تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۴۷ مطلب با موضوع «بابایی مهدی نام!» ثبت شده است


 پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند

یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم 

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم  آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد  

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد زرنگ باش.

خنگ نباش. گیج نباش شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۵:۲۸
تربت

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/zohooreshgh/home_bg222%5B1%5D.jpeg

بسم الله المحول الحوال

سلام آقای خوب لحظات تنهاییم!

دوباره وامانده از همه درهای بسته و خسته از هوای نفسی که دیگر به اسمش هم آلرژی گرفته ام؛

با سری پایین افتاده از شرم، به درگاه دست های مهربانی آمده ام که برای امثال منی، 24 ساعته وقت ملاقات میدهد؛ آنهم بدون وقت قبلی! ویزیتش هم برای اهالی چرک کف دست؛ رایگان است. یک دل شکسته می خواهد و نهایتا یک وضوی با عشق!

راستش را بخواهی حال و حوصله ادبی نوشتن هم ندارم. کلا این روزهای آخر سال، مثل روزهای نزدیک تاریخ تولدم، بی حوصله ام!

پس بازهم عنان قلم را به دست دلی رنجور از خویش، می دهم؛ تا بنگارد هرآنچه دل خسته اش می خواهد؛ علی الله

از گذشت عمری با سرعت باد که بگذریم؛ به سال هایی غبطه می خورم که ماه دوازدهمشان را می بییند و ماییم و حسرت دیدار ماه دوازدهممان و شعری که رژه می رود مدام از جلوی چشمان خسته دلم.

دارد زمان آمدنت دیر میشود/ دارد جوان منتظرت پیر می شود

و صد البته که خود کاهلیم که صاحب خانه ای داریم بس رئوف.

بین خودمان باشد؛ اینقدری که در هیاهوی خرید آجیل و لباس نو غرقیم، کمتر فرصتی می ماند برای خلوتمان!

شرمنده خانه تکانی عید از اوجب واجبات است و زشت است دکارسیون خانه مان با سال نو، نگیرد رنگ و رویی از مدرنیته!

و بگذریم که، آیا شادی خرید و ملبس شدن به رخت نو؛ می ارزد به تک نگاه حسرت آلود یکی دو نفر در همین نزدیکی؟

و باز هم می گذریم که، این روزها  کل یوم عاشورا، در کل ارض کربلای یمن و بحرین مصداق یافته و شیعیانشان که گمانم کلکم حسین باشند! در خون اند و ما در مراسم آجیل خوران!

بیخیال بابا دم عیدی دارم روضه می خوانم؟!

اما می دانی، این روزها زمزمه هایی به گوش می رسد از لباس خون آلود یوسف!

شایعه شده یوسفی در چاه است.

شرمنده زبان قلمم نچرخید؛ یوسفی در راه است!

و خودم هم حوصله شرح و تفسیر ندارم که بگویم؛ چاه یوسف، مثلا جهل و بیخیالی ماست و و نعوذبالله خودمان در چاهش کردیم. فرض محال که محال نیست، شاید در خیل برادران یوسفیم و هنوز، بینامین هامان 313 نشده اند.

یا به روایت دیگر، نکند تخلف کردیم از قوانین مهندسی انتظار با رشوه و باج های معصیت! و راه را اینقدر طولانی و پرپیچ خم احداث کردیم که یوسفمان 1141 سال است در راه است و تازه انگار خبر آمدنش دارد می آید!

و چه دردناک که دیری نباشد، بشنویم؛ خبر عزیز شدنش را، در سرزمینی که اهالی اش، یوسف شناس اند و قحطی زده و دست از پا درازتر، آنچه خود داشتیم ز بیگانگانی که مقرب شده اند تمنا کنیم و نوای یا ایها العزیز مسّنا و اهلنا الضّرو جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدّق علینا ان الله یجزی المتصدقین را با حسی سرشاز از شرم، بر لب داشته باشیم!

( کاش نام ظاهری شیعه فریبمان ندهد تا از نصرانی و اهل و سنت و دیگری و دیگری عقب بمانیم که دوره، دوره ی، السابقون السابقون است و بگذریم که چند وقتی است بعضی ها ازمان سبقت های ناجور گرفته اند و ما خوابیم!)

بازهم بگذریم که متبحر شده ایم از گذر کردن.

