تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

فرموده بود از نشانه های ولایت، انگشتری ِ عقیق است در دست راست!

نگین  ِ خاتم  ِ سلیمان ِ کربلا اما؛ حکما حکمتی دارد که حضرت ِ جنابش ولیّ الله ِ مطلق است و معنای ولایت ...

این شب ها تاریکی های کربلا پر است از شمیم  ِ امن  ِ حضور  ِ حضرت ِ علمدار و خیام  ِ هاشمیّون لبریز اند از آوای محبت ِ کسا

امشبی را عون و محمد مستمع  ِ صحبت های حضرت ِ مادراند و صوت ِ زینب حیدری است ...

شیرپسرهای دخت ِ علی، پر اند از حسّ ِ غرور  ِ سربازی حضرت ِ ارباب و انتظار احلی من العسل می کشند ...

این وسط اما دل توی دل خیلی ها نیست!

خیلی ها که چشم انتظار  ِ تک ِ لحظه های انتظاراند برای حلّت بفناء الحسین شدن ِ روحشان و خیلی ها هم مشغول محاسبه ی زن مال و اولادند و آن ها هم چشم انتظاراند!

چشم انتظار  ِ یک خاموشی و یک تاریکی تا چشمان ِ کور  ِ ظاهر بینشان را حسب ِ سنّت ِ لایتغیّر  ِ لهم اعینٌ لا یبصرون بها، بر ندای هل من ناصر حضرت امام ببندند و در بیابان ِ بی امامی، گور به گور  ِ بدبختی شوند ...

آری آنان را که قلب دارند و لایفقهون بها؛ چه به فهم  ِ معنای کلّ شی احصیناه فی امام مبین؛ که اینان سرّ طلب ِ نصرت ِ امام را که هدایت است و نصرت دادن به ماموم؛ به نصرت خود بر ولی الله مطلق حضرت ِ صمد تعبیر کرده اند و بدا به حال ِ مرگ جاهلانشان؛ که ماعرفوا امام زمانهم ...

امشب اما هنوز هم کربلا پر است از هاشمی ها و غیرهاشمی هایی که ناصر اند!

اینجا عباس سید ِ ناصرین است و عمو هست و علی هست و حبیب هست و آب هست و عـ طـ شـ نیست ...

تا فردا اما؛            
خدا بزرگ است ...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۲۳:۰۳
تربت

فرموده بود از نشانه های مومن، محبت ِ کودکان است که هم رقیق القلب اند و هم بی کبر اند و هم بی کینه

اصلا بچه ها همیشه دوست داشتنی اند ...

دختربچه ها اما،

دوست داشتنی تر اند!

سه ساله هم که باشند و تازه زبان باز کنند؛ مدام توی این خیمه و آن خیمه گشت می زنند و زبان می ریزند و دل می برند و یک بغل وان یکاد جمع می کنند!

خلاصه کلّی هاشمی ِ غیرت اللّهی باید ساعت ها توی صف ِ انتظار بایستاند تا شاید چند لحظه ای هم که شده، توفیق ِ به آغوش کشیدن ِ دردانه ی ارباب و نوازش آبشار  ِ گیسوان ِ حضرتش، رزق ِ من حیث لایحتسبشان شود!

این وسط اما سهمیه ی آغوش ِ بعضی ها محفوظ است تا خارج از نوبت های طولانی، خریدار  ِ نازهای حضرت ِ بانو شوند!

برادرهای بزرگ خصوصا برادرهایی از جنس ِ علی، مشتری همیشگی زبان ریختن های بانوی سه ساله اند و دلشان با هر داداش علی گفتن ِ حضرت ِ بانو قنچ می رود و مست ِ تماشای سیمای فاطمی اش می شوند

جناب ِ عمو هم که تا بوده جذاب ترین و مردترین و عبّاس ترین ِ همبازی های رقیه بوده که هیبت ِ مردانه اش را هیچ چیز به اندازه ی در آغوش گرفتن ِ حضرت سه ساله تلطیف نمی کند و با هر عمو گفتن  ِ حضرت رقیه در حضور جناب ِ امام و حضرت ِ خواهر، سیمای حیدری اش گل می اندازد و سر  ِ ادب ِ ابالفضلی اش را تا تماشای ارض ِ کربلا نزول اجلال می دهد ...

