تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

کاروان در راه بود که ذوالجناح ایستاد!
تو گویی بوی غریت ِ این خاک ِ غریب زیادی آشناست!
اینجا نه غاضریّه است و نه نینوا
نه شاطی الفرات است و نه عموراء
اینجــــــا کــــ ر بـــــ لــــ است
و کربلا همانجاست که آدم و سیلمان و ابراهیم و همه ی انبیا و اولیا را به بلایی آزموده اند و در این بزم عشق ِ بازی الهی، حسین فدیه ی تمام  ِ نقص های خودساخته ی ذبحُ اللّهی است که و فدیناه بذبح عظیم!
کربلا همان وادی ناامن شده از دستان قلم شده ی حضرت ِ امن است ...
اگر فرات ذره ای از مهریه ی غصب شده ی مادر است تو مپندار که عاشورا مصیبتی است ناآشنا برای اهالی کسا که طومار کربلا را در کوچه های بنی هاشم و در برابر چشم  ِ غیرت اللّهی حضرت ِ مجتبی پیچیدند ...
امشب اما پاسبان ِ خیام عباس است و حضرت ِ علمدار سقّای حرامیان هم هست! و علی هست و امن هست و حــبیب هست و آب هست و عـ طـ شـ نیست ...
   تا فردا اما؛            
خدا بزرگ است ...

میگفت اگر از شنیدن تا دیدن راه بسیار است؛ شنیدن روضه کجا و فهمیدن و دیدنش کجا
خدا بر دل شیعه و محبّ علی رحم کرده والله که آنچه می شنود نمی فهمد و همان را هم که شنیده اند مدام منکر می شوند!
این وسط اما خدا بر دل ِ حضرت صاحب (عج) رحم کند که آنچه در ناحیه صادر فرموده را هر روز به چشم جان زائر است ...
رفقا این روزها جهت تسلای دل نازنین حضرت ِ بابا، صدقه سرسلامتی اش را فراموش نکنیم

<
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۶:۲۲
تربت
بعضی نوشتن ها مقدمه دارند، آداب دارند، رخصت طلبیدن و اذن گرفتن دارند
باید وضوی طهارت گرفت و بعد از ذکر  ِ یا سریع الرّضای استغفار، رو به قبله ی دل های شش گوشه کرد و سلام  ِ زیارت ِ شب ِ جمعه داد و جناب ِ صاحب (عج) را به گل ِ روی حضرت مادر (سلام الله علیها) قسم داد تا به گوشه نگاه کریمانه ای، قلم شکسته ات را روح حیات ِ حسینی ببخشند که اگر اوست وجه خدا، کلّ من علیها، فان است و وجه الله ِ حـ سـ یـ ن باقیست ...
امشب اما با همه شب های دنیا فرق دارد و اصلا از جنس دنیا نیست که کاروان ِ عشق ِ حـ سـ یـ ن در راه کربلاست
امشب قیام  ِ صلاة شبانه گرامی دخت حیدر کرّار نشسته نیست و بانوی سه ساله ای در آرامش شب های پرستاره ی کویر، در دامن ِ پر امن ِ حضرت عمو رویای شیرین ِ سفر می بیند
امشب علی در گهواره ی سیرابی، مست ِ لالایی رباب است و اشبه ِ مردم به احمد حدیث ِ عشق ِ کسا را به آوای داوودی می خواند و دستان حضرت عمو پر است از علم های عشق ِ حـ سـ یـ ن
امشب حضرت ِ ارباب، قیامت ِ قامت ِ علی را زائر است و زینب زائر  ِ جمال ِ زائر ِ علی است !
امشب همه چیز خوب است و عمو هست و علی هست و ناصر هست و آب هست و عـ طـ شـ نیست ...
تا فردا اما؛            
خدا بزرگ است ...

<
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۰:۴۹
تربت


«کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند. از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود. هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی. تشنگی، آب بدن را می‌کشد و کم می‌کند و آن را خشک و خاک و تربت می‌کند. کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود؛ همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد.»

