تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

امشبی را رئیس ِ مکتب ِ فاطمی،

شاگرد ِ مادر است!


تو گویی مدینه، حلقه ی تکرار  ِتاریخ ِ تاریک ِ آدمی است!

مدینه شان ِ نزول ِ اتجعلُ فیها مَن تُفسد فیهاست!

اینجا بهای خون، شهوت ِ غصب ِ خلافت است!

اینجا خانه های سوخته،  6 باره می سوزند!

اینجا نه فقط مدینه، که هم کوفه است و هم کربلا !

امشب اما؛ حیدر  ِ زمانی چون مجتبی غریب مانده و در بنی هاشم، آماج  ِ سیلی  ِ غربت است

و بنی هاشم همان جاست که تسیبح  ِ تربت ِ حسین، شکافت !

السّلامُ علی الاجساد ِ المقطّعات!


الحمدلله ِ الّذی جعلَ اعدائَنا مِن الحُمقا...

ابراهیمیان را از آتش چه باک!

صادق اما، میراث دار  ِ صحیفه ی مادر است؛

زهر  ِ منصور نه!

خاطرات ِ مادری شهیدیش کرد!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۵۶
تربت
در محضر خوبان

مقصد که در نظر قاصد بزرگ و ارشمند شود؛ سختی های راه بر او آسان و راه نزدیک می شود تا جایی که مقصد در دل قاصد جا می کند و نزد قاصد حاضر می شود.

اگر جلو نرفتی، بدان که در موقف هست و خدا می داند این موقف ها چقدر برای سالک مفید است. باید صبر کنی تا از آن رد شوی. استغفار کن تا از آن بگذری. اما اگر داری می روی، صلوات بفرست.

همه عمر ما، من الله و الی الله، سه روز است. یک روز به دنیا رفتم؛ یک روز آنجا ماندم؛ یک روز هم به جای اول بازگشتم. برای ملاقات امام و خدا این سه روز لازم است. یکی تولد از مادر است که برای ما که انجام شده است. دوتای دیگر لازم است که پیامبر ما آن را به کسانی که به او ایمان آوردند تعلیم داد. یکی لا اله که موت است و مال دنیاست و دیگری الّا الله که حیات است و مال آخرت. خودت نگاه کن ببین کجای راهی؟ به موت رسیده ای؟ چقدر از لا اله الّا الله را تصدیق کرده ای و طی نموده ای؟

ابتدا فرمان خدا را بردی، عادت ایجاد  شد. وقتی از انجام این کار لذت بردی، کارت عبادت شد. هنگامی که این کار جز ذاتت شد و دیگر لذت هم نبردی، ملکه حاصل شد. عادات به عبادات و عبادات به ملکات منجر شد. هر وقت ملکات ایجاد شد، آدم شده ای چون ملائکه به تو سجده کرده اند. 

انّ ربّک لبالمرصاد؛ هر آینه پروردگار تو در کمینگاه است. خداوند با تار و تور و تیر شکار می کند. محمد و آل محمد (علیهم السلام)، تیر اندازند. محبتشان هم تور است. ذکرشان هم تار است.

ما صیدیم و خدا و خوبان خدا صیاد اند. صید نمی تواند عقب صیاد برود، صیاد باید او را صید کند. اول خدا و اولیائش با یک تیر نگاه و یک جلوه ی جمالشان ما را شکار می کنند؛ بعد ما را که صید شدیم رها می کنند و ما هم که شیرینی ان تیر را چشیده ایم؛ به دنبال صیاد می دویم.

صیاد پی صید دویدن عجبی نیست / صید از پی صیاد دویدن مزه دارد

دنیا شب است، برزخ بین الطلوعین و قیامات روز است. دوستان اهل بیت اول که به دنیا می آیند در برزخند و در دنیا برزخ را طی می کنند. برزخ دورانی است که یک شب خدا را می بینی و صابر و راضی و خشنود و شاکر و مطمئن هستی و یک شب خدا را نمی بینی و نگران و مضطرب و محزون و غصه داری و جزع و فزع می کنی. وقتی گرفتار می شوی هیچ روزنه خیری در تو نیست چون اگر بود غصه دار نمی شدی و وقتی خوشحال می شوی هیچ روزنه شری در تو نیست. همین که حالتت عوض می شود نشان می دهد که داری برزخت را طی می کنی و انشاالله عن قریب برزخت تمام می شود و از آخرت سر در می آوری.

