سفرنامه ی کربلا
چند خطی مینویسم از روی دلتنگی از دیار عشقی که مسافرش بودم , هر چند که شنیدن(خواندن)کی بود مانند دیدن...
از نجف بگویم از ایوان طلا , صحن و سرا, مرقد و بارگاه , از حرم آقا......دلم پر میکشد برای شب های حرم مولا ,برای دعای کمیل علی در حرمش, برای آن گوشه ای که می نشستم و خیره میشدم به گنبدش و به این می اندیشیدم که چه کوته فکر بودند مردم عرب و چه بزرگ مردی بود علی....چه سنگ دل بودند آنهایی که سنگ را پاسخ سلام میدانستد و چه قلب رئوفی داشت علی که لبخند را پاسخ بی مهریشان میداد....چه شب و روزهایی داشت علی با زهرا و بی زهرا.....
نجف که میگویم دلم هوایی میشود برای آن صحن و سرا....
سامرا.......غربت که میگوید یعنی سامرا ........مظلومیت یعنی سامرا........آه از نهادت بلند میشود وقتی که از میان کوچه ای که سنی ساخته از جنس بغض و نفرت و کینه نسبت به شیعه باید بگذری تا برسی به وصال یار و باید تحمل کنی این احساس را....... وقتی رسیدی به صحن و سرا, آه کشیدن کم است برای این حرم ویران شده, برای ضریح نداشته , برای ایوان طلای نیمه......
کاظمین.......در نگاه اول چشم برداشتن از این گنبد زیبا , از این صحن و سرای با صفا سخت است و لذت میبری از برقی که گنبدها میزنند اما ,دوباره آه میکشی برای سامرایی که در زمانی نه چندان دور همانند کاظمین چشم ها را خیره میکرده اما اکنون......
اما اینجا یک حس آشنا داری.....حال و هوای امام رضا......این مرقد و بارگاه پدر و پسر اما رضا دلت را هوایی میکند برای صحن انقلاب و صدای نقاره ها...........
و کربلا.........میسوزم و مینویسم کربلا رو عشقه........
محل خیمه ها,تل زینبیه,گودی قتل گاه و حرم امام حسین,بین الحرمین و حرم قمربنی هاشم......و زینب!!
تصور میکنی که چندین و چندبار این مسیر را طی کرده زینب کبری و اکنون تو در این مسیر خدایی قدم میگذاری......باورش سخت است........
بین الحرمین....آنجا که میایستی, مات و مبهوت میمانی .....سرگردان میشوی که به کدام سو بنگری؟ به گنبد مولای بی سر یا علمدار بی دست؟؟؟ در حرم هر کدامشان که باشی دلت برای حرم دیگری میتپد....
چشم که به ضریح شش گوشه میدوزی باورت نمیشود !!! آیا این منم که رو به این ضریحی که آرزوی دیدارش را داشتم ایستادم و سلام میدهم؟؟
در حرم ابوالفضل عباس که وارد میشوی مظلومیتی خاصی را با بند بند وجودت حس میکنی و روز تاسوعا را اینجا خوب درک میکنی......
کربلا تمام مصیبت هایی که از ابتدای عمرت شنیده ای برایت تازه میشود ,کربلا انگار غم و غصه ی تمام عالم روی قلبت سنگینی میکند, کربلا باور نکردنیست.....
کربلا بغضی راه گلویت را سد میکند و این بغض نمیشکند تا روز آخر و خداحافظی!!!! و تو هنوز مات و مبهوتی و انگار همه ی اینها یک خواب بوده و افسوس که چه زود این خواب به پایان رسید.........
موالا جان قلبم را گره زدم به ضریحتان و روحم را جا گذاشتم در صحن و سرایتان , و این جسمم است که مینویسد ,خداحافظ ای مرقد و بارگاه ,خداحافظ ای ایوان طلا............
پ.ن =اسم تمام دوستان و سفارشاتی که کرده بودند رو نوشتم و با خودم بردم به آن دیار عشق که مبادا فراموش کنم دلتنگی را, به یاد همه بودم و دعایتان کردم...
پ.ن =از دوستانی که پست قبلی رو نخوندندو دعوت کرده بودند برم وبلاگشون معذرت میخوام به خاطر عدم حضورم!!!!!!!!
پ.ن =کربلا بهشته برام اما هیچ جایی مشهدالرضا نمیشه........
پ.ن =التماس دعای فرج , یاعلی
ممنون از اینکه لطف کردین و اومدین و محبتتونو شامل حالم کردین
امیدوارم همیشه در پناه امام زمان ادامه دهنده ی راه شهدا باشیم
باز هم منت بزارین و برا خوندن مطلب جدیدم کلیک رنجه بفرمایید
قسمت هفتم ارمیا رو بروزم
منتظرتونم
یا علی
ما را هم دعا...