«تربت را اگر به دریا بزنی، خجالت می‌کشد که طغیان کند و ساکت می‌شود. اگر آن را به تب شدید چهل درجه عرضه کنی، تب فوراً ساکت می‌شود و از آن بدن می‌رود، خجالت می‌کشد. تربت به او می‌گوید تو حرف نزن، من مال کربلایم. به تب می‌گوید من از صبح تا ظهر عاشورا طوفان‌ها دیده‌ام.»

 

«تو فقط یک طوفان دیده‌ای. تب خجالت می‌کشد و تا تربت امام حسین(ع) به آن می‌رسد سرش را پایین می‌اندازد و می‌رود. اگر به دریایی که طغیان کرده تربت نشان دهی، خجالت می‌کشد، سرش را پایین می‌اندازد و آرام می‌گیرد. همه شما، هم با عقل‌تان، هم با محبت‌تان و هم با ولایت‌تان می‌بینید که این درست است.»

«اساساً وقتی کسی که ابتلا زیاد دیده است می‌آید، کسی که کم مصیبت دیده است، خاموش می‌شود. کسی برادر و یا عیالش مرحوم شده، دیگری بچه‌اش مرحوم شده و گریه می‌کند. وقتی آن که ابتلای بزرگ‌تر دیده وارد می‌شود، آن یکی خاموش می‌شود و دیگر خجالت می‌کشد گریه کند. این خیلی ساده است. تمام ابتلائاتی که ما در دنیا می‌کشیم، با یاد کربلا ساکت می‌شود.»


<
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۱ ، ۱۱:۴۶
بچه های خیلی خیلی ضعیف، تاکید میکنم، خیلی خیلی ضعیف! از جنس ِ همان تو سری خورهای لاغر و نحیفی که جرات ِ تنها توی کوچه رفتن را ندارند و مدام باید یک بزرگ تری، یک آقابالاسری، یک بابای رشیدی! هوایشان را داشته باشد تا توی مسیرهای ناصاف، زمین نخورند و اگر خوردند؛ دست ضعیفشان را بگیرد و خاک لباسشان را بتکاند و بعد هم با یک دست نوازش پدرانه، غصه زمین خوردنشان را بدهد دست فراموشی؛ این بچه ها زیادی وابسته اند به بزرگ ترها

اما همین مستضعف های خود بدبخت پندار، وقتی چشمشان افتاد به چشم بابا، یکهو موش ِ شخصیتشان، شیر می شود و بادی می اندازند توی گلو و به عالم و آدم فخر می فروشند که بچه ی فلان آقای رشید اند و کیف می کنند که آقازاده اند!

چه می گفتم؟ حرف بچه های کتک خور بود یا بابا؟ آهان نزدیک غدیر بود!

خواستیم خیرسرمان عیدنوشتی بنویسیم برای جناب بابا، یکهو شد اینی که می بینید!

خلاصه دل ِ دیوانه مان خودش را زد به کوچه ی علی چپ بزرگراه ِ صراط علی!

حضرت ِ بابا

در احصای علم کل شی در وجود مبارکت که شکی نیست؛ این سیاهه ها اما، بیش تر وسیله ی عقده گشایی است برای بچه ی یتیم  ِ بابا ندیده!

عقده گشایی همان بچه ی ناخلف ِ خیلی خیلی ضعیفُ الایمان!

همانی که حالا حسابی توسری خور  ِ گناه شده و تقوای نداشته اش از فرط لاغری رو به سوهاضمه ی عمل صالح کرده!

همانی که خیلی وقت است از ترس زمین خوردن در صراط نامستقیم و ناصاف ِ خودساخته اش، توی کوچه پس کوچه های محبتت گم شده!

همانی که از وقتی دست محبت پدرانه ات را به هوای دکّان های این دنیای بازیچه رها کرد، از ناصافی این راه های ناخوب و هواهای شهوانی اش، به زمین های گرم بدبختی خورده!

