وارث ِ کوچه ها
این روزها که حـ سـ یـ ن با هر بهانه ای می بارد و جز جناب ِ حضرتش سرّ ِ آیه های استرجاع را نمی داند، جمال ِ حسنی ِ عبدلله، بهانه ی اشک های حضرت ِ ولیّ الله است و عبدالله همان میراث دار ِ خاطرات ِ مادری است !
بغض های گاه و بی گاه ِ ابن الحسن، یادآور ِ سکوت های مجتبی است در روزهای کبود ِ فاطمی !
عبدالله اما هر روز تمرین ِ سپر بودن می کند برای مدافع ِ ولیّ الله شدن که این وصیّت ِ روز و شب حضرت ِ باباست ...
آری؛ روضه ی غربت مجتبی خواندنی نیست!
مُردنی است!
و لشکر ِ حضرت ِ حـ سـ یـ ن پر است از شهدایی که به حکم موتوا قبل ان تموتوا کشته ی محبت ارباب اند و عمو هست و امن هست و علی هست و ارباب هست و آب هست و عـ طـ شـ نیست ...
تا فردا اما؛
خدا بزرگ است ...
ظاهر اینست که تاخیر از سیاهه کردن ِ ذکر حضرت ِ مجتبی در تربت، معلول ِ مشکلات شخصی حقیر است و قطع بودن نت!
برای من اما حکمت ِ این تاخیر،
غربت ِ همیشگی ابن الزهراست که جناب ِ حضرتش میان این سیاهه ها هم غریب است ...
آغوشتو وا کن عمو جون
باهام مدارا کن عمو جون
دلم رو دریا کن عمو جون
ببین، شدم مثل علمدار
دستمو از رو خاکا بردار
سرم رو روی سینه بگذار
برات عاشقیِه دست جدامو میدی
منو بگیر تو آغوش بوی بابامو میدی
بزار مثل کبوتر از روی شونت اینجا
پر بگیرم عمو جون برم کنار زهرا
عمو، نازمو با نیزه کشیدن
لاله ی نو رِسِت رو چیدن
سرم رو، رو دستت بریدن
میخونمت صدا نمیاد
دیگه نفس بالا نمیاد
از راه چرا بابام نمیاد؟
سپر شدم نگاه کن، تیغو به جون خریدم
من قبل عمه اینجا، جون دادنت رو دیدم