تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

همسفری اگر هست، ما را عزم  ِ مرور  ِ صدباره ی تاریخ است!

فاعتبروا یا اولوالابصار ...

حاجتی نیست به مقدمه ها و موخره ها که اینجا هنوز یثرب ِ حرامیان است و محمّد میان ِ کوچه های دود گرفته ی مکّه، آماج ِ سنگ های جهالت ِ توله های امیّه است!

اینجا هنوز کوچه های ناپاک ِ حرامیان تنگ است و حسب ِ میراث ِ سیاه ِ پدریشان، خاکستر  ِ بی شرمی می ریزند بر فرق ِ بهترین ِ خلق خدا

اینجا پاسخ  ِ ندای محبت ِ طه، دندانیست که شکست و طه همان احمدیست که خدایش به زیادی محبتش به خلقی که کفوراند بازخواستش کرد که ما انزلنا القرآن علیک لتشقی؛ 

اینجا عادت روزمره ی بنی آدم، تقلّای به سفلی کشیدن ِ معراجیان است!

حاشا به این خیال های خام که منزه است آنکه أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیلاً مِّنَ المَسجدِ الحرامِ إِلی المسجدِ الاَقْصا، رضا به خاموشی نور الهی اش دهد!

اینجا اما هنوز عصر  ِ غصب خلافت است وعصر  ِ امامت ِ حضرت صاحب (عج) را؛ به نام عصر  ِ تکنولوژی و ارتباط و دهکده ی جهانی سند می زنند!

اینجا غربت ِ عصرهای جمعه را با سانتی مانتال های خودساخته و رپرهای بی حیا مرهم می کنند!

اینجا احمد نه فقط در میانه ی عالم و نه فقط در میان ِ مسلمین، که در وسط ِ مدعیان تشیّع هم تنهاست ...


محمّد؛

تو را میان هق هق های شبانه ات باید صدباره شناخت؛

آنجا که از درد ِ قساوت قلب های سنگ ِ این نامردمان، دیوارهای سنگی حرا، دانه دانه برایت اشک شد حتّی یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ  ...

تو را باید میان حلاوت ِ لبخندهای رحمة للعالمینی ات، در جواب سفاهت های اعرابی ها شناخت!

تو را باید از شان ِ نزول ِ و ما انت علیهم بوکیل شناخت؛ آنجا که قلب سلیمت برای هدایت کافران می تپید !

تو را باید از کالبد ِ نام حبیب الله ات شناخت ...


اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

ن و القلم و مایسطرون ...

حضرت حبیب،

قلم  ِ شکسته ی جهالت ِ ما را چه به وصف ِ مقام محمودی ات، که  ما عرفک الّا الله و الّا علی

ای محمد ِ امین، وه که چقدر علیوار تنهایی ...

در غربت ِ احمد همین بس که خدا علی را برایش آفرید!

در شان ِ مقامش همین بس، که علی خود را عبدٌ مِن عبیده خواند!

در تنهایی اش همین بس که عهد اخوتش با علی بود!

و در گمنامی اش همین بس که هنوز در معرفت ِ باب ِ مدینه علم مانده ایم!

اما محمّد؛

بیا و دوباره برایمان بخوان آیه های عشق را

بخوان به نام پروردگاری که تو را آفرید...

بخوان برایمان خیال ِ خام  ِ مختالان فخوری را که به زعم  ِ تاریکشان اراده ی خاموشی نور الله کرده اند

بخوان برایمان آیه آیه ی نور و مشکاة را

بخوان برایمان آیه ی مکر خدا را که اوست خیرالماکرین

بخوان برایمان که والله متمّ نوره ...

عزیز دل ِ امّ ابیها؛

صوت ِ قرآن را باید از تو شنید،

ما خیلی وقت است پای هجا هجای قرآنت اشک نریخته ایم

بخوان تا صدباره از صوت ِ داوودی ات بمیریم قبل از مردن !

و بخوان برایمان از بقیة اللّهی که خیرٌ لناست !

بخوان برایمان وعده ی استخلاف و مکنت مستضعفین را

بخوان برایمان آیه ی شفاعتت را و استغفار کن برای امتی که بزرگ ترین مانع ظهور است!

دست های ید اللّهی را به ذکر  ِ امّن یجیب ِ غربت معطر کن و بخوان برایمان دعای فرج را به آیه های الیس الصّبح بقریب ...