همانی که سال هاست لباس ِ کثیف ِ کم تقوای اش را، به غبار دوری از تو چرکین کرده!

همانی که سال هاست حسرت دارد؛

حسرت ِ جای خالی دست نوازشی از جنس دستان یداللّهی محبت بابا

و حالا تو بگو با این همه سیاهی های خودساخته اش؛

با چه رویی تبریک عید بگوید و لاف ِ تمسّک به ولایة و امامتت را بزند که حمد برای نعمت ِ از کف رفته با نااهلی، محل ِ تامّل است!

اما حضرت ِ علی، جناب ِ ولی، امام  ِ وصی

گرچه لاف ولایت و تشیع شما از دهان مثل مایی زیادی بزرگ است؛ اما جناب حضرتت برای ما هم آقای بالاسری، هم بزرگ تری، هم بابای رشیدی و ما هم همان بچه های ضعیفی هستیم که زیادی وابسته اند به بزرگ ترها و این روزها به حکم خلقوا من فاضل طینتنا، به عالم و آدم فخر می فروشیم که آقازاده ایم!

قبول داریم که محبتمان بیش تر تحبُّب* است تا محبت و همان محبت دست و پاشکسته هم کرامت و بخشش شماست اما؛ به رسم کریمانه حضرت کریم، این سیاهه ها و لاف ها را از ما بپذیر به شکرانه ی محبتت که

الحمدلله الّذی جعلنا من المتمسّکین بمحبة امیرالمومین و ابنائه المعصومین المنتجبین (علیه و علیهم السّلام)


* تحبُّب یعنی کشیدن ِ پر ِ چادر ننه جان ها، به درب های ورودی صحن ِ امام!

تحبُّب یعنی طلب دوست داشتن کردن از بزرگ؛ که هرچه بزرگی روی زمین است از سلام و زیارت و محبت بگیر تا کرامت و دعا و شفاعت؛ اول از طرف بزرگ است و بعد تاثیر این سلام و زیارت و محبت، می شود جواب سلام و جواب زیارت و جواب محبت ما

تحبُّب یعنی اگر سلام می دهیم داریم جواب سلام می دهیم، اگر زیارت می رویم داریم جواب دعوت امام را می دهیم و اگر محبت داریم اثر محبت حضرت امام است در قلب ما


۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۱۳:۲۲
تربت
به نامـ  ِ آنکـه جانـ  ِ قلمـ، در ید ِ قدرتـــ  ِ اوستـــ

این روزها که می روند، دلتنگی است که روی دلتنگی های پاییزی تلنبار می شود و بغض های ناشکسته در فراق ِ حضرت یار، ترک ِ تلخ  ِ جدایی می خورند و باران رحمت است که می بارد و می بارد و می بارد ...

و تو مپندار که باران ِ رحمت، ماحصل ِ نزول آبی است در چرخش  ِ صدباره ی میعانات و تبخیرات ِ سیر  ِ طبیعت؛ که باران، شان ِ نزول دمیدن ِ حضرت خداست در کالبد بی جان ِ انسان هایی از جنس نسیان!

باران، روح دمیده ی جناب  ِ خداست و اگر هم اوست که حیّ ِ مطلق است؛ وجعلنا من الماء کلّ شیء حیّا

اینجا اما، سنت ِ لایتغیّر حضرت کریم، غافلگیری بنده های نابنده است تا از پس کویر  ِ یاس های خطاساخته شان و به حکم الهی هو الذّی ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا؛ باران ِ رحمت ِ حسینی اش را به پهنای تاریخ ِ بشر بپاشد...

و در میانه ی همین رقابت ِ تنگاتنگ ِ دلتنگی است که بانگ ِ الرّحیل کاروان ِ غدیری ِ کربلا از وادی حجاز بلند است و ما جاماندگان ِ همیشگی تاریخ، دوباره جامانده ترین  ِ خاسرانیم!

