تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابا» ثبت شده است

بسم ربّ العشق

عاشقی میگفت؛ عاشقان بهانه جویان وصل اند؛

عاشقی اگر برای ما لاف ِ بزرگی است؛ پریشانی ِ چشمانمان گواه ِ انعکاس ِ عنایت ِ محبت ِ توست!

امشب اما برای من، پر است از بهانه های عاشقی

اصلا امشب آمده ام تا با ضریح ِ نو نوارت همه ی سنگ های دلتنگی را واکنم و قول و قرارهای شبانه ی پریشانی را بگذارم و نام سیاهم را در صف اولین ِ زوار  ِ ضریحش سیاهه کنم

پس حضرت ِ ضریح؛

امشب را باید سراپا گوش باشی و چشم؛ دل بدهی و دل بشنوی که حرف های ناگفته زیادند ...

پس علی الله ...

آهای تویی که حضرت ِ خدا؛ هر تکه ات را از گوشه گوشه ی عالم دستچین ِ یداللّهی کرده است تا تبرّک ِ دردانه ی وتر الموترش باشی؛

اول سلام!

سلامی از جنس ِ همه ی سلام هایی که از شام 10 ام محرم سال 61 هجری تا همین امروز  ِ 1443 امین سال ِ غیبت حضرت منتقم (عج) صبح و شام، فطرس وار به سوی مضجع ِ شریفش رهسپارند ...

سلامی به دل سوختگی شام های غریبانه ی خیام های سوخته

و سلامی به وسعت دلتنگی حضرت ِ خواهر

جناب ضریح؛

حتما می دانی که ضریح بودن و ضریح ماندن ادبی دارد و آدابی

آداب ضریح داری را اما باید از مزار خاکی ارباب و واژه واژه ای که حضرت ِ سجاد بر تربت ِ پاک ِ حسین نوشت بیاموزی

السّلام علی الحسین الّذی قتلوه عطشانا غریبا ...

اینجا وادی عطش هست اما خالی از باران ِ عشق نیست

کربلا مدفن ِ عشق نیست!

کربلا آتشفشان ِ خروشان و چشمه ی همیشه جاری و ساری عشق است!

کربلا قبلگاه دل های عشّاق است از بس که قدمگاه مادر است!

 و تو از امروز میزبان حائری و الحائر، و ما ادراک ما الحائر؟

پس حواست باشد که با همه ی وجودت و با همه ی ذرات و ریزذراتت، باید ضریح باشی برای جگرگوشه ی مادر!

یادت باشد تو، همین تویی که برای ذره ذره ات نذر داده اند و جان داده اند؛ باید نائب الزیاره ی هرشب ِ عاشقان باشی که میدانی و نمی دانی

باید نام و نشان ِ همه ی بوسه های رسیده و نرسیده، همه ی دست های گره خورده و نخورده، همه ی دل های تبرّک شده و نشده؛ برای روز مبادای یوم الحسرة امین باشی

راستی حسرت ِ کربلا ندیده ها یادت هست؟

یادت باشد اینجا گردگیری ِ غبار  ِ تربتت را جز به پلک های همیشه بارانی عشّاق نسپاری

یادت باشد به حکم  ِ کلّ قد علم صلاته و تسبیحه؛ اینجا صلاة و تسبیح عالم ندای وا حسینای زینبی است

و یادت باشد مزار حسین، مزار  ِ خیلی هاست و در میانه ی این خیلی ها، یکی هست که خیلی آسمانی است!

یکی نشان به این نشان که چشمان ِ نازنینش صبح شام مزین است به خون - اشک های ناحیه ای

شب های جمعه اگر دیدی و اگر شناختی؛ باید قوانین علوم تجربی را برای اهلش بگذاری که کربلا محلّ تحقق امرهای کن فیکونی است!

باید تو پابوس حضرتش باشی به گل بوسه های انتظار

باید به اندازه ی همه آروزهای مستجاب ِ سه تایی عشّاق در زیر قبّه، ذکر عجّل لولیّک بگیری و سراپا تماشای جمال ِ مه وارش شوی

باید فطرس ِ سلام  ِ همه ی یتیمکان ِ پدر ندیده باشی و نائب التّماشای حضرت ِ بابا

خلاصه جناب ِ ضریح،

از امشب که تو حائل و واصل عشّاق به عشقی؛

ما پارچه ی سبز محبت ِ اضظرارمان را به دانه دانه ی پنجره ها و شعبه های حسینی ات دخیل ِ انتظار زده ایم تا حضرت امّن یجیب را به شفاعت ِ یا کاشف الکرب؛ دعای تعجیل منتقم کنیم ...

