تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۱۱۵ مطلب با موضوع «دست نوشت، شاید هم دل نوشت!!!» ثبت شده است

بسم رب الحیدر

ایام شهادت مولای متقین امیرالمومنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب رو به محضر مبارک آقا امام زمان (عج) و شیعیان و محبین حضرتش تسلیت عرض میکنم

خورشید چراغکی ز رخساره علی ست، مه نقطه کوچکی ز پرگار علی ست

http://img.tebyan.net/big/1387/06/992722219469197246832072212499995904780.jpg

نمی دانم باید از چه بنویسم این شب ها

از مردی که در اوج غربت می شود یاور غریبان. از مردی که برای وصفش کلامی درخور نمی یابم. ایستاده بر اوج عرش الهی و نوای کنت بئس العبد سر می دهد. عقل متحیر می ماند از این عظمت و دل بی تاب می شود در تنهایی مردی که تنها تر از محمد است. او را یاور بود و اکنون در اوج تنهایی بی یار مانده. مبهوط میشوم از خالقت که تو را آورد میان خلقی که نبودند لایق درک مردی خدایی.ای آسمانی به چه کار آمده بودی میان اهل زمین ؟ مگر نمی دانستی که اینان نه اهل وفای به عهداند و نه قدر می دانند وجود مبارکت را. اینجا جواب محبت فاتح خیبر بی پاسخ گذاشتن سلام است. اجرت را با سوزاندن درب خانه جواب می گویند.و خوب شد نبودی ببینی با فرزندان و اهل بیتت چه کردند این طایفه بی مهر.شمشیری که بر فرق مبارکت آرام گرفت کینه بدر و خندق بود و آه که واژگان چه ناتوانند در بیان مردی که ندای لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار تنها مدحی است الهی, درخور گوشه ای از عظمتش

مولا جان منبر این روزها دلتنگ مردیست که نوای سخن الهی اش معطر میکرد مسجد را به یاد خدا گرچه اثری نداشت بر قلب های قفل خورده.

محراب چشم انتظار سجود مردی است که نجوای شبانه اش را ملائک به نظاره می نشستند.

درب و دیوار مسجد کوفه در انتظار شنیدن مناجات مولای یا مولایت ناله سر داده

یتیمان کاشه شیر بدست بهانه پدر می گیرند...

اما

علی جان خدا را شکر که می روی از میانمان که تو نه اهل زمینی

پیامبر آمده به پیش بازت. فاطمه چشم انتظار است. محسن هم هست.

آقاجان خدا به همراهت...

کلام نور

علی (ع) ساقی سلسبیل است و پیروان و دوستانش و حتی به کسی که دوستش نیست ولی با او دشمنی ندارد می نوشاند. علی (ع) به همه فیض می دهد.

علی (ع) و فرزندانش معلم فطرت اند.

امام و قرآن هر دو تنزیل من رب العالمین هستند. آنچه از امام و قرآن می بینیم و می شناسیم تنزیل یافته حقیق آنهاست.

پیامبر به حضرت امیر فرمود: یا علی (ع) خدا را آنگونه که شایسته شناختن است نشناختن جز من و تو . و تو را آن گونه که شایسته ای نشناخت مگر خدا و من. علی (ع) تو روزه ای و من نماز ( واستعینوا بالصبر و الصلاه)

پیامبر (ص): یا علی (ع) کنت مع الانبیا سرا و معس سرا و جهرا. نوری از امیرالمومنین (ع) در سر همه دوستان اهل بیت هست که با آن نور راه خدا را می روند.

فقط انبیا مرسل و ملائک مقرب و دوستان اهل بیت که به کمال رسیده و قلبشان به ایمان امتحان شده علی (ع) را شناختند.دیگران از علی (ع) بهره می برند اما او را نمی شناسند. اینها در راه اند.

نور در خلقت یعنی نور امیرالمومنین (ع)

هر عابدی که عبادت می کند عبادتش از علی (ع) قاطی دارد. ملائکه از سفره فضل و عنایات علی (ع) روزی خوردند, هر چه پیامبر آمد از سفره علم و عنایات علی (ع) استفاده کرد. علی (ع) در سر همه انبیا بود.

خضر شاگرد مخصوص امیرالمومنین (ع) است. شیعیان با امیرالمومنین (ع) راه می روند.در ظلمات دنیا و آخرت با نور امیرالمومنین (ع) که همراهت هست کار کن.