و دلتنگی، حسرت ِ تنفس ِ بازدم  ِ ولیّ الله است در معرکه ی زیارت ِ معرفت!

و اینجا هنوز ناله ی دلتنگی مدینه بلند است و بقیع در عزای کوچ ِ حسین خاکیست!

رکن و مقام، مشتاق ِ غبار  ِ پای ِ حضرت امام اند و صفا در سعی  ِ تبرّک به قدوم امام است!

پرده ی کعبه اما دست به دامن کعبه ی وجود است به ناله های مهلا مهلا که الامام کالکعبه ...

و در این میانه ی السّابقون السّابقون ِ دلتنگی، جبل الرّحمة از همه مقرّب تر است ...

حسین فدیه ی حضرت خداست برای تمامی نقص های خودساخته ی عالم و جبل الرّحمة، همان طور  ِ موعود موسی است!

آنجا که کلیم اللّهی از پس  ِ چلّه نشینی های میقات ِ حضرت ِ رب، تاب ِ تجلّی نورالله نداشت و به صیحه ی لبریزی ِ کاسه ی وجود، مدهوش عظمت ِ جناب ِ خدا شد!

آری خلوت ِ موسی و وادی طور، تمرین ِ استقامت ِ زمین بود برای تحمل  ِ نغمه ی ولیّ اللهی ِ حضرت ارباب و جناب معبود!


آهسته عبور کنید؛ فخلع نعلیک همینجاست!

آنجا که حسین کلیمُ الله می شود؛ جبل الرّحمة طور است و وادی حجاز، ارض ِ مقدّس طوی؛ که شرف المکان بالمکین

عرفه اگر تجلی معرفت حسین است در حجاز؛ ناحیه سند معرفت ِ عملی امام است در کربلا

از عرفه تا ناحیه یک کـــربلا راه است!

در عرفه باید ناحیه را شناخت که اینجا بسم  ِ الله ِ ورودی کربلاست ...


گفت حج اگر تمرین ِ کربلاست،

زمزم  ِ سعی و صفای ِ هاجرش کجاست؟

گفت آنوقت که بنت الحیدر در سعی ِ تلّ و خیام، هاجر بود؛

اسماعیل  ِ علی،

وسط  ِ گودال ِ زمزم بود!

گفت زمزم چیست؟

گفت جوشش خون ِ ثارالله است زیر پای حضرت مادر

گفت صفا کجاست؟

گفت صفای تماشای ما رات الّا الجمیل ِ دخت ِ علی، به هنگامه ی زیارت ِ جمال ِ شیب الخضیب ...


۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۱ ، ۱۳:۵۵
تربت
بسم  ِ ربّ العشق

ما شاگرد مکتب ِ کن فی النّاس فلا تکن مع النّاسیم؛

بگذار مک لوهان ها و لاسول ها به حکم  ِ قوانین خودساخته شان؛ عالم را عصر ارتباطات بخوانند!

بگذار به شهادت ِ google erath ها، فاصله ی حریم امنت تا خرابه ی ما، 1248 کیلومتر و 508 متر باشد!

بگذار حلبی های آسمانی، تا خرخره رزرو های فلان جایی باشند!

اینجا اما هنوز عصر  ِ پر نور  ِ خلافت ِ حضرت ِ صاحب (عج) است ...

ما به حکم  ِ حدیث ِ عشق  ِ  قبورنا فی قلوب شیعتنا؛ از مشهدی ها مشهدی تریم!

ما با بُراق ِ شوق ِ زیارت، تمام ارض های جدایی را طی کرده ایم و اذن دخولمان را در باب الجواد خوانده ایم و تا ورودی صحن ِ قدس، خمار  ِ چشمان ِ نافذ ِ حضرت ِ امامیم!