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


نقل مضمون از اهل دلی:

شادی دل ِ پور حیدر، امین ِ مادر، غریب کسا، حضرت ِ حسن مجتبی (علیه السّلام) صلوات ...

۱۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۵۶
تربت

حضرت ِ صاحب، اجرک الله ...


قال سیّدی و مولای حسن ابن علی الزّکیّ العسکری (علیه السّلام و الصّلوات):

إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا

تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت ما باشید نه زشتى ...

إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ

وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد


هم نام  ِ حضرت ِ مجتبی که باشی؛

تا ابد، غربت عجین توست

اسارت اما،

جنسش زینبی است ...


فرزندان وارثان ِ پدرانند

اینجا امّا میراث ِ اسارت ِ 19 ساله ی سامرّا؛

اسارت ِ 1143 ساله ی حضرت ِ وارث است ...

اللهمّ فکّ کلّ اسیر


تنگنای سامرّا یا پهنای عالم فرقی نمیکند!

از جنس  ِ پرواز که باشی؛

قفس؛ همیشه زنجیر است!


گرد ِ یتیمی به کنار؛

غبار  ِ ردای  ِ خاکی اش؛ پر است از روضه های مهدوی  ِ سامرّایی ...

از بس که ما منتظریم !!!


سرت سلامت حضرت ِ عشق

۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۱۳
تربت
بچه های خیلی خیلی ضعیف، تاکید میکنم، خیلی خیلی ضعیف! از جنس ِ همان تو سری خورهای لاغر و نحیفی که جرات ِ تنها توی کوچه رفتن را ندارند و مدام باید یک بزرگ تری، یک آقابالاسری، یک بابای رشیدی! هوایشان را داشته باشد تا توی مسیرهای ناصاف، زمین نخورند و اگر خوردند؛ دست ضعیفشان را بگیرد و خاک لباسشان را بتکاند و بعد هم با یک دست نوازش پدرانه، غصه زمین خوردنشان را بدهد دست فراموشی؛ این بچه ها زیادی وابسته اند به بزرگ ترها

اما همین مستضعف های خود بدبخت پندار، وقتی چشمشان افتاد به چشم بابا، یکهو موش ِ شخصیتشان، شیر می شود و بادی می اندازند توی گلو و به عالم و آدم فخر می فروشند که بچه ی فلان آقای رشید اند و کیف می کنند که آقازاده اند!

چه می گفتم؟ حرف بچه های کتک خور بود یا بابا؟ آهان نزدیک غدیر بود!

خواستیم خیرسرمان عیدنوشتی بنویسیم برای جناب بابا، یکهو شد اینی که می بینید!

خلاصه دل ِ دیوانه مان خودش را زد به کوچه ی علی چپ بزرگراه ِ صراط علی!

حضرت ِ بابا

در احصای علم کل شی در وجود مبارکت که شکی نیست؛ این سیاهه ها اما، بیش تر وسیله ی عقده گشایی است برای بچه ی یتیم  ِ بابا ندیده!

عقده گشایی همان بچه ی ناخلف ِ خیلی خیلی ضعیفُ الایمان!

همانی که حالا حسابی توسری خور  ِ گناه شده و تقوای نداشته اش از فرط لاغری رو به سوهاضمه ی عمل صالح کرده!

همانی که خیلی وقت است از ترس زمین خوردن در صراط نامستقیم و ناصاف ِ خودساخته اش، توی کوچه پس کوچه های محبتت گم شده!

همانی که از وقتی دست محبت پدرانه ات را به هوای دکّان های این دنیای بازیچه رها کرد، از ناصافی این راه های ناخوب و هواهای شهوانی اش، به زمین های گرم بدبختی خورده!

همانی که سال هاست لباس ِ کثیف ِ کم تقوای اش را، به غبار دوری از تو چرکین کرده!

همانی که سال هاست حسرت دارد؛

حسرت ِ جای خالی دست نوازشی از جنس دستان یداللّهی محبت بابا

و حالا تو بگو با این همه سیاهی های خودساخته اش؛

با چه رویی تبریک عید بگوید و لاف ِ تمسّک به ولایة و امامتت را بزند که حمد برای نعمت ِ از کف رفته با نااهلی، محل ِ تامّل است!

اما حضرت ِ علی، جناب ِ ولی، امام  ِ وصی

گرچه لاف ولایت و تشیع شما از دهان مثل مایی زیادی بزرگ است؛ اما جناب حضرتت برای ما هم آقای بالاسری، هم بزرگ تری، هم بابای رشیدی و ما هم همان بچه های ضعیفی هستیم که زیادی وابسته اند به بزرگ ترها و این روزها به حکم خلقوا من فاضل طینتنا، به عالم و آدم فخر می فروشیم که آقازاده ایم!