این وسط اما رقیه خوب فهمیده از وقتی به کربلا رسیده اند؛ جنس ِ بغل کردن های بابا حسابی فرق کرده است!

این روزها حضرت ِ سه ساله باران ِ چشم های بابا را زیاد می بیند و هرچقدر هم که زبان می ریزد برای خنداندن ِ بابا ،

امام بیش تر می بارد!

رقیه اما شکایت ِ اشک های بابا را فقط به علی می گوید و علی هم فقط گوش می کند و گاه گاهی لبخندی تحویل حضرت ِ سه ساله ای می دهد که خیلی دوست دارد نقش ِ مادر  ِ شش ماهه ها را بازی کند ...

خلاصه سه ساله، سه ســــــــــــال است از گل کمتر نشنیده و اگرچه شب های کربلا زیادی شب اند و تاریک؛ اما رقیه دلش مثل ِ همیشه روشن است 

آخر اینجا پاسبان ِ خیام عباس است و عمو هست و امن هست و بابا هست و داداش علی هست و  آب هست و عـ طـ شـ نیست ...

تا فردا اما؛            
خدا بزرگ است ...


نوشته بودم این روزها که دل حضرت ِ صاحب (عج) کربلایی تر است برای قلب ِ داغدارش صدقه سرسلامتی بدهیم که رفیقی تذکری داد و لالم کرد!
راست میگفت؛ این روزها شاید بهتر است قبل از صدقه ی سرسلامتی ِ ارباب؛ کمی کمتر خون به دل ِ نازنینش کنیم و با ناخوبی ها و چیزهایی که حاجتی نیست به بیانشان از فرط عیان بودن؛ بر زخم  ِ جگر سوز حضرت ِ ناحیه، نمک بی وفایی کوفی نپاشیم!

<<
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۰۰:۳۷
تربت
کاروان در راه بود که ذوالجناح ایستاد!
تو گویی بوی غریت ِ این خاک ِ غریب زیادی آشناست!
اینجا نه غاضریّه است و نه نینوا
نه شاطی الفرات است و نه عموراء
اینجــــــا کــــ ر بـــــ لــــ است
و کربلا همانجاست که آدم و سیلمان و ابراهیم و همه ی انبیا و اولیا را به بلایی آزموده اند و در این بزم عشق ِ بازی الهی، حسین فدیه ی تمام  ِ نقص های خودساخته ی ذبحُ اللّهی است که و فدیناه بذبح عظیم!
کربلا همان وادی ناامن شده از دستان قلم شده ی حضرت ِ امن است ...
اگر فرات ذره ای از مهریه ی غصب شده ی مادر است تو مپندار که عاشورا مصیبتی است ناآشنا برای اهالی کسا که طومار کربلا را در کوچه های بنی هاشم و در برابر چشم  ِ غیرت اللّهی حضرت ِ مجتبی پیچیدند ...
امشب اما پاسبان ِ خیام عباس است و حضرت ِ علمدار سقّای حرامیان هم هست! و علی هست و امن هست و حــبیب هست و آب هست و عـ طـ شـ نیست ...
   تا فردا اما؛            
خدا بزرگ است ...

میگفت اگر از شنیدن تا دیدن راه بسیار است؛ شنیدن روضه کجا و فهمیدن و دیدنش کجا
خدا بر دل شیعه و محبّ علی رحم کرده والله که آنچه می شنود نمی فهمد و همان را هم که شنیده اند مدام منکر می شوند!
این وسط اما خدا بر دل ِ حضرت صاحب (عج) رحم کند که آنچه در ناحیه صادر فرموده را هر روز به چشم جان زائر است ...
رفقا این روزها جهت تسلای دل نازنین حضرت ِ بابا، صدقه سرسلامتی اش را فراموش نکنیم