از چراغ قرمز راهنمایی رانندگی گرفته، تا چرغ قرمز تلک حدودالله ای که قرار بود فلا تقربوا لها !

کاش از این تابلوهای ایست!، یکی دو تا، توی عمرمان می زدند تا حداقلی کمی با احتیاط عبور کنیم!

خلاصه کلام؛ یوسف زیبای فاطمه

مثل همیشه محتاجیم مولا

محتاج دعاهای پدرانه ات

خودت بهتر می دانی که محتاج چه ایم؟

شاید نیازمند خانه تکانی دلی غبار گرفته ایم؛ که صفحه سفید فطرتش، این روزها، در سیاهی ظلمات جهل و عصیان، مچاله شده!

و گمانم چنین فاجعه زیست محیطی را هیچ سفید کننده ای نتواند پاک کند جز؛ سوختن بر حسینی که اشک بی مقدارمان چو نام او گرفت؛ جلادهنده هر تاریکی است و امروز بیش از هر روز نیازمند حسینی بودنیم

ای کاش میان گردگیری دلمان نشانی از یاد گمشده ات بیابیم! مگر نگفتی قبورنا فی قلوب شیعتنا

( و البته بگذریم که از ما تا شیعه شما، راهی است از ما تا شما، که اگر به ما باشد راهیست 1141 ساله و اگر به شما باشد راهی نیست!)

کاش به گوشه چشمت، قلب پاره پاره مان را لباس نوی تقوی بپوشانی

کاش اینقدر که برای رسیدن به لحظه تحویل سال ذوق می کنیم؛ لحظه شماری می کردیم برای لحظه تحویل خودمان و بشنویم، دعای تحویل را از صدای نازنین تو

کاش بهارمان، با تو بهار شود ایها الربیع الایام

کاش هفت سینمان را جور دیگر می چیدیم.

چه میدانم مثلا؛

سبزی حضور تو در دل پیرمان!

دنبال 6 سین بقیه اش نباش. خداییش همان اولی به هزار تا سین و اصلا به کل الفباهای عالم می ارزد!

و ای کاش، این دل پر از ای کاش، به ای کاش هایش برسد!

و کاش شب این آرزو سحر گردد

و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد

نه باید گفت مردان غزل خوان شهر اینجاست نزدیک تر از ما به ما

ای کاش مردم شهر برگردند

ای کاش!


راستی شرمنده ام که کلامم پر است از بگذریم و ای کاش و علامت !

گویی دلم سخت متحیر است! دل است دیگر نمی توان کاریش کرد!

بگذریم!

http://seraat.persiangig.com/image/emam%20zaman.jpg

 

۳۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۸۹ ، ۰۱:۴۰
تربت
بسم رب العشق

چشم دل که باز کنی، این روزها همه جا، طنین خوش حضور مسیحا نفسی، پررنگ تر استشمام می شود.

گویا فریاد مظلومی، دل ظلمت گرفته عالم را اندکی غبار روبی کرده تا از پس بازی های بزرگ سالانشان؛ چشمان خواب آلود جهل بنی آدم، روشن شود به کورسوی نوری از عالم بالا.

انگار این فرزندان سرمست غرور، اندک اندک بیدار می شوند از خواب غفلتی به درازای خلقتشان.

شکوفه امید می شکفد در دل های زمستانی مظلومان.

پایه قدرت پوشالی فرعونیان سخت لرزیده و این بار نفس نفس زدن های فرزندان نمرود، خبر از خالی شدن دل سیاهشان دارد در برابر وعده خلافت مستضعفین در ارض.

سقوط دومینوی قدرت ظالمان به غمزه نگاه مردی از جنس نور آغاز شده تا بر باد بودن دعوی مالکیتشان بر خودشان هم اثبات شود!

غوغایی برپاست ...