حضرت امیر فرمود: روزگار مرا تنزیل داد سپس تنزیل داد, تا جایی که گفته میشود معاویه و علی (ع). در این عبارت حضرت, چقدر مصیبت خوابیده است و چقدر عظمت نهفته.

ذوالفقار یعنی تیغ دو دم که امیرالمومنین (ع) با یک دمش عرش را تمیز می کند و با دیگری فرش را. با یکی بالا را و با دیگری پایین را.

امیرالمومنین (ع) شمع است و محبان او پروانه اند. از پروانه سوخته ای باقی می ماند ولی شمع همه وجودش می سوزد و نور می دهد و آب میشود و جسدی از او برجا نمی ماند.

مردم رفتند دنیا را بگیرند دنیا آنها را گرفت. امیرالمومنین (ع) که از دینا کمتر نیست. شما هم اگر بروید علی (ع)را بگیرید خواهید دید علی (ع) شما را گرفت و برد.

محمد اسماعیل دولابی

یه  کلیپ تصویری خیلی زیبا از حاج محمود واویلا واویلا



۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۸۹ ، ۱۳:۴۰
تربت

http://www.bachehayeghalam.ir/UserFiles/Image/shahid_gomnam02.jpg

از سردر اصلی دانشگاه که وارد شوی مستقیم به سمت دانشکده ها، چند قدم مانده به مسجد، جایی است فاصله اش تا عرش خدا اندک

دلت که گرفت از هیاهوی دانشگاه و استاد و هم کلاسی و درس و مدرنیته و هزار مفهوم تکراری دیگر، لحظه ای نشستن کنار این معراج نظرکنندگان به وجه خدا، چه آرام می کند دل غبار گرفته ات را.

پنج پیر طریقت معرفت که هک شده روی مزارشان، تنها سن و سالی نزدیک ما و دیگر هیچ، خالیست جای نام و نشانشان، آمده اند میان مکتب رفته‎ ‎هایی که باید حالا حالاها خط بنویسند تا گذار روزگار به کجا ببرد ایشان را. و همسایمان شدند در این سرایی که نام دانش را یدک میکشد تا مساله آموزمان کنند شاید به غمزه ای
بزرگی میگفت شهدا هم مراتبی دارند!
آری براستی چه حکایت عجیبی است روایت آنان که در راه عشق، از همه چیزشان، مال و جوانی و جان گذشتند و حتی از بذل نام هم در طریق محبوب دریغ نکردند و چه متفاوت میشود معنای یک کلام در گذار زمان و عشق یکی از آنهاست که اینان تفسیرش کردند به رنگ خون و حال شده معنایش قلب های کنده شده روی هر میزو نیمکت بیچاره که آماج تیر شده اند و چشم و ابروهای بزک شده و بگذریم که حاجتی به بیان نیست آنرا که عیان است.
براستی چه قرائت های متفاوتی است از یک کلام.
چه دشوار است در این زمانه پرمدعا نوشتن از مردانی بی ادعا.در غربتشان همین بس که چون منی پای بند زنجیر تعلقات دنیا، می نویسد از رهاشدگانی که آزاد شدن از هرآنچه تعلق آور بود به بهای رستن از زندان جسم.
اما ای شهید گمنام باهمه تفاوت هامان در یک چیز مشترکیم
تو پلاکت را، نامت را، نفسانیتت را، یک کلام غیر خدا را گم کرده ای
و من, خودم را، هویتم را، راهم را، یک کلام خدا را.
تو گمنام نیستی و هستی
نیستی از آن رو که نامت، یادت و همه وجودت ثبت است بر جریده عالم و خدایی شدی و معبود را با گم نامی تناسبی نیست.
و گم نامی، میان ما که گم شدیم در کوچه پس کوچه های قیل و قال نفسانیت و هوس ها و آمال دور و دراز
راستی چه شد که گم کردی نامت را و سال های سال تنها ماندی زیر خاک
پلاکت را گم کردی یا از عظمت نظر به وجه الله، خودت را فراموش کردی و کلام «یا لیتنی لم اخلق محمدا» را به عمل مفسر شدی؟
راستی شهید
حلالمان کن که بد میزبانی هستیم و گاهی به اندازه یک سلام دادن هم وقت نداریم و آنچنان غرق بازی های بزرگسالانه و باکلاسمان هستیم که بی تفاوت از کنارت رد میشویم
انتظار نداری که برایت حمدوسوره بخوانیم؟ آخر میدانی حمد را برای آن میخوانن که مرده است و ما دل هامان مرد بس که دور افتادیم ز اصل خویش و دعامان کن باشد که باز جوییم روزگار وصل خویش
پس ای همسایه شهید
برایمان حمدی بخوان تا زنده شود دلمان به نور ایمان و صبر و معرفت
سلام برسان به همراهانت
سلامی از جنس حسرت و با طعم غبطه, به راه یافتگان حریم حضرت دوست از گم شدگان وادی غفلت