ما توی بسم  ِ الله ِ چارچوب شرقی گوهرشاد، همانجا که تمام پرسپکتیوهای عالم، غبار  ِ چشم اندازش هم نمی شوند؛ بغض های فروخورده مان را 8 باره شکسته ایم ...

ما در کفشداری های حرمت، کفش  ِ ایمان ِ وصله دار  ِ دلمان را، به دست ِ ملائک ِ مقرب ِ حضرت خدا داده ایم!

ما حبّ ِ حضرت مادر را، برای روز مبادای لَتُسئَلُنَّ یومئذٍ عن النعیم به امانتی های جناب امین الله سپرده ایم!

ما میان شمیم  ِ عطرهای مشهدی ِ حرم، مست ِ عشق می شویم و کبوترانه تا مضجع می پریم!

ما در تماشای ضریح  ِ بابا، موتوا قبل ان تموتوا را هزارباره چشیده ایم!

ما خنکای نفس  کشیدن های  ِ پایین پا را به همه ی اکسیژن های غنی شده ی عالم نمی دهیم!

ما اگر حاجی حریم  ِ الامام کالکعبه ای هستیم که زیارتش حجّ  ِ فقراست، فقرمان فخر ماست!

حاجیان ِ حریم حجاز را بگو سعی ما در سعی تبرّک ِ ضریح است و صفای ما در صفای زوّار رضا

زمزم  ِ اسماعیلمان اما، سقّاخانه ی اسماعیل طلاست و  پنجره فولاد برایمان هم رکن است و هم مقام

آری جناب ِ امام

ما یقین کرده ایم فی مقعد صدق، نشستن  ِ دل است در پایین  ِ پای مبارکت، عند ملیک مقتدر ...

http://s2.picofile.com/file/7225923010/haram.jpg

هرکه دارد هوس  ِ صحن  ِ رضا بسم الله

+

۲۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۱ ، ۱۵:۳۱
تربت
حاجتی نیست به حدیث ِ عشق  ِ الامام ُ کالکعبه؛ که حضرت ِ جنابت برای ما، هم حج هستی و هم عُمره، هم صفایی و هم مروه، هم میقاتی و هم زمزم...

گفت یعنی طوس می شود مکّه؟

گفت کعبه اگر خانه ی حضرت ِ خداست؛ طوس  می شود عرشُ الله !

گفت نحنُ ابنا الدّلیل. ما العرش!؟

گفت عرش اعظم از کرسی است و هوَ رَبُّ العَرش العَظیم

گفت کرسی چیست؟

گفت صادق خوبی ها فرمود؛ وسع کرسیّه السّماوات و الارض یعنی وسع علمه السّماوات و الارض!

گفت یعنی عرش محلّ  ِ استقرار علم  ِ خداست؟

گفت عرش، مُلک عظیم است و محلّ  ِ استقرار علم و تدبیر امور که ثمّ اسْتوَی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمْرَ

گفت استوی چه صیغه ایست؟

گفت الرّحمن علی العرش استوی و استوی یعنی احاطه ی حضرت ِ رب در عرش و فرش علی السّویّه است!

گفت؛ طوس این وسط کجاست ؟

گفت شنیده ای قلب ُ المومن  ِ عرشٌ الرّحمن؟

گفت مومن کیست؟

گفت اول مومن، جناب ِ حضرت ِ رحمانی است که السّلام المومن المهیمن

دوم مومن احمدیست که آمن الرّسول بما أنزل إلیه من ربّه

و سوم مومن ِ عالم ولیّ امریست که خدا به ایمانشان وصفشان کرد که انّما ولیّکم الله و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون‏

گفت آیه دلالت می کند بر ایمان علی (ع)، ابوالحسن (ع)کجاست؟

گفت نفرموده الّذی که الّذین صیغه ی جمع است و از حضرت حیدر تا صاحب (عج) را شامل است!

خلاصه بگویمت،

قلب ُ الرّضا عرش الرّحمن!


