مادرانه
فاطمیه جان میدهد برای لال شدن!
شب های قدر، بوی مادر است که می پیچد در مشام ِ علی!
ضربت ِ حرامی نه؛
عطر ِ زهرا شهیدش کرد ...
وقتی مردم شهر کاالنعام اند،
بل هم اضل!
در و دیوار سبقت می گیرند
تا السّابقونَ السّابقون شوند؛
برای تبرّک شدن!
قحطی محبت که باشد؛
مسمار از همه مقرّب تر است!
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ
وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؟!
نه حَسنِین و نه زینبِین!
فضّه هم ورم بازو را ندید!
بعضی زیارت ها
خواندنشان کنار هر حرمی مستحب است!
کلّنا نورا واحدا است دیگر!
اما علی جان!
امشبی را زهرایت مهمان باباست!
تصدّقت، امین الله نخوان!
مستجاب الدّعوه ای!
دیر و زود دارد،
سوخت و سوز نه!
اول ذی الحجه گفت:
پیر شوید پای هم!
9 سال نشد!
34 ساله و 18 ساله،
پیــــــــــــر شدند!
مادر که نباشد،
بچه ها گرسنه می مانند و تشنه!
همین که آمد، سیراب می شوند!
از وقتی رفته ای،
حسین تشنه است!
تا بینه و بین السما کالدّخان نشده،
برگرد مادر!
گاهی وقت ها دو دست هم صدا ندارد!
اصلا ید الله باید 4 تا باشد!
نام حبیبه الله سنگین است!
بال شکسته اش سنگین تر!
شنیده ای انا و علی من شجره واحدا؟
علیٌّ منّی و انا مِن علی!
دست خدا و دست محمد ندارد!
إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ!
بیچاره که شدی بخوان یا غیاث المستغیثین !
خدا را چه دیدی!
شاید دو تا یدالله از آستین مصطفی دستگیر که نه!
فاطمه گیر شد!
امانتی را که پس داد؛
دستان خاکی اش را به هم زد بوتراب!
آخر کار علی است
اولِ بسم الله ِ زینب!
6 ماهه و غلاف شمیر و غسل شبانه!
روی نیلی و معجر خاکی و بهانه!
شنیده ام سنّت الله را تغییری نیست
که فرمود: لن تجد لِسنّة الله تبدیلا
پس به حکم لقد احصیناه کلّ شی فی امام مبین،
حیدر که باشی،
علم کلّ شی، احصا می شود در وجود مبارکت!
آنوقت حجاب ها هرقدر هم ضخیم باشند؛
باز مشمول ِ کلّ شی اند!
رو گرفتن چاره نیست مادر!
سینه زدن های محرّم، کلی توفیق دارد با فاطمیّه!
هرچه سینه های محرّم، داغ دل کم می کنند و مردانه اند؛
سینه های فاطمیّه، رمق می گیرند و مادرانه اند!
لامصّب همین که دست بالا برود،
بازو و سینه، تیر می کشد...
نحنُ ابنا الدّلیل!
در ریاضی می گویند؛
اثبات استقرایی یعنی رسیدن به حکم کلی با مجموعه از مشاهدات جزیی!
- اول یک حالت پایه فرض می کنند
- بعد با یک فرض استقرایی،
- حکم استقرا اثبات می شود!
قال الرسول الله (ص) لبنتها فاطمه الزّهرا:
- فداها ابوها...
- فاطمه فدایی علی شد،
- پیغمبر اگر در خانه بود،
فاطمیّه می شد محمّدیّه!
اصلا دلیل سیری چند؟
نحنُ ابنا الزّهرا
یک شب که هزار شب نمی شود!
بعضی شب ها، تا ابد تاریک اند ...
عاشقان را به منجنیق حاجتی نیست!
در اشیان ِ علی؛
درب های سوخته هم گلستان اند ...
ابراهیمان را ز آتش چه باک؟
میخ در اما،
حکایتش مادری است ...
شعله عشق ِ علی که شمعش شد؛
6 ماهه ای پر کشید!
از بس که پروانه بود ...
بعضی آیه ها به حکم دلم منسوخ اند!
ما اسالکم علیه من اجر، الّا المودّه فی القربی!
گفت ناسخش کجاست؟
گفت آنجا که و اذا لمحسن سُــألت؛
بایّ اجرا قُـتلت ...
بعضی کارها نشد ندارند!
مثلا ادای یک شبه ی اجرهای بیست و سه ساله
لابد میخواست اجر احمد را ادا کند
تا رمق داشت در را کوفت!
امان از وقتی که ریحانه های حیدری
می شوند بنفشه های احمدی!
بابا آمد
بابا در آتش آمد
بابا با کسای نیم سوخته آمد ...
به سند حدیث ِ عشق ِ کسا،
هر نور عطری داشت!
مادر اما میان ِ کوچه ها گم شد!
از بس که عطرش پریده بود ...
(کلّی دُخان خواندند تا بین ِ دودها، قدخمیده پیدا شد)
فاطمه و احمد ندارد!
اینبار فاطمه کسا می خواست!
انّی اجدی فی بدنی مسمارا ...
شنیدن و دم نزدن اگر سخت است؛
حیدر و دربند بودن مرگ است!
من أراد أن ینظر إلى شهید یمشی على وجه الأرض؛
فلینظر الی علی ابن ابی طالب!
توی کوچه پس کوچه های بنی هاشم،
اینقدر خاکی شد که شد بوتراب!
وسط ِ تماشاهای مادری؛
دوباره،
جان داد مجتبی ...
خیلی مخلصیم
سید جان بیشتر بنویس...لذت می بریم...