عبد ِکامل، فعلش به امامان، صفاتش به پیامبر (ص)، و ذاتش به خدا ملحق می شود. هرکس محبوب و معلوم و معروف خود را پیدا کند؛ به قیامت و معرفت نائل شده است.

باید غرق ِ دریای علی شد. تا شعور و فهم باقیست اگر به دنبال گمشده ی خود بگردیم نمی یابیم، ولی وقتی غرق شدیم آن را می بینیم. اگر کسی گفت این ها خواب و خیال است؛ بگو خواب و خیال خوب بهتر از خواب و خیال بد است.

شیعه در سیرش دو روزش یکسان نیست  و درجا نمی زند. حتی اگر توی چاله هم بیافتد نشانه راه رفتن اوست و الا اگر حرکت نمی کرد که در چاله نمی افتاد. این به چاله افتادن هم لازمه  سیر اوست.

حاج محمد اسماعیل دولابی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۱۶:۲۳
تربت
بعضی حرف زدن ها مقدمه نمی خواهند!

بعضی وقت ها هست که غرض از حرف زدن؛ فقط حرف زدن است و بس!

همان وقت ها که کلی حرف ِ نگفته جمع می شود توی دل ِ اوراق شده ای و خرخره ی بغضت را چنان فشار می دهد که نه راه پس داری نه راه پیش!

راستش را بخواهی از بچگی به بچه گی  ِ بچه ها زیاد غبطه می خوردم!

غبطه می خوردم به حال ِ صادقانه و بی قلّ و غششان

به اینکه برخلاف بیرون ِ شلوغشان، باطنی دارند آرام و سلیم، عکس ِ ما !

به لطافت ِ آسمان ِ صاف ِ دلشان،

که ابرهای بارانی ِ اشک های معصومانه شان، 24 ساعته سرزمین ِ وجودشان را آب ِ صداقت می دهد!

و من همیشه بغض های تنهایی ام را،

زیر لبخندها و شوخی ها و لحن های جذاب کتمان کرده ام، تا مبادا دلتنگی هایم دل ِ عزیزی را دلتنگ کند!

اما اینجا دیگر اسم نویسنده ای ندارد تا در پشت ِ سیاهه نامش، دلواپس ِ ظهور ِ منیّت ها شوم!

پس دیگر از زیادی ضمائر و افعال ِ اول شخص تعجب نکنید!

بعضی وقت ها هست که آدم ها باید بزنند به سیم آخر و عجزشان را توی بوق و کرنا کنند؛

شاید در پس ِ زلزله ی آه ِ حزنشان،

دل ِ زنگ گرفته ی بعضی ها لرزید!

همان ها که برایشان، ریختن ِ آبروی دیگران،

به آسانی ریختن ِ ته استکان ِ یک چایی یخ کرده است!

همان ها که نگفتن از آن ها را ترجیح می دهی بر گفتن از اوصافشان و حواله شان می کنی به دستان حیدری ِ حضرت عمو!

اما سختی کار فقط در رذالت بعضی ها نیست که اگر قرار بود آخر ماجرای ِ تو و حزنت، به دیگری ختم شود؛

چاره ی کار اعلام برائتی بود ساده و بار کردن چند لیچار درشت و نهایتا یک کتک کاری مَشتی!

سختی کار اینجاست که بعضی وقت ها،

دشمن ترین ِ دشمنان تو اینقدر خودی هستند، که باید آن ها را به نام  ِ خودت بخوانی!

سختی کار آنجاست که گاهی آدم باید از خود ِ خودش فرار کند!