تقدیم به 5 شهید جاوید الاثر دانشگاه یزد

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۸۹ ، ۱۶:۲۴
تربت

http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/ghazaleentezar/2vxhmjr.jpg

به ثانیه شمار این کلبه باقی مانده خیره میشوم
ثانیه ها از پی هم میگذرند جوان ها پیر میشوند، مهمانی ها یکی پس از دیگری تمام میشوند.و تمام عالم روزه دار غیبت امامیست که بشریت محروم کرده است ، خود را از درک محضرش
آری چه غریبانه میگذرد لحظه های تنگ جدایی و چه دلگیر است که به میهمانی ای فراخوانده شوی که لایق دیدار مهمان اصلی، نیستی
چه دشوار است با چشمانی یتیم ندیدن پدری مهربان، به نظاره بنشینی هلال رمضان را
چه تلخ است سحرهای بی تو.افطار نیست افطاری که تو بر سر سفره اش نباشی
آه که چقدر جایت خالیست کنج دل شکسته ام
دوست دارم رنج فراغت را فریاد بزنم
آخر آقاجان ما تفیله توایم در ماه خدا. بی تو در این سفره رنگارنگ رحمت، میلی نیست به مناجات. اشتهامان کور شد از فراغت
ابوحمزه بی تو صفایی ندارد
نجوای دعای سحر از تو شنیدن خوش است
شب قدرمان تو ای آقا پس کی می آید آن وقت سحر که نجاتمان دهی ازغصه ظلمت نفس و سیرآبمان کنی از آب حیات دیدارت در این تاریکخانه دنیا؟
یعنی میشود در این ماه نفس هامان پرشود از شمیم بازدم نازنینت؟
یعنی میشود این چشمان گنهکار اندکی آرام گیرد زیر دریای تماشای جمالت؟
میشود وجود تاریکمان نورانی شود به نوازش دستان پرمهرت؟
مولاجان راستش دلمان میخواهد نماز عید امسال را پشت قامت حیدری تو بخوانیم و خدا نکند قامتت چون حیدر خم شده باشد زیر بی مهری مدعیان انتظارت
آقاجان میخواهیم عیدی امسالمان را از تو بگیریم یک نگاه پدرانه ات بهترین تحفه است ما را
مولاجان حالا که لایق درک ظهورت نیستیم لااقل قول بده به ما
قول مردانه که ما را فراموش نکنی
میان نجواهای دعای سحرت
اولین قطره اشکی که در قنوت نماز شفعت جاری شد، ما را آنجا یاد کن
اگر آنجا نشد، هنگامه نقش بستن اولین سلام زیارت عاشورای جد تشنه ا ت در این ماه، روی لباهای مبارکت، سیراب کن دل های تشنه ی نورمان را به یادی از اهالی ظلمات
دعاکن مارا آن شویم که تو میخواهی
دعا کن شیطان نفس را رها نکنیم در این ماه بهشتی
دعا کن با هرنفس همراهت باشیم و دور نیافتیم از تو به قدر نفسی
ولی افسوس که چه دور کرده ایم خود را از تو
در بازار مکاره دنیا و قیل و قال نفس، دست پر مهرت را چون کودکی که سرگرم ویترین اسباب بازی شود رها کردیم،  به هوای دنیای بازیچه و چه دور افتادیم
اما آقاجان
حالا نگاه کن به حال خستمان به چشمانی که در پی یافتنت
به هر کس و ناکسی خیره شد
به پاهای لرزانمان نگاه کن که رنج دوری تو را فریاد میزند
به دل شکسته ای که بازیچه هوی و هوس شد
به روح غل و زنجیره شده شهوت ها
به جوانی بنگر که هر ثانیه از عمرش در اضطراب دوریت میگذراند و مدام در این التهاب است که
دارد جوان منتظرت پیر میشود
آری آقا جان براستی
دارد زمان آمدنت دیر میشود
سرت را درد نیاورم آقا یک کلام خسته ایم از خویش و محتاج نوازش پدرانه ات نه آماده درک مهمانی پرزرق و برق رحمت رمضانیم نه اصلا راستش را بخواهی اهل آن!
من کجا و درک این ماه و روضه و نماز و سحر کجا!
پس زود بیا پدر خوبم زوده زود قبل از اینکه فرزند سربه هوایت از دست برود
راستی پدرجان سوالی است کنج ذهنم که مرا سخت مشغول کرده آنچنان که دنیا مشغولم کرده!
براستی مولاجان جواب این سوال چیست؟
باید از خویش بپرسیم چرا حجت حق
خیمه را امن تر از خانه ما میداند
جواب روشن است و تلخ، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟
اما آقا میخواهم همه دعایم در این ماه این باشد
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
و کاش شب این آرزو سحر گردد
و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد
نه باید گفت
مردان غزل خوان شهر اینجاست نزدیک تر از ما به ما
ای کاش مردم شهر برگردند
ای کاش