<
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۶:۲۲
تربت
بعضی نوشتن ها مقدمه دارند، آداب دارند، رخصت طلبیدن و اذن گرفتن دارند
باید وضوی طهارت گرفت و بعد از ذکر  ِ یا سریع الرّضای استغفار، رو به قبله ی دل های شش گوشه کرد و سلام  ِ زیارت ِ شب ِ جمعه داد و جناب ِ صاحب (عج) را به گل ِ روی حضرت مادر (سلام الله علیها) قسم داد تا به گوشه نگاه کریمانه ای، قلم شکسته ات را روح حیات ِ حسینی ببخشند که اگر اوست وجه خدا، کلّ من علیها، فان است و وجه الله ِ حـ سـ یـ ن باقیست ...
امشب اما با همه شب های دنیا فرق دارد و اصلا از جنس دنیا نیست که کاروان ِ عشق ِ حـ سـ یـ ن در راه کربلاست
امشب قیام  ِ صلاة شبانه گرامی دخت حیدر کرّار نشسته نیست و بانوی سه ساله ای در آرامش شب های پرستاره ی کویر، در دامن ِ پر امن ِ حضرت عمو رویای شیرین ِ سفر می بیند
امشب علی در گهواره ی سیرابی، مست ِ لالایی رباب است و اشبه ِ مردم به احمد حدیث ِ عشق ِ کسا را به آوای داوودی می خواند و دستان حضرت عمو پر است از علم های عشق ِ حـ سـ یـ ن
امشب حضرت ِ ارباب، قیامت ِ قامت ِ علی را زائر است و زینب زائر  ِ جمال ِ زائر ِ علی است !
امشب همه چیز خوب است و عمو هست و علی هست و ناصر هست و آب هست و عـ طـ شـ نیست ...
تا فردا اما؛            
خدا بزرگ است ...

<
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۰:۴۹
تربت


«کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند. از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود. هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را می‌کشد و کم می‌کند و آن را خشک و خاک و تربت می‌کند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود؛ همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد.»

«تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت می‌کشد که طغیان کند و ساکت می‌شود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت می‌شود و از آن بدن می‌رود، خجالت می‌کشد. تربت به او می‌گوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب می‌گوید من از صبح تا ظهر عاشورا طوفان‌ها دیده‌ام.»

 

«تو فقط یک طوفان دیده‌ای. تب خجالت می‌کشد و تا تربت امام حسین(ع) به آن می‌رسد سرش را پایین می‌اندازد و می‌رود. اگر به دریایی که طغیان کرده تربت نشان دهی، خجالت می‌کشد، سرش را پایین می‌اندازد و آرام می‌گیرد. همه شما، هم با عقل‌تان، هم با محبت‌تان و هم با ولایت‌تان می‌بینید که این درست است.»

«اساساً وقتی کسی که ابتلا زیاد دیده است می‌آید، کسی که کم مصیبت دیده است، خاموش می‌شود. کسی برادر و یا عیالش مرحوم شده، دیگری بچه‌اش مرحوم شده و گریه می‌کند. وقتی آن که ابتلای بزرگ‌تر دیده وارد می‌شود، آن یکی خاموش می‌شود و دیگر خجالت می‌کشد گریه کند. این خیلی ساده است. تمام ابتلائاتی که ما در دنیا می‌کشیم، با یاد کربلا ساکت می‌شود.»


<
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۱۱:۴۶
بچه های خیلی خیلی ضعیف، تاکید میکنم، خیلی خیلی ضعیف! از جنس ِ همان تو سری خورهای لاغر و نحیفی که جرات ِ تنها توی کوچه رفتن را ندارند و مدام باید یک بزرگ تری، یک آقابالاسری، یک بابای رشیدی! هوایشان را داشته باشد تا توی مسیرهای ناصاف، زمین نخورند و اگر خوردند؛ دست ضعیفشان را بگیرد و خاک لباسشان را بتکاند و بعد هم با یک دست نوازش پدرانه، غصه زمین خوردنشان را بدهد دست فراموشی؛ این بچه ها زیادی وابسته اند به بزرگ ترها

اما همین مستضعف های خود بدبخت پندار، وقتی چشمشان افتاد به چشم بابا، یکهو موش ِ شخصیتشان، شیر می شود و بادی می اندازند توی گلو و به عالم و آدم فخر می فروشند که بچه ی فلان آقای رشید اند و کیف می کنند که آقازاده اند!