حضرت  ِ بابا آجرک الله ...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۲۰
تربت
می گفتند عالِم ِ باتقوایی یک شب در نجف خواب دید که شیطان خیلی طوق در گردنش افتاده بود و می رفت. طوق های چرمی با کلید و لوازم آن، حلقه حلقه روی گردن و کولش بود و ترق ترق داشت می رفت.

از شیطان پرسید اینها چیست؟ گفت اینها طوق است.

پرسید کجا می بری؟ جواب داد، می برم تا هرکس که می خواهد رو به خدا برود، گردنش بیاندازم و اینطرف بکشم که نرود.

پرسید مال ِ من کدام است؟ گفت تو که طوق نمی خواهی، خودت می آیی!

بنده اینجا حاشیه می زدم. در مجالس عمومی بین رفقایی مثل شما، می گفتم حتی یک نفر هم نشد که خواب ببیند و این را بگوید که در خواب امام زمان (عج) یا یک سیدی را دیدم که طوق روی کولش زیاد داشت و می رفت.

سلام کردم و پرسیدم آقا اینها چیه روی کولتون؟ فرمودند اینها طوق است.

پرسیدم کجا می برید؟ فرمودند می بریم تا هرکس که می خواهد اطاعت ِ شیطان را بکند بیاندازیم گردنش و رو به خودمان می کشیم.

آنوقت گفتم مال ِ من کدام است؟ گفتند تو که طوق نمی خواهی، خودت می آیی!

تو را به خدا این خواب به این خوبی را ببین.

می گویم آن خواب را دیدند و اغلب هم می گویند و مرتب در کتاب ها نوشتند؛ اما اینجور خوابی را هیچکس ندید و هرکس هم دیده نگفته است!

این را برای خودمان گفتم که عبرت بگیرید که بشر چقدر جاهل است و پایین ها افتاده است! آنطور خواب را مرتب می بینند که طوق در گردن شیطان بوده است و می رفته و کدام مال من است و خودت می آیی و مانند اینها ...

می دانید که این ها همه غصه آور است. اینطور نیست؟ اینکه همه اش بگوییم وای شیطان انگار برای من هم طوق دستش هست و آن یکی هم بگوید عجب! شیطان به یک عالِم گفته است خودت می آیی! پس دیگران که جای خود دارند. همه اش غصه می آورد. اینطور نیست؟

حزن آور و غصه آور و یاس آور و بیچاره کننده است. یک خواب دیده ببین چه جور است. من گفتم خواب دومی را که تعریف کردم هیچکس ندیده است. ببین چقدر مردم به خدا و ائمه بد بین اند!

حداقل به دروغ هم که بود می خواستید یک کدامتان، یک چنین خوابی را هم ببینید.

این را در مجالس می گفتم. البته جز نصیحت است. این خواب دوم را که آدم بشنود، چقدر قشنگ می شود. چقدر شیرین است. بنده بعضی از اینجور حاشیه ها را دارم که اگر یک وقت گفتم شما بدانید که برای زنده بودن ِ خودمان می خواهم. خدای ناخواسته برای اهانت به عقاید مردم و افکار مردم و کوچک کردن ِ مردم نمی خواهم. قصد اهانت ندارم. بشر است و کوچک است و آنطور خواب می بیند.

گفت اگر خواب هم می خواهید ببینید یک کاری کنید و از خدا بخواهید که خواب های خوب ببینید. خواب های خوب و بلند و زیباا ببینید. از خدا بخواه و دعا کن و بگو:

خدایا، بیداری هایم را قشنگ کن که قشنگ ببینم و اگر هر آینه در بیداری ها لیاقت ندارم، خوابم را یک کاری کن که خواب خوب ببینم.

حاج محمد اسماعیل دولابی

کتاب ششم طوبی محبت

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۲۷
تربت

امشبی را رئیس ِ مکتب ِ فاطمی،

شاگرد ِ مادر است!


تو گویی مدینه، حلقه ی تکرار  ِتاریخ ِ تاریک ِ آدمی است!

مدینه شان ِ نزول ِ اتجعلُ فیها مَن تُفسد فیهاست!

اینجا بهای خون، شهوت ِ غصب ِ خلافت است!

اینجا خانه های سوخته،  6 باره می سوزند!

اینجا نه فقط مدینه، که هم کوفه است و هم کربلا !

امشب اما؛ حیدر  ِ زمانی چون مجتبی غریب مانده و در بنی هاشم، آماج  ِ سیلی  ِ غربت است

و بنی هاشم همان جاست که تسیبح  ِ تربت ِ حسین، شکافت !

السّلامُ علی الاجساد ِ المقطّعات!


الحمدلله ِ الّذی جعلَ اعدائَنا مِن الحُمقا...

