آقام علیه...
بسم ربّ الحیدر
نمی دانم باید از چه بنویسم این روزها
علی!
نوشتن از علی و اصلا یادش، اذن می خواهد و لیاقت
دومی را که ندارم
کاش به گرمی نظر لطفشان اذن گفتن دهند به این نالایق ( البته خود از کف داده ایم لیاقت را !)
برای گفتن از علی باید از نقطه زیر بسم الله شروع کرد!
معنایش را نمی دانم؛
شاید بی علی، یارای خواندن قرآن نیست!
مولاجان چقدر شبیه قرآنی!
و اگر قرآن ناطق باشی، پس تو هم نزول یافته ای تا درخور فهم نافهم ما شوی!
با این همه فرزندان آدم هم، تو را تنزیل دادند و دادند؛حتی یقول النّاس
علیّ و معاویه!
و خدا می داند چقدر در این کلام مصیبت خوابیده!
از بای بسم الله تا سین الناس، سخت است یافتن آیه ای که تو در کنارش نباشی
شاید سخت تر ز رنجت از مردمی که نبودند لایق درک مردی خدایی!
و براستی علی کیست؟
مردی که در اوج غربت می شود یاور غریبان و برای وصفش نمی یابم کلامی درخور شان ولی اللهی اش.
ایستاده بر اوج عرش الهی و نوای الهی کنت بئس العبد سر می دهد!
عقل خاکی متحیر عظمت اوست و دل بی تاب می شود در تنهایی مردی که تنها تر از محمد است.
محمد را انیس بود و خود تنهاتر از تنهاست.
همدم فاطمه بود و حال همدم است با چاه های باوفای کوفه!
واژگان عاجزند در بیان عظمت مردی که ندای لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار، تنها مدحی است الهی, درخور گوشه ای از اقیانوس عظمتش
و ذوالفقاز تیغ دو دم ابروی اوست!
با یکی عرشیان را جلا داده با دیگری فرش را صفا
علی جان، کاش ببخشی بر ما جهلمان را، که نشناختیم ز ولی الله، جز سایه ای در ظلمتکده دنیا
ما کجا و معرفت ید الله به نورانیت کجا؟
و براستی معرفتت چیست بالنورانیه ؟
که فرمودی:
فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِامْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُم لِلْإِیمَانِ وَشَرَحَ صَدْرَهُم لِلْإِسْلَامِ وَصرتم عَارِفاً مُسْتَبْصِراً
ما کجا و محبت تو کجا؟ که معرفت شرط محبت است و ما را به حریم عرفانت راهی نیست
حریمی که حریم علی الاعلی باشد؛ براستی هم باید من دنی فتدلّی فکان قاب قوسین او ادنی دنوا و اقترابا منه باشد
رسول امین فرمود:
یا علی تو را آن گونه که شایسته ای نشناختند؛ جز خدا و من
پس تقلای از تو گفتن بی حاصل است!
با این همه، گفتن از علی شیرین است شاید به اندازه نام علی ! که ما احلا اسمائکم
علی جان برای سرمستیمان همین بس؛ که ربّک، ربّنا !
چشم هایت را که بشویی و در آینه خلقت به نگاه حق بنگری عیان می بینی که
سینه چاک علی است؛ از کعبه تا محراب کوفه
و علی جان، براستی اگر تو چنینی، فکیف ربّک؟
تبارک الله
مبهوت میشوم از خالقت که تو را آورد میان خلقی که نبودند ولی شناس.
ای آسمانی به چه کار آمده بودی میان اهل زمین ؟
علی جان کوچک را چه به شناخت بزرگ؟ که جبرا برای شناختت، باید در حد فهم صغیرمان نزول اجلالت دهیم و براستی آنگاه علی را نشناخته ایم!
پس ای ولی الله الاعظم
تو خود, خود را بشناسان به فرزندانت که رسول اعظم فرمود
انا و علی ابوا هذه الامه
وه از این وحدت ها و کثرت ها
چرا همه جا کنار محمدی؟
از واستعینوا بالصبر والصلاة گرفته تا غدیر!
نکند اینجا هم داستان؛ کلنا نور واحد است؟
علی مع الحق و الحقّ مع العلی ، یعنی چه؟
علی مع القرآن و القرآن مع علی چیست؟
ولی و علی ، چقدر شبیه اند!