۵۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۲۶
تربت

سلام

به مناسبت پیدا شدن پدر علی تو فاصله ها هم شده, بد نیست یه یادی از شهدا کنیم

بزرگی می گفت شهدا هم در مراتب با هم متفاوت اند

مثلا شهیدی که توی آب شهید شده باشه اجر دو شهید داره چراکه شهیدی که تو خشکی شهید میشه دست کم از درد به زمین چنگ میندازه و یکمی آرومتر میشه اما شهیدی که توی آبه دیگه دستش به هیچ جا بند نیست آزاد و رها

اما

براستی چه تفاوتی است میان شهیدانی که در راه عشق خود نه تنها از جان خود گذشتند بلکه حتی نخواستند نامی از ایشان بماند. تاریخ باید به سرگذشت این مردان بی ادعا و ما به ظاهر مدعیان ادامه دهنده راهشان قضاوت کند. آه چه قضاوت تلخی که ایشان از هرچه داشتند گذشتند و ما ...

اما ای شهید گمنام ما در یک چیز شریکیم

تو پلاکت را نامت را نفسانیتت را و یک کلام غیر خدا را گم کرده ای

و من, خودم را هویتم را راهم را و یک کلام خدا را

تو گمنام نیستی و هستی. نیستی از آن جهت که نامت یادت و همه وجودت بر در عرش کبریایی معبود هک شده و خدایی شدی و معبود را ا گمنامی تناسبی نیشت و گمنامی میان ما که گم شدیم میان قیل و قال نفسانیت و هوی و هوس هامان

نه تو جاوید الوجودی و ما گم شده و گمنام و تنها...

تقدیم به شهید جاوید الاثر سید حمدالله فیاضی

http://smto.ir/wp-content/uploads/2009/01/shahid02.jpg

اگه دوست داشتین توی این پست با یه شهید گم نام درد و دل کنید

مطمئن باشید می شنوه و جوابمونو میده

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۹ ، ۱۴:۳۱
تربت


http://vetkjg.bay.livefilestore.com/y1pLuM9xgvmDeNRh6HSth5D_AMxAblsMq7EGDablUb-rai2Hx8edKK5MJVX5cx5eAYKxoachCBo6Ws/baghi1.jpg

