شام ِ آخر
يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۲۸ ق.ظ
دیگر نامحرمان را مجال ورود نیست که رازهای شبانه ی حضرت ِ حـ سـ یـ ن و یارانش را فقط جناب علّام القلوب می داند و بس!
امشب را باید فقط سکوت کرد ...
همین قدر بگویمت که آخرین شبی است که
عمو هست و امن هست و علی هست و حبیب هست و آب نیست و عـ طـ شـ هست ...
از شب ِ اول با خودم میگفتم فلانی تا تاسوعا و عاشورا صبر کن بعد یکهو تلافی همه ی عقده ها و روضه های مکشوف ِ نخوانده ات را یکجا سیاهه کن!
امشب اما نه فقط مشک ِ علمدار و نه فقط چشمان ِ محبانت؛ که دریای واژگان هم بیابان است!
و من زیر این بار نگفتن ها خواهم مُرد ...
امشب را باید فقط سکوت کرد ...
همین قدر بگویمت که آخرین شبی است که
عمو هست و امن هست و علی هست و حبیب هست و آب نیست و عـ طـ شـ هست ...
تا فردا اما؛
خدا بزرگ است ...
از شب ِ اول با خودم میگفتم فلانی تا تاسوعا و عاشورا صبر کن بعد یکهو تلافی همه ی عقده ها و روضه های مکشوف ِ نخوانده ات را یکجا سیاهه کن!
امشب اما نه فقط مشک ِ علمدار و نه فقط چشمان ِ محبانت؛ که دریای واژگان هم بیابان است!
و من زیر این بار نگفتن ها خواهم مُرد ...
۹۱/۰۹/۰۵
شب اخر
فقط اشک هست و سکوت..