ابراهیمیان را از آتش چه باک!

صادق اما، میراث دار  ِ صحیفه ی مادر است؛

زهر  ِ منصور نه!

خاطرات ِ مادری شهیدیش کرد!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۵۶
تربت
در محضر خوبان

مقصد که در نظر قاصد بزرگ و ارشمند شود؛ سختی های راه بر او آسان و راه نزدیک می شود تا جایی که مقصد در دل قاصد جا می کند و نزد قاصد حاضر می شود.

اگر جلو نرفتی، بدان که در موقف هست و خدا می داند این موقف ها چقدر برای سالک مفید است. باید صبر کنی تا از آن رد شوی. استغفار کن تا از آن بگذری. اما اگر داری می روی، صلوات بفرست.

همه عمر ما، من الله و الی الله، سه روز است. یک روز به دنیا رفتم؛ یک روز آنجا ماندم؛ یک روز هم به جای اول بازگشتم. برای ملاقات امام و خدا این سه روز لازم است. یکی تولد از مادر است که برای ما که انجام شده است. دوتای دیگر لازم است که پیامبر ما آن را به کسانی که به او ایمان آوردند تعلیم داد. یکی لا اله که موت است و مال دنیاست و دیگری الّا الله که حیات است و مال آخرت. خودت نگاه کن ببین کجای راهی؟ به موت رسیده ای؟ چقدر از لا اله الّا الله را تصدیق کرده ای و طی نموده ای؟

ابتدا فرمان خدا را بردی، عادت ایجاد  شد. وقتی از انجام این کار لذت بردی، کارت عبادت شد. هنگامی که این کار جز ذاتت شد و دیگر لذت هم نبردی، ملکه حاصل شد. عادات به عبادات و عبادات به ملکات منجر شد. هر وقت ملکات ایجاد شد، آدم شده ای چون ملائکه به تو سجده کرده اند. 

انّ ربّک لبالمرصاد؛ هر آینه پروردگار تو در کمینگاه است. خداوند با تار و تور و تیر شکار می کند. محمد و آل محمد (علیهم السلام)، تیر اندازند. محبتشان هم تور است. ذکرشان هم تار است.

ما صیدیم و خدا و خوبان خدا صیاد اند. صید نمی تواند عقب صیاد برود، صیاد باید او را صید کند. اول خدا و اولیائش با یک تیر نگاه و یک جلوه ی جمالشان ما را شکار می کنند؛ بعد ما را که صید شدیم رها می کنند و ما هم که شیرینی ان تیر را چشیده ایم؛ به دنبال صیاد می دویم.

صیاد پی صید دویدن عجبی نیست / صید از پی صیاد دویدن مزه دارد

دنیا شب است، برزخ بین الطلوعین و قیامات روز است. دوستان اهل بیت اول که به دنیا می آیند در برزخند و در دنیا برزخ را طی می کنند. برزخ دورانی است که یک شب خدا را می بینی و صابر و راضی و خشنود و شاکر و مطمئن هستی و یک شب خدا را نمی بینی و نگران و مضطرب و محزون و غصه داری و جزع و فزع می کنی. وقتی گرفتار می شوی هیچ روزنه خیری در تو نیست چون اگر بود غصه دار نمی شدی و وقتی خوشحال می شوی هیچ روزنه شری در تو نیست. همین که حالتت عوض می شود نشان می دهد که داری برزخت را طی می کنی و انشاالله عن قریب برزخت تمام می شود و از آخرت سر در می آوری.

عبد ِکامل، فعلش به امامان، صفاتش به پیامبر (ص)، و ذاتش به خدا ملحق می شود. هرکس محبوب و معلوم و معروف خود را پیدا کند؛ به قیامت و معرفت نائل شده است.

باید غرق ِ دریای علی شد. تا شعور و فهم باقیست اگر به دنبال گمشده ی خود بگردیم نمی یابیم، ولی وقتی غرق شدیم آن را می بینیم. اگر کسی گفت این ها خواب و خیال است؛ بگو خواب و خیال خوب بهتر از خواب و خیال بد است.

شیعه در سیرش دو روزش یکسان نیست  و درجا نمی زند. حتی اگر توی چاله هم بیافتد نشانه راه رفتن اوست و الا اگر حرکت نمی کرد که در چاله نمی افتاد. این به چاله افتادن هم لازمه  سیر اوست.

حاج محمد اسماعیل دولابی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۲۳
تربت
بعضی حرف زدن ها مقدمه نمی خواهند!