سختی کار وقتی است که بدانی این خود، قرار نیست از تو جدا شود و تا یوم الحشر  ِ تنهایی، قرین توست!

آنوقت است که دیگر نه صغری چیدن و کبری چیدن جواب می دهد؛ نه دیگری را مقصر پنداشتن دردی را علاج خواهد کرد!

حال ِ پریشان ِامروز  ِ من، به اندازه این سیاهه ها پریشان است!

حال ِ تنهای دور افتاده ای که یقین کرده است؛

«اعدی عدوّک، نفسک الّتی بین جنبیک!»

آهای حضرت ِ خالق، جناب ِ کریم، لوتی  ِستّار

آ خدا

من از زیارت ِ خودم، بی لطف و کرم  ِ تو، می ترسم!!!


من قبول دارم از لطف و کرم ِ تو بوده که همین چند خطّ آخری، از حال و هوای گُر گرفتن ِ نفس ِ خبیثه ام نجاتم دادی، اما؛

اوسّای کریم

قرارمان چیز دیگری بود!

قرار نبود یک ماه نگذشته از ماه مبارکت، اینقدر دریده شویم!

ما که نه مخلَصیم، نه عبادک الصّالحونیم که مصون باشیم از کید ِ شیطانی، که ضعیفش هم برای ما قوی است!

ما عاجزیم والله ...

نمونه اش هم عجزنامه ی بالاست که رسید به محضر مبارکتان

پس جناب ِ کریم،

به قداست ِ نام  ِ حضرت ِ مادر قسمت می دهیم؛

امدادی های ح س ی ن ی ات را بفرست!

پیش از آنکه حرّیتمان را هم به باد دهیم ...


گفت این خدا خدا کردن های بلند؛

نشان ِ دوری ِ تو از من نیست که هو معکم این ما کنتم

فریاد ها معترف ِ دوری من است از تو

فدای غربتت، حضرت ِ قریب!


۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۱۸:۱۸
تربت

پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.

شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید.

«وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله». هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.

حاج محمد اسماعیل دولابی

۳۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۰۳
تربت

قرار بود کلّ یوم عاشورا باشد و کلّ ارض کربلا

آخر  ِ ماه مبارک برای من، یعنی نهایت ِ عــــــطـــــشــــــ

اینجا وسط ِ عاشورا است...


تذکّر نوشت!

آهای همه!

مسیر  ِ عید ِ فطر باز ِ باز است

با ترافیکی روان و حلال!

اینجا اما،

به گردنه ی دق مرگ شدن نزدیک می شوید!

آهسته و با احتیاط عبور کنید!

خطر  ِ شنیدن ِ روضه ی باز ...


گفت دم  ِ عیدی زده ای وسط  ِ دشت ِ کربلا ؟

گفت مگر عاشورا عید نداشت؟

گفت کربلا و عید؟

گفت مگر نشنیده ای قصه ی  فطر  ِ کربلا را؟

همین که هلال ابروی قمر روی نی رویت شد؛

روضه ی روزه ی خیام افطار شد!

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۲۳
تربت
به رسم  ِ از مهمانی رفتن، اول سپاس!

سپاسی از جنس ِ آنچه لایق ِ شان ِ بی انتهای تو ست

همان شان ِ فضل اللّهی ات که وقت ِ کرم کردن، می چربد بر همه ی عدل های الهی ات!

همان فضل اللّهی که بی لیاقت بذل می کند و میریزد و می پاشد

خواستم فقط بگویمت حضرت ِ کریم؛

دست های خالی از دستان ِ پدرمان را که دیدی!

راستش را بخواهی، همان بابایی که یادمان داد به مهمانی کریم اگر میروی؛ باید دست خالی باشی؛

زیرگوشمان گفت که دور از مرام کریمان است مهمانی را دست خالی بدرقه کردن

خواستم بگویمت از دعای نیمه شب ِ باباست که جیره خوار ِ نام ِ حسینیم و در این بریز و به پاش ِ رمضانی ات هم، عطش های دم  ِ غروبمان با یاد ِ عطش ارباب افطار شد!

