تو حالا هی بیا و بگو تکرای است تکراری، تکراری
من اما عاشق این پست های تکراری ام!
بچه تر که بودم و داستان هاجر و سعی و صفایش را برای سیراب کردن طفلش شنیدم، هی برایم سوال می شد که آخر بانو، شما که یک بار به فرض اشتباه رفتید و سراب دیدید؛ تقلّای چندباره تان دیگر چه صیغه ایست؟
حالا میفهمم همیشه غرض از تقلی، عـــــطــــشــــ نیست!
اصلا گاهی باید سعی کنی برای سعی،
صفا کنی برای صفا ...
چه میگفتم؟ (با لهجه ی من ِ او امیرخوانی)
حرف سعی بود یا صفا؟
آهان، طفلی عـــــطــــشــــ داشت ...
همین قدر بگویمت که السّلامُ علی الطّفل الرّضیع ...
کعبه دل که امام مبین باشد؛
گمانم سعی و صفای این دل خراب؛
از مشهد است تا کربلا
و از کربلا است تا مشهد!
و خدا نکند دل بیچاره ای میان حرمین ِ عشق
بمرید از تشنگی عصیان
که سعی و صفای اینچنینی را
زمزم ِ عشقی باید از جنس ماء ِ معین ِ اربابی مهدی نام ...
اَ اَدخلُ یا عشق؟
وقتی مدینهُ العلم محمد باشد و علی باب الرّسول
وقتی بانو بضعهُ الرّسول می شود و امّ ابیها
وقتی حسین، منّی می شود و محمد من الحسین!
و وقتی مجتبی میان این سیاهه هم، غریب است!
باید دوزّاری دلت بیافتد که کلّنا نور واحدا، قانون مکرر اهل کسا است!
پس عجیب نیست اگر ویزای کربلایت از دستان ِ مبارک امام الرّئوف باشد
کربلا باب الجواد نداشت اما،
باب الجواد ِ رضا،شاه در ِ باب های کربلا است!
آخر ِ سعی است یا اول ِ صفا؛
الله اعلم ...
گفت اجرت ِ کارگر را قبل از خشکیدن ِ عرقش بدهید!
(بگذریم که بعضی کارها خودشان مزداند!)
فقط خواستم بگویمت نواده ی حضرت ِ کریم، گل پسر ِ مادر، منقم ِ ارباب،
بابا جـــــــــــان،
عرق ِ عطش نخشکیده، باب الجوادیمان کردی ...
دست مریزاد به کرمت؛
فقط بی زحمت، حالا که دستت توی آب و گل است، یک فروند دعای مشتی، از آن خلیفة اللّهی ها که کن فیکون می کنند؛ چاشنی زیارت لایحتسبمان کن که انت کما احب، فجعلنی کما تحب ...
کربلایت که رضوی باشد؛ لاجرم مهر تکمیل زیارت حرمین؛ اذن دخولِ باب الجواد است...