چه می گفتم؟ حرف بچه های کتک خور بود یا بابا؟ آهان نزدیک غدیر بود!

خواستیم خیرسرمان عیدنوشتی بنویسیم برای جناب بابا، یکهو شد اینی که می بینید!

خلاصه دل ِ دیوانه مان خودش را زد به کوچه ی علی چپ بزرگراه ِ صراط علی!

حضرت ِ بابا

در احصای علم کل شی در وجود مبارکت که شکی نیست؛ این سیاهه ها اما، بیش تر وسیله ی عقده گشایی است برای بچه ی یتیم  ِ بابا ندیده!

عقده گشایی همان بچه ی ناخلف ِ خیلی خیلی ضعیفُ الایمان!

همانی که حالا حسابی توسری خور  ِ گناه شده و تقوای نداشته اش از فرط لاغری رو به سوهاضمه ی عمل صالح کرده!

همانی که خیلی وقت است از ترس زمین خوردن در صراط نامستقیم و ناصاف ِ خودساخته اش، توی کوچه پس کوچه های محبتت گم شده!

همانی که از وقتی دست محبت پدرانه ات را به هوای دکّان های این دنیای بازیچه رها کرد، از ناصافی این راه های ناخوب و هواهای شهوانی اش، به زمین های گرم بدبختی خورده!

همانی که سال هاست لباس ِ کثیف ِ کم تقوای اش را، به غبار دوری از تو چرکین کرده!

همانی که سال هاست حسرت دارد؛

حسرت ِ جای خالی دست نوازشی از جنس دستان یداللّهی محبت بابا

و حالا تو بگو با این همه سیاهی های خودساخته اش؛

با چه رویی تبریک عید بگوید و لاف ِ تمسّک به ولایة و امامتت را بزند که حمد برای نعمت ِ از کف رفته با نااهلی، محل ِ تامّل است!

اما حضرت ِ علی، جناب ِ ولی، امام  ِ وصی

گرچه لاف ولایت و تشیع شما از دهان مثل مایی زیادی بزرگ است؛ اما جناب حضرتت برای ما هم آقای بالاسری، هم بزرگ تری، هم بابای رشیدی و ما هم همان بچه های ضعیفی هستیم که زیادی وابسته اند به بزرگ ترها و این روزها به حکم خلقوا من فاضل طینتنا، به عالم و آدم فخر می فروشیم که آقازاده ایم!

قبول داریم که محبتمان بیش تر تحبُّب* است تا محبت و همان محبت دست و پاشکسته هم کرامت و بخشش شماست اما؛ به رسم کریمانه حضرت کریم، این سیاهه ها و لاف ها را از ما بپذیر به شکرانه ی محبتت که

الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسّکین بمحبة امیرالمومین و ابنائه المعصومین المنتجبین (علیه و علیهم السّلام)


* تحبُّب یعنی کشیدن ِ پر ِ چادر ننه جان ها، به درب های ورودی صحن ِ امام!

تحبُّب یعنی طلب دوست داشتن کردن از بزرگ؛ که هرچه بزرگی روی زمین است از سلام و زیارت و محبت بگیر تا کرامت و دعا و شفاعت؛ اول از طرف بزرگ است و بعد تاثیر این سلام و زیارت و محبت، می شود جواب سلام و جواب زیارت و جواب محبت ما

تحبُّب یعنی اگر سلام می دهیم داریم جواب سلام می دهیم، اگر زیارت می رویم داریم جواب دعوت امام را می دهیم و اگر محبت داریم اثر محبت حضرت امام است در قلب ما


۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۱۳:۲۲
تربت
به نامـ  ِ آنکـه جانـ  ِ قلمـ، در ید ِ قدرتـــ  ِ اوستـــ

این روزها که می روند، دلتنگی است که روی دلتنگی های پاییزی تلنبار می شود و بغض های ناشکسته در فراق ِ حضرت یار، ترک ِ تلخ  ِ جدایی می خورند و باران رحمت است که می بارد و می بارد و می بارد ...