حالا اما موعد رفتن شده و دست های همیشه خالی مان خالی تر از همیشه است!

پس یا ربّ الحسین،

عقولمان را کامل کن و اذن رویتمان بده برای زیارت ِ بابا که سخت دلتنگیم ...


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۳
تربت
نوشتن از تویی که امامٌ من اللّهی و ولیّ اللّهی و خلیفة الله؛

اذن می خواهد و لیاقت و معرفت و هزار مقدمه ی دیگری که هزاران مثل ِ منی، به نداشتنشان معترف ایم

اما؛

نوشتن از تویی که انیس الرّفیقی و والد الشّفیقی و اخ الشّقیقی و یک کلام بابایی؛

نه صغری چیدن دارد نه کبری چیدن!

بابا بودن که این حرف ها را بر نمی دارد!

دلت که تنگ شد، باید تنگ شدنش را فریاد بزنی و کولی بازی دربیاوری که آهــــــــــــــای همه ی اهل عالم؛

فقد طـــــــــــــال الصّــــــــــدی ...

تو حالا هی بیا و برایش روضه ی تناسب حجت ظاهر و باطن بخوان و کمبود عقلش را بهانه ی یتیمی اش بشمار و سفارشش کن به تفکری که دقّ الباب ِ بیدار کردن ِ تعقل است و دلخوشش کن به آفتاب ِ پشت ِ ابر و حضور و ظهور و چه و چه و چه!

مگر توی کتش می رود لامروّت!

دل است دیگر؛

بهانه ی بابا که گرفت؛ نه کمبود معرفت می فهمد، نه اذن رویت نداشتن،

پای یتیمی اش را می کند توی تک کفش ِ دلتنگی و هی نق می زند!

تف توی ریا !

چند وقت پیش که دکترهای عالم جوابمان کردند، رفتیم سراغ طبیبی که من لا طبیب له !

حضرتش تجویز فرمود که مسکّن ِ زیارت ِ باب الجواد و حرمین عشق و کجا و کجا، تسکین درد ِ یتیمی هست؛ درست.

اما آنفلوانزای غربتی تان را، شفایی جز اذن رویت ِ جمال ِ یوسف آفرینش نیست!

مخلص ِ کلام حضرت ِ بابا

شمایی که علم کلّ شی احصاست در وجود مبارکت، حتما میدانی که وضع خراب ِ ما غربتی ها، بهتر از حال ِ خراب ِ ماه مبارکمان نمی شود!

اصلا راستش را بخواهی، بعد از یک ماه تقلی کردن برای آدم شدن، تازه فهمیدیم بیچاره ایم و خلاصه حسابی نا امید شدیم از زور زدن های بچگانه مان!

اما شما که صاحب امر کن فیکونی و به نظرة رحیمه ای نستکمل بها الکرامه میکنی؛

بیا و به گل روی حضرت ِ مادر، این آخر ماهی، با گوشه ی نگاهی، 

 فجعلنا کما تحب و ترضی

بحقّ الحسین

http://karamad.info/wp-content/uploads/2011/07/ya_mahdi_adrekni_by_galagoola1.jpg


وقتی زمین می لرزد، نائب ِ صاحب هم می آید برای سرسلامتی!

حکما زمین ِ دلمان که بلرزد، فرج خواهد شد ...


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۴۳
تربت
شب های قدر، بوی مادر است که می پیچد در مشام  ِ علی!

ضربت ِ حرامی نه؛

عطر ِ زهرا شهیدش کرد ...


بسم  ِ الله الرحمن ِ الرحیم

انّا انزلناه ُ فی لیلة القدر

و ما ادراک ما الفاطمه!

الفاطمةُ خیرٌ من الف ِ شهر

پرسید شهر چیست؟

گفت انّ عدة الشهور عند الله اثنی عشرا

گفت شهور که یعنی ماه ها!

گفت اشهر یعنی ماه ها و شهور یعنی علما که محمد اند و آلش

گفت یعنی الفاطمة خیر من الف امام؟

گفت تا لیل نباشد انجم زاهره ای نیست!

تنزّل الملائکة و الرّوح ...

گفت روح چه صیغه ایست؟

گفت وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً

گفت امرچیست؟

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ

تهش را بخواهی، روح خلقی است اعظم از ملائکه که همراه امام است

سلامٌ علی الفاطمه حتی مطلع المهدی ...


صاحب امر کن فیکون بود

فرمود یا سُیوفُ خُذینی

شمشیرها اما، زیادی مطیع بودند!

السّلام علی الجساد المقطّعات ...


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۱۹
تربت
تو حالا هی بیا و بگو تکرای است تکراری، تکراری

من اما عاشق این پست های تکراری ام!

بچه تر که بودم و داستان هاجر و سعی و صفایش را برای سیراب کردن طفلش شنیدم، هی برایم سوال می شد که آخر بانو، شما که یک بار به فرض اشتباه رفتید و سراب دیدید؛ تقلّای چندباره تان دیگر چه صیغه ایست؟

حالا میفهمم همیشه غرض از تقلی، عـــــطــــشــــ نیست!

اصلا گاهی باید سعی کنی برای سعی،

صفا کنی برای صفا ...

چه میگفتم؟ (با لهجه ی من ِ او امیرخوانی)

حرف سعی بود یا صفا؟

آهان، طفلی عـــــطــــشــــ داشت ...

همین قدر بگویمت که السّلامُ علی الطّفل الرّضیع ...


کعبه دل که امام مبین باشد؛

گمانم سعی و صفای این دل خراب؛

از مشهد است تا کربلا

و از کربلا است تا مشهد!

و خدا نکند دل بیچاره ای میان حرمین ِ عشق

بمرید از تشنگی عصیان

که سعی و صفای اینچنینی را

زمزم  ِ عشقی باید از جنس ماء ِ معین ِ اربابی مهدی نام ...

اَ اَدخلُ یا عشق؟


وقتی مدینهُ العلم محمد باشد و علی باب الرّسول

وقتی بانو بضعهُ الرّسول می شود و امّ ابیها

وقتی حسین، منّی می شود و محمد من الحسین!

و وقتی مجتبی میان این سیاهه هم، غریب است!

باید دوزّاری دلت بیافتد که کلّنا نور واحدا، قانون مکرر اهل کسا است!

پس عجیب نیست اگر ویزای کربلایت از دستان ِ مبارک امام الرّئوف باشد

کربلا باب الجواد نداشت اما،

باب الجواد ِ رضا،شاه در  ِ باب های کربلا است!

آخر ِ سعی است یا اول ِ صفا؛

الله اعلم ...


گفت اجرت ِ کارگر را قبل از خشکیدن ِ عرقش بدهید!

(بگذریم که بعضی کارها خودشان مزداند!)

فقط خواستم بگویمت نواده ی حضرت ِ کریم، گل پسر  ِ مادر، منقم ِ ارباب،

بابا جـــــــــــان،

عرق ِ عطش نخشکیده، باب الجوادیمان کردی ...

دست مریزاد به کرمت؛

فقط بی زحمت، حالا که دستت توی آب و گل است، یک فروند دعای مشتی، از آن خلیفة اللّهی ها که کن فیکون می کنند؛ چاشنی زیارت لایحتسبمان کن که انت کما احب، فجعلنی کما تحب ...


http://s2.picofile.com/file/7252409672/2.jpg

کربلایت که رضوی باشد؛ لاجرم مهر تکمیل زیارت حرمین؛ اذن دخولِ باب الجواد است...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۱۹
تربت

بیا با خدا دوست شو. نترس خدا دنیاتو نمی گیره. خدا همه چی بهت میده. هم دنیا هم اخرت. من تجربه کردم این را. تو بیا دوست شو. راه دوستی خدا این است.