چرا ربّت فرمود
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون
و نگفت انما اولیائکم ؟
نکند؛ کنت أنا ومحمد نورا واحدا من نور الله عزوجل؛ سندش اینجاست؟
اگر رسول وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى
پس علی منی وأنا من علی نیز؛ قصه ای دارد
چه می دانم مثلا
کنت أنا ومحمد نورا واحدا من نور الله عزوجل، فأمر الله تبارک وتعالی ذلک النور أن یشق فقال للنصف: کنمحمدا وقال للنصف: کن علیا
باید همین باشد که در
إن الله یأمرک أن تؤدیها أنت أو رجل عنک
رجل عنک؛ به تو تفسیر شد
مراد ربّت چه بود از هو الدین الخالص, که فرمود
وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء وَیُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ
نسبت اقامه صلاه و اقامه ولایتت چیست ؟
که فرمودی:
فمن أقام ولایتی فقد أقام الصلاة
اصلا چرا همه قرآن با تو معنا می شود؟
و مگر اقامه ولایتت در چه بود که فرمودی: إقامة ولایتی صعب مستصعب لا یحتمله إلا ملک مقرب أو نبی مرسل أو عبدمؤمن امتحن الله قلبه للایمان؟
علی جان تو کیستی که با همه خدایی بودنت؛ خدا نیستی و امرمان کردی که
لا تجعلونا أربابا
و در زبان وصفت فرمودی
قولوا فی فضلنا ما شئتم فانکم لا تبلغون کنه ما فینا ولا نهایته
براستی اقیانوس فضل تو را نهایت کجاست؟
گمانم بحر فضلت، قطره ای باشد از قدرت اللهی که لا یوصف است!
و قد اعطاک الله اعظم و اکبر مما نصف و نخطر علی قلوب احدی العالمین
علی جان؛ مراد خالقت از «وبئر معطلة وقصر مشید» چیست؟
ای چاه معطل مانده نکند قصه آشنایی تو چاه های باوفای کوفه از اینجا آب می خورد؟
براستی چه میگفت با چاه آنکه ولی الله بود؟
تو از چاه سیراب شدی یا چاه از اشک غربت تو؟
هارون محمد، چقدر تنهایی؟
در تنهایی و غربتت هم شبیه خدایی!
آری. غریب با قریب الف گیرد و حتما همین بود که دیوارهای مسجد کوفه، هنوز دلتنگ نوای یا رفیق من لا رفیق له توست
آخر که راست تاب رفق با ولی الله جز رسول الله؟
البته گمانم سومینی نیز باشد
چه میدانم مثلا امه الله یا ناموس الله!
ای وصیّ مرتضی
ای هادی «لکل قوم هاد»
ای صاحب النشر
ای صاحب الهدّه
ای صاحب اللّوح المحفوظه
ای صاحب المعجزات والآیات
ای خاتم الوصیین
ای الصراط المستقیم
و ای النبأ العظیم؛
چه شد که هم فیک مختلفون؟
مگر نبود که بوده ای قبل از آدم و تنها جرمت دعوت به علی الاعلی بود؟
علی جان، خودت یادمان دادی که
انت الذی حملت نوحا فی السفینة بأمر ربک،
انت الذی أخرجت یونس من بطن الحوت باذن ربک
أنت الذی جاوزت بموسی بن عمران البحر بأمر ربک،
أنت الذی أخرجت إبراهیم من النار باذن ربک،
انت الخضر عالم موسی و انت المعلم سلیمان بن داود وأنت ذو القرنین وأنت قدرة الله عزوجل
و کاش نمی شنید گوش نامحرمان تا مست تر از مستمان کنی به کلام خویش
فقط مولا جان سوالی دارم از تویی که فرمودی
سلونی قبل ان تفقدونی
مولا مگر نفرمودی نحن إذا شئنا شاء الله وإذا کرهنا کره الله؟
پس رمز رضایت چیست بر شکسته شدن دل گرامی دختت ؟
چه شد که نزول تیغ خصم، عروج مردی بود که بطرق السماء اعلم منه بطرق الارض بود
علی ! سراسر معاش علیوارت، اعلی است!
علی جان نام زیبایت کامل کننده دین است و رمز رضایت حق بر اسلام و گمانم سرخی خونت نیز تضمینی است بر مکتب عشق تشیع
به مصداق ان شیعتنا خلقوا من طینتنا فرحوا بفرحنا باید شاد باشم در ایام تاج گذاری ولایتت
اما مگر نه اینست که همه مصیبت های عالم؛ همه تنهایی علی؛ داستان در و دیوار و همه همه از همین غدیر شروع می شود در جمع شییطانی ثقیفه؟ دلم می ترسد!
چند روزیه این دو بیت ملای رومی حسابی داغونم کرده!
طالب حیرانی خلقان شدیم / دست طمع اندر الوهیت زدیم
در هوای آنکه گویندت زهی / رشته ای بر گردن جانت زدی
حافظ شب هجران شد، بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی