دوست دارم تا همان لحظه ی مقدس افطار ِ نگاه؛
روزه دار لال مانی سکوتت باشم!
ای سکوتت بلندترین فریاد ِ همه چیز؛
بگذار اشک های ندیدنت
بگذار حسرت های نشنیدنت
بگذار بغض های نبوییدنت
تا همیشه ی تنهایی عاشقی؛
فاصله های غیبت ِ مرا؛ به استهزای جنون بگیرند!
من اما تا همیشه ی اراده تو؛
دیوانه ترین معشوق ِ خودعاشق پندار توام...