جناب ِ ولی نعمت،

قلب ِ مبارکت اگر عرش خداست؛ ما را چه حاجت به علم الرّجال که ما یقین کرده ایم حدیث ِ من زار قبر ولدی علی و بات عنده لیلة؛ کان کمن زار الله فی عرشه

ما امّا،

دلتنگ ِ زیارت ِ خداییم در بیتوته های شبانه ی بهشت الرّضای طوس

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۱ ، ۱۰:۱۱
تربت
بسم  ِ ربّ ِ الستّار  ِ الکریم ...

پاییز که میشود؛ آدم ها میان ِ خس خس  ِ خرد شدن ِ برگ های نارنجی، مُردن را میچشند !

و مرگ در قاموس ما، واژه ایست که هم تلخ است و هم شیرین!

آنوقت که نفس های انتظار، بی درک ِ حضور  ِ سبزت ضایع شوند؛ قارقار  ِ کلاغ های حسرت، سکوت ِ آرمش  ِ آبکی آدم ها را خواهد شکست!

حاجتی نیست به مواخذه ها و عتاب ها که ما خوانده ایم کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا

آری ما معترفیم که عمر  ِ این دل های هرجایی، سراسر مرگ است و تلخی!

اما حضرت ِ بابا؛

با اینکه سال هاست از درد ِ غربت ِ غیبتمان، صدباره جام  ِ تلخ  ِ مرگ را سر کشیده ایم؛ هنوز سکوت ِ عصرهای پاییزی، جان می دهد برای از تو نوشتن، که ما هزارباره آب ِ دهان ِ اشتیاقمان را فروخورده ایم از حلاوت ِ حدیث ِ عشق  ِ من یمُت یرنی ...

اینجا اما چهار فصل سال پاییز است و شمار  ِ وقوف های منجمد؛ 1143 ساله اند!

هاجران ِ تشنه ی جمالت، میان ِ این مرگ و آن مرگ، سعی ها کرده اند و ما هنوز در برزخ  ِ صفای زیارت ِ جمالت مانده ایم!

مخلص  ِ کلام جناب ِ بابا؛

ساده بگویمت؛

شکّی نیست در همه جایی بودن ِ این دل های خراب و اصلا کلاغ  ِ سیاه  ِ سلوک ِ ما، از جوجگی پر نداشت!

اما مگر نه اینکه جناب ِ حضرتت صاحب امر  ِ کن فیکونی و به نظرة رحیمه ای کیمیا کننده ی هر مس  ِ وجودی هستی؟

پس دستان ِ نوازش  ِ ولیّ الّلهی ات را بر بال های شکسته از گناهمان بکش تا به تبرّک ِ عطر  ِ دستانت، کبوتر  ِ دست آموزت شویم ...

آری کبوتران ِ حرمت را چه باک از سیاحت ِ عالم که آشیان ِ عشقشان، آستان ِ دستان ِ پر مهر توست.

حبیب ِ محمد؛

بیا و به ذکر  ِامّن یجیب ِ تنهایی، دعای تعجیل فرج  ِ خودت را بخوان و در صور  ِ اسرافیلی  ِ نام  ِ حسین بدم تا ما سیاه رویان ِ حریمت، کبوترانه محشور شویم و پروانه وار به گرد ِ کعبه ی امامتت حاجی شویم و تو برایمان بخوانی وعده ی مکنت مستضعفین را به  آیه های الیس الصبح بقریب ...



حرفهایم اگر پریشانند تقصیر واژه هاست!

بس که برای تبرّک شدن به نامت هول می کنند...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۱۳:۱۶
تربت
همسفری اگر هست، ما را عزم  ِ مرور  ِ صدباره ی تاریخ است!

فاعتبروا یا اولوالابصار ...

حاجتی نیست به مقدمه ها و موخره ها که اینجا هنوز یثرب ِ حرامیان است و محمّد میان ِ کوچه های دود گرفته ی مکّه، آماج ِ سنگ های جهالت ِ توله های امیّه است!