سلام

سلامی به غربت مدینه...
سلامی به تنهایی و مظلومیت محمد...
سلامی به وسعت تنهایی علی بعد از زهرا...
سلامی به آرامش مزار بی نشان فاطمه...
سلامی خاکی از جنس قبرهای بقیع...
اگر از حال ما خواسته باشید باید بگویم حال همه خوب است فقط کبوترهای بقیع بال هایشان خاکی است
اینجا مدینه است
شهر غربت شیعه
اینجا دلت به اندازه تمام عالم میگیرد
اینجا بوی غربت و غریبی می دهد
حتی حق نداری دست به سینه بگذاری به نشانه سلام
اینجا بقیع است.کنار گنبدهایی که نیست، زیارت نامه اشک برپاست
اینجا کنار پنج معصوم نه بهتر بگویم پنج معصوم و یک بانوی بی نشان دلت میگیرد، شاید به اندازه غربت علی!
نه میتوان زیارت خواند نه سلام داد نه حتی مروارید اشک حق جاری شدن روی صورتت دارد
اینجا طعمی دارد از جنس حزن و حزن گریه ی بی اشک است! ناخودآگاه یاد عصر عاشورا می افتی و حزن زینب!
اینجا دلت پرمیکشد کنار قبر رسول خدا، معطر کنی روح را به عطر صلوات، اما اینجا سلام بر پیامبر حرام است!
آه که چقدر دلم هوای طنین صلوات های حرم رضا را کرده
اینجا دلت تنگ میشود برای یک قطره محبت صحن گوهرشاد
ولی دریغ ...
اینجا غربت است و غربت.
اینجا چشمانت در روضه میان منبر و محراب به دنبال باغبان میگردد.تنها دل خوشیت میشود چند اسم هک شده روی دیوار و دیدن زوار ایرانی و بس...
از باب جبرئیل که وارد شوی درب بسته خانه زهرا را میبینی
اما فقط دیدن است و اینجا هم ابراز محبت حرام...!
از مسجد تا خانه زهرا راهی نیست و متعجب می مانی که چگونه فاتح خیبر، بارها زمین می افتد و از هوش می رود با شنیدن خبر تنها ماندنش بعد از زهرا
براستی چه میگفت با چاه آنکه ولی الله بود.گمانم او هم شکوه میکرد از بی مهری و جهل این امت
باب بلال را می بینی و باز هم یاد اذان آخر و زهرا!
از مسجد نبی که به سوی بقیع میروی، کوچه ایست که نیست!
اسمش بنی هاشم بوده و تو شنیده ای بارها حکایت مادر و پسر و سیلی و دیوار را. و هر بار آرزو کردی ای کاش دروغ باشد!
راستی اینجا همه چیز نشان از بانویی بی نشان دارد، انگار هرچه غم و اندوهست از چادری خاکی نشأت گرفته
آرام به سمت بقیع می روی و میدانی که باز هم اظهار عشق حرام است و...!
ساعت ها پشت درب همیشه بسته اش می نشینی تا اینبار به زیارت قبوری بروی که قصه تکراری غربت را به روایت جدیدی برایت تکرار میکنند
و براستی چه روایت متفاوتی...
اینجا حتی اجازه نداری کتابچه دعایت را باز کنی! از همه چیز تو می ترسند اشک، سلام، صلوات، نجوا، کتاب دعایت، یک کلام از محبتت می ترسند با آن بیگانه اند.اینجاست که هل الدین الا الحب را وجدان میکنی غروب بقیع میخواهد دلت را از جا بکند.بغض هزار و چهارصد سال مظلومیت شیعه، یکجا می نشیند روی دلت. امان از دل علی
گمان کرده اند با یک دیوار می توانند میان مولی و عبد فاصله بیندازند ولی نمی دانند میانمان فاصله ایست از ما تا قلبمان; که فرمود:
آقا نمی دانم چرا یکهو دلم هوای تو کرد مثل کودکی که وقتی از همه ناامید شد پدرش را صدا میزند، شاید هم تو مرا یاد کرده ای
آقا اینجا محبت کالای نایاب است
انگار می دانستم اینجا طعم محبتت را ندارد، که دلم رضا به این سفر نمی داد
آقا بیا و دست نوازشی برسرمان بکش به جان مادرت زهرا دلمان گرفت از این همه بی مهری
راستی مولا جان کی میایی؟
مگر متولی مزار پدر، پسر نیست
آقاجان پس کجایی؟
نکند لباس تو هم مثل بال کبوتران بقیع خاکی است؟
شاید هم رفته ای به پای بوس مزاری که تنها زائرش تو ای
آقا نمی خوام به پهلو شکسته و صورت کبود و در و دیوار سوخته و ناله ای که درمیان آتش بی مهری، تو را صدا زد قسمت دهم پس تو را به قلب نازنین مادرت زهرا، تو را به گل روی بضعه رسول، تو را به بوسه پیامبر به دست و رو و سینه فاطمه، سلام ما را هم به مادرتان برسان بگو دلمان شکست پشت بقیع خانم
دست نوازشی به سرمان بکش به دل های خسته مان نگاهی کن
نکند آقا تو هم مثل ما اشک غریبی میریزی؟
آقاجان الهی بمیریم و اشک غربتت را نبینیم
مولا مگر ما مرده ایم
قبول دارم شیعه نیستیم اما محب که هستیم
آقا جان الا که راز خدایی خدا کند که بیایی...
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۸۹ ، ۰۱:۲۰
تربت