ختامه مسک ...
قرار بود کل یوم عاشورا باشد و کلّ ارض کربلا
آخر ِ ماه مبارک برای من، یعنی نهایت ِ عــــــطـــــشــــــ
اینجا وسط ِ عاشورا است...

بسم ِ ربّ المادر !
میگفت حُسنی که دشمن معترفش باشد، خیلی حُسن است!
گفت لابد روضه هم روضه ایست که حرامی خوانده!
رخصت یا حضرت ِ روضه (سلام الله علیها !)
علی الله ...
عمو بود، علمدار بود، سقّا هم بود!
ترس انداخته بود اما توی دل ِ بچه ها
یا بیعت، یا بیعت!
راه را که بست، ارباب دعایش کرد!
سکلتک امّک یا حر ...
وسط ِ کربلا فاطمیّه شد!
مادرانه حسینی اش کردند...
لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا مِن علیٌ الاکبر
احمد که رجز می گفت؛
مدینه شده بود، کربلا
تا گفت انا علیّ ابن الحسین
کوفه شد مدینه!
دوتایی ابروش ذوالفقاری بود و نعره اش خیبری!
فاطمی زمینشان زدیم!
یک تیر و دو نشان
احمد که افتاد، ح س ی ن جان داد!

6 ماهه بود انگار
آورده بودش برای سر بازی!
بسم ِ الله ِ خطبه را که گفت،
حرمله سیرابش کرد؛
سر هردوشان پایین بود
یکی از اُذُن تا اُذُن
یکی از عرش به فرش
چشمم را گرفته بود!
عبایی که انداخت روی سر بازش ...
همه فن حریف بود برای خودش
علمدار
سقّا
برادر
اصلا همه چیز ِ ح س ی ن بود!
از علقمه تا خیام را حیدری می تاخت!
یدالله ِ راستش غائب شد
تا خیام اما حیدری می تاخت!
یدالله ِ چپش هم غائب شد
تا خیام اما حیدری می تاخت!
باران خون بود که می چکید از چشمان قمر
تا خیام اما حیدری می تاخت!
اشک ِ مشک که بیابان شد؛
قبله اش چرخید!
فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ المادر
ح س ی ن که آمد،
قد خمیده ها سه تا بودند!
دیگر نه ناصری بود، نه سقّایی، نه علمداری، نه عبّاسی
چشمان ِ کورم بسته بود
همین قدر بگویمت وسط ِ گ ود ا ل،
کسا می خواندند!
خامسشان اما روی نی،
امّن یجیب ِ غیرت می گفت!
گفته بود قرآن ناطقیم!
نعل ها را که آوردند؛ مصحفشان کردند!
یاد ِ صفّین به شر!
روی نیزه هم ناطق اند
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً
حرامی ِ درجه ده بود!
جلوی چشم ِ بچه ها
آب بازی اش گرفته بود!

غروب جمعه
غروب یاد تو در خاطرههاست
میرود تا
هفتهی بعد ...
تلخ!