قبول داریم که محبتمان بیش تر تحبُّب* است تا محبت و همان محبت دست و پاشکسته هم کرامت و بخشش شماست اما؛ به رسم کریمانه حضرت کریم، این سیاهه ها و لاف ها را از ما بپذیر به شکرانه ی محبتت که

الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسّکین بمحبة امیرالمومین و ابنائه المعصومین المنتجبین (علیه و علیهم السّلام)


* تحبُّب یعنی کشیدن ِ پر ِ چادر ننه جان ها، به درب های ورودی صحن ِ امام!

تحبُّب یعنی طلب دوست داشتن کردن از بزرگ؛ که هرچه بزرگی روی زمین است از سلام و زیارت و محبت بگیر تا کرامت و دعا و شفاعت؛ اول از طرف بزرگ است و بعد تاثیر این سلام و زیارت و محبت، می شود جواب سلام و جواب زیارت و جواب محبت ما

تحبُّب یعنی اگر سلام می دهیم داریم جواب سلام می دهیم، اگر زیارت می رویم داریم جواب دعوت امام را می دهیم و اگر محبت داریم اثر محبت حضرت امام است در قلب ما


۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۱۳:۲۲
تربت
بسم  ِ ربّ ِ الستّار  ِ الکریم ...

پاییز که میشود؛ آدم ها میان ِ خس خس  ِ خرد شدن ِ برگ های نارنجی، مُردن را میچشند !

و مرگ در قاموس ما، واژه ایست که هم تلخ است و هم شیرین!

آنوقت که نفس های انتظار، بی درک ِ حضور  ِ سبزت ضایع شوند؛ قارقار  ِ کلاغ های حسرت، سکوت ِ آرمش  ِ آبکی آدم ها را خواهد شکست!

حاجتی نیست به مواخذه ها و عتاب ها که ما خوانده ایم کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا

آری ما معترفیم که عمر  ِ این دل های هرجایی، سراسر مرگ است و تلخی!

اما حضرت ِ بابا؛

با اینکه سال هاست از درد ِ غربت ِ غیبتمان، صدباره جام  ِ تلخ  ِ مرگ را سر کشیده ایم؛ هنوز سکوت ِ عصرهای پاییزی، جان می دهد برای از تو نوشتن، که ما هزارباره آب ِ دهان ِ اشتیاقمان را فروخورده ایم از حلاوت ِ حدیث ِ عشق  ِ من یمُت یرنی ...

اینجا اما چهار فصل سال پاییز است و شمار  ِ وقوف های منجمد؛ 1143 ساله اند!

هاجران ِ تشنه ی جمالت، میان ِ این مرگ و آن مرگ، سعی ها کرده اند و ما هنوز در برزخ  ِ صفای زیارت ِ جمالت مانده ایم!

مخلص  ِ کلام جناب ِ بابا؛

ساده بگویمت؛

شکّی نیست در همه جایی بودن ِ این دل های خراب و اصلا کلاغ  ِ سیاه  ِ سلوک ِ ما، از جوجگی پر نداشت!

اما مگر نه اینکه جناب ِ حضرتت صاحب امر  ِ کن فیکونی و به نظرة رحیمه ای کیمیا کننده ی هر مس  ِ وجودی هستی؟

پس دستان ِ نوازش  ِ ولیّ الّلهی ات را بر بال های شکسته از گناهمان بکش تا به تبرّک ِ عطر  ِ دستانت، کبوتر  ِ دست آموزت شویم ...

آری کبوتران ِ حرمت را چه باک از سیاحت ِ عالم که آشیان ِ عشقشان، آستان ِ دستان ِ پر مهر توست.

حبیب ِ محمد؛

بیا و به ذکر  ِامّن یجیب ِ تنهایی، دعای تعجیل فرج  ِ خودت را بخوان و در صور  ِ اسرافیلی  ِ نام  ِ حسین بدم تا ما سیاه رویان ِ حریمت، کبوترانه محشور شویم و پروانه وار به گرد ِ کعبه ی امامتت حاجی شویم و تو برایمان بخوانی وعده ی مکنت مستضعفین را به  آیه های الیس الصبح بقریب ...



حرفهایم اگر پریشانند تقصیر واژه هاست!

بس که برای تبرّک شدن به نامت هول می کنند...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۱۳:۱۶
تربت
نوشتن از تویی که امامٌ من اللّهی و ولیّ اللّهی و خلیفة الله؛

اذن می خواهد و لیاقت و معرفت و هزار مقدمه ی دیگری که هزاران مثل ِ منی، به نداشتنشان معترف ایم

اما؛

نوشتن از تویی که انیس الرّفیقی و والد الشّفیقی و اخ الشّقیقی و یک کلام بابایی؛

نه صغری چیدن دارد نه کبری چیدن!

بابا بودن که این حرف ها را بر نمی دارد!

دلت که تنگ شد، باید تنگ شدنش را فریاد بزنی و کولی بازی دربیاوری که آهــــــــــــــای همه ی اهل عالم؛

فقد طـــــــــــــال الصّــــــــــدی ...

تو حالا هی بیا و برایش روضه ی تناسب حجت ظاهر و باطن بخوان و کمبود عقلش را بهانه ی یتیمی اش بشمار و سفارشش کن به تفکری که دقّ الباب ِ بیدار کردن ِ تعقل است و دلخوشش کن به آفتاب ِ پشت ِ ابر و حضور و ظهور و چه و چه و چه!

مگر توی کتش می رود لامروّت!

دل است دیگر؛

بهانه ی بابا که گرفت؛ نه کمبود معرفت می فهمد، نه اذن رویت نداشتن،

پای یتیمی اش را می کند توی تک کفش ِ دلتنگی و هی نق می زند!

تف توی ریا !

چند وقت پیش که دکترهای عالم جوابمان کردند، رفتیم سراغ طبیبی که من لا طبیب له !

حضرتش تجویز فرمود که مسکّن ِ زیارت ِ باب الجواد و حرمین عشق و کجا و کجا، تسکین درد ِ یتیمی هست؛ درست.

اما آنفلوانزای غربتی تان را، شفایی جز اذن رویت ِ جمال ِ یوسف آفرینش نیست!

مخلص ِ کلام حضرت ِ بابا

شمایی که علم کلّ شی احصاست در وجود مبارکت، حتما میدانی که وضع خراب ِ ما غربتی ها، بهتر از حال ِ خراب ِ ماه مبارکمان نمی شود!

اصلا راستش را بخواهی، بعد از یک ماه تقلی کردن برای آدم شدن، تازه فهمیدیم بیچاره ایم و خلاصه حسابی نا امید شدیم از زور زدن های بچگانه مان!

اما شما که صاحب امر کن فیکونی و به نظرة رحیمه ای نستکمل بها الکرامه میکنی؛

بیا و به گل روی حضرت ِ مادر، این آخر ماهی، با گوشه ی نگاهی، 

 فجعلنا کما تحب و ترضی

بحقّ الحسین

http://karamad.info/wp-content/uploads/2011/07/ya_mahdi_adrekni_by_galagoola1.jpg


وقتی زمین می لرزد، نائب ِ صاحب هم می آید برای سرسلامتی!

حکما زمین ِ دلمان که بلرزد، فرج خواهد شد ...


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۴۳
تربت
به رسم ِ مهمانی رفتن اول سلام!

خواستم فقط بگویمت حضرت ِ کریم؛

نکند به دست های خالی از دستان ِ پدرمان نگاه کنی!

تو که هم خبیری، هم علیم،

لابد خوب می دانی بار ِ سنگین ِ ناخوبی ها، سال هاست یتیممان کرده و از صاحبمان تنها میراث دار ِ ذکر ِ یا ابانا استغفر لنا ای هستیم که لق لقه زبانمان شده است و ندبه های شلخته ای که بعضا بوی همه چیز و همه کس می دهند جز او!

خواستم بگویمت با همه بی کسی  مان؛ بابا یادمان داده است به مهمانی کریم اگر میروی؛ باید دست خالی باشی و ما دست خالی ترین ِ مهمانان ِ ناخوانده ایم!

خواستم بگویمت از دعای نیمه شب ِ باباست که جیره خوار ِ نام ِ حسینیم و در این بریز و به پاش ِ رمضانی ات هم، ما را هوای سفره ی عطش ِ حسین است!

پس یا ربّ الحسین،

ما را به نام  ِ حضرتشان بپذیر که سخت محتاجیم ...


اگر امام حجّت ظاهر است و هادی؛

عقل، حجّت ِ باطنی است که مهتدی است و پذیرنده ی هدایت ِ امام

پس شرط آمدنت، کامل شدن ِ عقل ماست!

فدای روزه هایت، دعا کن تا به برکت نفس های نازنین ات؛

عقلمان کامل شود...


خبر!

جلسات صبح های ماه مبارک رمضان ِ استاد معمار منتظرین،

با موضوع «عقل»،

هرروز ساعت 12 ظهر از شبکه 5 اصفهان پخش می شود


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۱ ، ۰۱:۳۱
تربت