بعضی وقت ها هست که غرض از حرف زدن؛ فقط حرف زدن است و بس!

همان وقت ها که کلی حرف ِ نگفته جمع می شود توی دل ِ اوراق شده ای و خرخره ی بغضت را چنان فشار می دهد که نه راه پس داری نه راه پیش!

راستش را بخواهی از بچگی به بچه گی  ِ بچه ها زیاد غبطه می خوردم!

غبطه می خوردم به حال ِ صادقانه و بی قلّ و غششان

به اینکه برخلاف بیرون ِ شلوغشان، باطنی دارند آرام و سلیم، عکس ِ ما !

به لطافت ِ آسمان ِ صاف ِ دلشان،

که ابرهای بارانی ِ اشک های معصومانه شان، 24 ساعته سرزمین ِ وجودشان را آب ِ صداقت می دهد!

و من همیشه بغض های تنهایی ام را،

زیر لبخندها و شوخی ها و لحن های جذاب کتمان کرده ام، تا مبادا دلتنگی هایم دل ِ عزیزی را دلتنگ کند!

اما اینجا دیگر اسم نویسنده ای ندارد تا در پشت ِ سیاهه نامش، دلواپس ِ ظهور ِ منیّت ها شوم!

پس دیگر از زیادی ضمائر و افعال ِ اول شخص تعجب نکنید!

بعضی وقت ها هست که آدم ها باید بزنند به سیم آخر و عجزشان را توی بوق و کرنا کنند؛

شاید در پس ِ زلزله ی آه ِ حزنشان،

دل ِ زنگ گرفته ی بعضی ها لرزید!

همان ها که برایشان، ریختن ِ آبروی دیگران،

به آسانی ریختن ِ ته استکان ِ یک چایی یخ کرده است!

همان ها که نگفتن از آن ها را ترجیح می دهی بر گفتن از اوصافشان و حواله شان می کنی به دستان حیدری ِ حضرت عمو!

اما سختی کار فقط در رذالت بعضی ها نیست که اگر قرار بود آخر ماجرای ِ تو و حزنت، به دیگری ختم شود؛

چاره ی کار اعلام برائتی بود ساده و بار کردن چند لیچار درشت و نهایتا یک کتک کاری مَشتی!

سختی کار اینجاست که بعضی وقت ها،

دشمن ترین ِ دشمنان تو اینقدر خودی هستند، که باید آن ها را به نام  ِ خودت بخوانی!

سختی کار آنجاست که گاهی آدم باید از خود ِ خودش فرار کند!

سختی کار وقتی است که بدانی این خود، قرار نیست از تو جدا شود و تا یوم الحشر  ِ تنهایی، قرین توست!

آنوقت است که دیگر نه صغری چیدن و کبری چیدن جواب می دهد؛ نه دیگری را مقصر پنداشتن دردی را علاج خواهد کرد!

حال ِ پریشان ِامروز  ِ من، به اندازه این سیاهه ها پریشان است!

حال ِ تنهای دور افتاده ای که یقین کرده است؛

«اعدی عدوّک، نفسک الّتی بین جنبیک!»

آهای حضرت ِ خالق، جناب ِ کریم، لوتی  ِستّار

آ خدا

من از زیارت ِ خودم، بی لطف و کرم  ِ تو، می ترسم!!!


من قبول دارم از لطف و کرم ِ تو بوده که همین چند خطّ آخری، از حال و هوای گُر گرفتن ِ نفس ِ خبیثه ام نجاتم دادی، اما؛

اوسّای کریم

قرارمان چیز دیگری بود!

قرار نبود یک ماه نگذشته از ماه مبارکت، اینقدر دریده شویم!

ما که نه مخلَصیم، نه عبادک الصّالحونیم که مصون باشیم از کید ِ شیطانی، که ضعیفش هم برای ما قوی است!

ما عاجزیم والله ...

نمونه اش هم عجزنامه ی بالاست که رسید به محضر مبارکتان

پس جناب ِ کریم،

به قداست ِ نام  ِ حضرت ِ مادر قسمت می دهیم؛

امدادی های ح س ی ن ی ات را بفرست!

پیش از آنکه حرّیتمان را هم به باد دهیم ...


گفت این خدا خدا کردن های بلند؛

نشان ِ دوری ِ تو از من نیست که هو معکم این ما کنتم

فریاد ها معترف ِ دوری من است از تو

فدای غربتت، حضرت ِ قریب!


۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۱۸:۱۸
تربت

پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید.

«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله». هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.

حاج محمد اسماعیل دولابی

۳۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۰۳
تربت