و تو مپندار که باران ِ رحمت، ماحصل ِ نزول آبی است در چرخش  ِ صدباره ی میعانات و تبخیرات ِ سیر  ِ طبیعت؛ که باران، شان ِ نزول دمیدن ِ حضرت خداست در کالبد بی جان ِ انسان هایی از جنس نسیان!

باران، روح دمیده ی جناب  ِ خداست و اگر هم اوست که حیّ ِ مطلق است؛ وجعلنا من الماء کلّ شیء حیّا

اینجا اما، سنت ِ لایتغیّر حضرت کریم، غافلگیری بنده های نابنده است تا از پس کویر  ِ یاس های خطاساخته شان و به حکم الهی هو الذّی ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا؛ باران ِ رحمت ِ حسینی اش را به پهنای تاریخ ِ بشر بپاشد...

و در میانه ی همین رقابت ِ تنگاتنگ ِ دلتنگی است که بانگ ِ الرّحیل کاروان ِ غدیری ِ کربلا از وادی حجاز بلند است و ما جاماندگان ِ همیشگی تاریخ، دوباره جامانده ترین  ِ خاسرانیم!

و دلتنگی، حسرت ِ تنفس ِ بازدم  ِ ولیّ الله است در معرکه ی زیارت ِ معرفت!

و اینجا هنوز ناله ی دلتنگی مدینه بلند است و بقیع در عزای کوچ ِ حسین خاکیست!

رکن و مقام، مشتاق ِ غبار  ِ پای ِ حضرت امام اند و صفا در سعی  ِ تبرّک به قدوم امام است!

پرده ی کعبه اما دست به دامن کعبه ی وجود است به ناله های مهلا مهلا که الامام کالکعبه ...

و در این میانه ی السّابقون السّابقون ِ دلتنگی، جبل الرّحمة از همه مقرّب تر است ...

حسین فدیه ی حضرت خداست برای تمامی نقص های خودساخته ی عالم و جبل الرّحمة، همان طور  ِ موعود موسی است!

آنجا که کلیم اللّهی از پس  ِ چلّه نشینی های میقات ِ حضرت ِ رب، تاب ِ تجلّی نورالله نداشت و به صیحه ی لبریزی ِ کاسه ی وجود، مدهوش عظمت ِ جناب ِ خدا شد!

آری خلوت ِ موسی و وادی طور، تمرین ِ استقامت ِ زمین بود برای تحمل  ِ نغمه ی ولیّ اللهی ِ حضرت ارباب و جناب معبود!


آهسته عبور کنید؛ فخلع نعلیک همینجاست!

آنجا که حسین کلیمُ الله می شود؛ جبل الرّحمة طور است و وادی حجاز، ارض ِ مقدّس طوی؛ که شرف المکان بالمکین

عرفه اگر تجلی معرفت حسین است در حجاز؛ ناحیه سند معرفت ِ عملی امام است در کربلا

از عرفه تا ناحیه یک کـــربلا راه است!

در عرفه باید ناحیه را شناخت که اینجا بسم  ِ الله ِ ورودی کربلاست ...


گفت حج اگر تمرین ِ کربلاست،

زمزم  ِ سعی و صفای ِ هاجرش کجاست؟

گفت آنوقت که بنت الحیدر در سعی ِ تلّ و خیام، هاجر بود؛

اسماعیل  ِ علی،

وسط  ِ گودال ِ زمزم بود!

گفت زمزم چیست؟

گفت جوشش خون ِ ثارالله است زیر پای حضرت مادر

گفت صفا کجاست؟

گفت صفای تماشای ما رات الّا الجمیل ِ دخت ِ علی، به هنگامه ی زیارت ِ جمال ِ شیب الخضیب ...


۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۱ ، ۱۳:۵۵
تربت