  می گوید: 

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه

کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن


http://www.par30world.com/image/1390/04/dollabi.jpg

حاج محمداسماعیل دولابی: 

شب‌های ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند برای تفریح است یا برای بچه‌ها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید. کمی به کارهایتان برسید.  

نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید. افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. به قرآن نگاه کنید. یا اینکه اصلا ساکت بنشینید. این خیلی قیمتی است. آدم افطار حقیقی را با خدا می‌کند. افطار حقیقی که خوردن نیست. ابعث حیا، آن افطار است.  

استعینوا بالصّر و الصّلاة ...

نماز پیامبر(ص) است. روزه علی(ع) است. افطار خداست. از افطار بالاتر هم چیزی نیست.  علی(ع) روزه است؛ یعنی هر که علی(ع) را قبول کند در دنیا کم حرف می‌زند، آلوده نمی‌شود. ذکر دنیا را کم می‌کند ادعایش از بین می‌رود. هر که پیغمبر را نگاه کند نماز خوانده است. ذکر خدا می‌گوید، دعا می‌کند، صلوات می‌فرستد . همینطور می‌آید جلو تا خدا را ملاقات می‌کند و می‌گوید اشهد، خدا را دیدم.

اشهد ان لا اله الا الله می‌گوید و بالا می‌رود.  

نگویمت که همه ساله می پرستی کن / سه ماه می خور و نه ماه پارسا باش  

تفسیر این بیت حافظ این است که سه ماه رجب و شعبان و رمضان فصول اهل محبت است . سه ماه کافی است تا نه ماه دیگر را شراب صافی:  

یامن یکفی من کل شی و لا یکفی منه شی ، اکفنی ما اهمنی من امر الدنیا و الآخره  

آنچه نادیدنی است برایت به تماشا بگذارد 

اولیای خدا چه چیزی برداشت کردند که وقتی به این ماه می رسیدند مثال بارز والشتاق الی قربک فی المشتاقین بودند .

بی شک به خدا اطمینان داشتند و در هر حال رضا بودند . آدم ها برایشان فرقی نمی کرد و همه را به دید الهی می دیدند . مریضی و بی پولی و مرگ و غم و غصه و حتی شادیها برای آنها نشانه است از سلطان السلاطین . چرا ما به خدا اعتماد و اتکا نمی کنیم در صورتی که می دانیم کسی ما را اندازه او دوست ندارد و به فکر ما نیست و توکل بر غیر او خسران دنیا و عقباست .  

خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک  

یک راهنمایی برای آنهایی که دلشان در حال تپش است :  

عارف فانی سید هاشم حداد (ره) می فرمایند:  

همت عالی دار ، به چیزهای کوچک قانع مشو ، اینقدر دور خود نگرد ، به اوبسپار و جلو برو .مرد باید عالی همت باشد . حیف است کسی که می خواهد به محضر سلطان السّلاطین حضور یابد درراه مثلا از گدای سر گذر چیزی بخواهد.”  

هر جا غصّه دار شدی استغفار کن. استغفار امان انسان است. به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای ، اذیّتت کرده اند ؟ گناهی کرده ای؟ بعضی وجود خودشان را گناه می دانند. شما می گویی چرا من درست کار نمی کنم ، او خودش را گناه می داند. محزون که شدی استغفار کن. چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را ، استغفار غم ها را از بین می برد. همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند ، مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد ؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی.

در حدیث است که هشت چیز شما دست خداست : موت و حیات, مرض و صحت, فقر و غنا, خواب و بیداری, چه چیزی می ماند که دست خودمان باشد ؟


لب، عقیق  ِ مقدس ِ یمنی است؛

نفست، عطر نافه ی ختنی است

تو امام ِ زمان ِ اربابی ...

خود ِ ارباب هم امام حسنی است ...1

در عظمت مجتبی همین بس که محرم راز مادر است ...

میلاد حضرت ِ کریم، بر صاحبمان و محبین حضرتش تبریک و تهنیت


1 شاعر اهل بیت، علی اثیمی

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۵۷
تربت