اینجا هنوز کوچه های ناپاک ِ حرامیان تنگ است و حسب ِ میراث ِ سیاه ِ پدریشان، خاکستر  ِ بی شرمی می ریزند بر فرق ِ بهترین ِ خلق خدا

اینجا پاسخ  ِ ندای محبت ِ طه، دندانیست که شکست و طه همان احمدیست که خدایش به زیادی محبتش به خلقی که کفوراند بازخواستش کرد که ما انزلنا القرآن علیک لتشقی؛ 

اینجا عادت روزمره ی بنی آدم، تقلّای به سفلی کشیدن ِ معراجیان است!

حاشا به این خیال های خام که منزه است آنکه أَسرَی بِعَبْدِهِ لَیلاً مِّنَ المَسجدِ الحرامِ إِلی المسجدِ الاَقْصا، رضا به خاموشی نور الهی اش دهد!

اینجا اما هنوز عصر  ِ غصب خلافت است وعصر  ِ امامت ِ حضرت صاحب (عج) را؛ به نام عصر  ِ تکنولوژی و ارتباط و دهکده ی جهانی سند می زنند!

اینجا غربت ِ عصرهای جمعه را با سانتی مانتال های خودساخته و رپرهای بی حیا مرهم می کنند!

اینجا احمد نه فقط در میانه ی عالم و نه فقط در میان ِ مسلمین، که در وسط ِ مدعیان تشیّع هم تنهاست ...


محمّد؛

تو را میان هق هق های شبانه ات باید صدباره شناخت؛

آنجا که از درد ِ قساوت قلب های سنگ ِ این نامردمان، دیوارهای سنگی حرا، دانه دانه برایت اشک شد حتّی یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ  ...

تو را باید میان حلاوت ِ لبخندهای رحمة للعالمینی ات، در جواب سفاهت های اعرابی ها شناخت!

تو را باید از شان ِ نزول ِ و ما انت علیهم بوکیل شناخت؛ آنجا که قلب سلیمت برای هدایت کافران می تپید !

تو را باید از کالبد ِ نام حبیب الله ات شناخت ...


اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

ن و القلم و مایسطرون ...

حضرت حبیب،

قلم  ِ شکسته ی جهالت ِ ما را چه به وصف ِ مقام محمودی ات، که  ما عرفک الّا الله و الّا علی

ای محمد ِ امین، وه که چقدر علیوار تنهایی ...

در غربت ِ احمد همین بس که خدا علی را برایش آفرید!

در شان ِ مقامش همین بس، که علی خود را عبدٌ مِن عبیده خواند!

در تنهایی اش همین بس که عهد اخوتش با علی بود!

و در گمنامی اش همین بس که هنوز در معرفت ِ باب ِ مدینه علم مانده ایم!

اما محمّد؛

بیا و دوباره برایمان بخوان آیه های عشق را

بخوان به نام پروردگاری که تو را آفرید...

بخوان برایمان خیال ِ خام  ِ مختالان فخوری را که به زعم  ِ تاریکشان اراده ی خاموشی نور الله کرده اند

بخوان برایمان آیه آیه ی نور و مشکاة را

بخوان برایمان آیه ی مکر خدا را که اوست خیرالماکرین

بخوان برایمان که والله متمّ نوره ...

عزیز دل ِ امّ ابیها؛

صوت ِ قرآن را باید از تو شنید،

ما خیلی وقت است پای هجا هجای قرآنت اشک نریخته ایم

بخوان تا صدباره از صوت ِ داوودی ات بمیریم قبل از مردن !

و بخوان برایمان از بقیة اللّهی که خیرٌ لناست !

بخوان برایمان وعده ی استخلاف و مکنت مستضعفین را

بخوان برایمان آیه ی شفاعتت را و استغفار کن برای امتی که بزرگ ترین مانع ظهور است!

دست های ید اللّهی را به ذکر  ِ امّن یجیب ِ غربت معطر کن و بخوان برایمان دعای فرج را به آیه های الیس الصّبح بقریب ...


حضرت  ِ بابا آجرک الله ...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۲۰
تربت
می گفتند عالِم ِ باتقوایی یک شب در نجف خواب دید که شیطان خیلی طوق در گردنش افتاده بود و می رفت. طوق های چرمی با کلید و لوازم آن، حلقه حلقه روی گردن و کولش بود و ترق ترق داشت می رفت.

از شیطان پرسید اینها چیست؟ گفت اینها طوق است.

پرسید کجا می بری؟ جواب داد، می برم تا هرکس که می خواهد رو به خدا برود، گردنش بیاندازم و اینطرف بکشم که نرود.

پرسید مال ِ من کدام است؟ گفت تو که طوق نمی خواهی، خودت می آیی!

بنده اینجا حاشیه می زدم. در مجالس عمومی بین رفقایی مثل شما، می گفتم حتی یک نفر هم نشد که خواب ببیند و این را بگوید که در خواب امام زمان (عج) یا یک سیدی را دیدم که طوق روی کولش زیاد داشت و می رفت.

سلام کردم و پرسیدم آقا اینها چیه روی کولتون؟ فرمودند اینها طوق است.

پرسیدم کجا می برید؟ فرمودند می بریم تا هرکس که می خواهد اطاعت ِ شیطان را بکند بیاندازیم گردنش و رو به خودمان می کشیم.

آنوقت گفتم مال ِ من کدام است؟ گفتند تو که طوق نمی خواهی، خودت می آیی!

تو را به خدا این خواب به این خوبی را ببین.

می گویم آن خواب را دیدند و اغلب هم می گویند و مرتب در کتاب ها نوشتند؛ اما اینجور خوابی را هیچکس ندید و هرکس هم دیده نگفته است!

این را برای خودمان گفتم که عبرت بگیرید که بشر چقدر جاهل است و پایین ها افتاده است! آنطور خواب را مرتب می بینند که طوق در گردن شیطان بوده است و می رفته و کدام مال من است و خودت می آیی و مانند اینها ...

می دانید که این ها همه غصه آور است. اینطور نیست؟ اینکه همه اش بگوییم وای شیطان انگار برای من هم طوق دستش هست و آن یکی هم بگوید عجب! شیطان به یک عالِم گفته است خودت می آیی! پس دیگران که جای خود دارند. همه اش غصه می آورد. اینطور نیست؟

حزن آور و غصه آور و یاس آور و بیچاره کننده است. یک خواب دیده ببین چه جور است. من گفتم خواب دومی را که تعریف کردم هیچکس ندیده است. ببین چقدر مردم به خدا و ائمه بد بین اند!

حداقل به دروغ هم که بود می خواستید یک کدامتان، یک چنین خوابی را هم ببینید.

این را در مجالس می گفتم. البته جز نصیحت است. این خواب دوم را که آدم بشنود، چقدر قشنگ می شود. چقدر شیرین است. بنده بعضی از اینجور حاشیه ها را دارم که اگر یک وقت گفتم شما بدانید که برای زنده بودن ِ خودمان می خواهم. خدای ناخواسته برای اهانت به عقاید مردم و افکار مردم و کوچک کردن ِ مردم نمی خواهم. قصد اهانت ندارم. بشر است و کوچک است و آنطور خواب می بیند.

گفت اگر خواب هم می خواهید ببینید یک کاری کنید و از خدا بخواهید که خواب های خوب ببینید. خواب های خوب و بلند و زیباا ببینید. از خدا بخواه و دعا کن و بگو:

خدایا، بیداری هایم را قشنگ کن که قشنگ ببینم و اگر هر آینه در بیداری ها لیاقت ندارم، خوابم را یک کاری کن که خواب خوب ببینم.

حاج محمد اسماعیل دولابی

کتاب ششم طوبی محبت

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۲۷
تربت