گمانم دیری نباشد که بشنوند عالمیان نوای نازنین مردی خدایی که نه او بر کعبه که کعبه بر او تکیه خواهد زد

آری وعده الهی نزدیک است باید مهیا شد برای لبیک نوای

یا اهل العالم انا بقیه الله . . .

http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/abasalehmadad/salamalyasin(24).jpg

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۸۹ ، ۲۱:۱۴
تربت

http://www.askquran.ir/gallery/images/29202/2_mvrn6s.jpg

سلام آقاجان

راستش را بخواهی دوباره دلم که شکست یادم افتاد پدری هم دارم به مهربانی خدا و وای بر من که چه دیر به دیر یاد میکنم تو را
بازهم خسته و دل شکسته از طوفان هوا و هوس ها آمده ام تا بکشی دست نوازشی بر سر این طفل چشموش سراپا غرور
دلم طعم تلخ جدایی دارد و در این دیار فریب یاری نمی یابد درخور همراهی فریاد سوزناک هجرت
تنهایم تنهاتر از همیشه و اینبار حتی واژگانی که بوده اند سفیران درد و غربتم،ندارند توان تسکین این قلب ملول دورافتاده را
نمی دانم از که بگویم و نشان از کجا دهم؟ز بی مهری این نفس یاغی شکوه کنم یا ز دشواری حیاتی که ثمره اش دورتر شدن از وجود نازنین توست
آه که چه سخت است بیان کنی حسی غریب را میان این واژه های تنگ
حسی آمیخته از حسرت دوری و شوق نوشتن از تو و شرم ز تبهکاری نفس
چه سود نوشتن از درد فراغ آنکه نیستی لایق وصلش (گرچه همین هم سعادتی است که شایسته اش نیستم)
مرا قلبی است پاره پاره از جور نفس و سینه ای که شکافت از فریاد قد طال الصدی اگرچه گمانم نیست که به کفایت تشنه ظهورت باشیم
افسوس که نیست رفیق راهی
در این بزم نیستی چه تلخ است کن فی الناس بودن و مع الناس نبودن
دشوار است چهره ات گل اندازد و آنچه در قلب داری حزن فراغ باشد و یاس از خویش
کاش میشد درشود خستگی این راه به گوشه نگاهی به گل لبخند جمال مه وارت اما چه کنم که سنگینی بار گناه پرده ای کشیده بروی دیدگان به ضخامت ندیدنت و افسوس که سهممان نشد جز ندایی به سوز دل که این شموس الطالعه؟این اقمار المنیره؟این النجم ظاهره؟این؟...
در پاسخ هر این دلت میخواهد فریاد زنی غربت مولا را دلت میخواهد به اندازه تنهایی علی بمیری.دلت میخواهد اصلا نباشی حالا که وجودت مرحمی نیست به قلب غم خورده مولا و خدانکند که خودت ماتمی باشی بر سینه مبارکش
وای بر من که جمعه های دلگیر هم شده عادت و دیگر قلبی که ز آه نیامدنت تنگ شود، اندک است
دلم هوای تو را دارد؛ با هوای نفس چه کنم؟
حجاب ظلمت بودن خویش را وجدان کرده ام و حضور تو را نه
طویل است صف مدعیان انتظارت  به اندازه ... سال و مولاجان آنان که فروختند تو را در تجارت ضررباری به نانی و نامی نیستند اندک و چه غم انگیز، که ندارند هنوز فرزندان آدم،313 شایسته ملازمت خلیفه الله
صد افسوس که خود نیز میان آنانی که جا ماندند در تعلقات خویش وعده نکردی به عهد ازل و قالوا بلی را به عمل لا گفتی!
بااین همه آنگاه که میان قلب و نفس جنگی میشود به قدمت تاریخ همسایگی این دو، نفس میخواندم به آنچه دور کرده مرا ز اصل و قلب بشارتم می دهد به لطف و بزرگواری امامی که نیست لحظه ای غافل ز احوالم اگرچه خم شده قامت ایمانم زیر بار گناه اما مولا
بپذیر مرا اگرچه نیستم لایق پذیرشت لیکن حسن اهل کرامت مصاحبت با بینوایان و در راه ماندگان است
پس ببخش بر ما بی مهریمان را به قبول اعترافمان به ضعف خویش و رحم کن بر بیچارگی یتیمان پدر ندیده ای که هرچه آمد به سرشان ز سنگینی بار ندیدن پدر بود
بازگرد که سخت محتاجیم
لحظه ای بنشین کنار خسته دلان گم شده تا روایت کنند برایت ایام سخت نبودنت را
نه به گمانم تو بوده ای و هستی چشمان دل ما بسته شد به گناه
پدرجان اگر کنارم بنشینی غم دل را بازگو کنم بر محضرت البته اگر غمی بماند با حضور سبزت پس بیا که سخت دلتنگیم و محتاج

اللهم عجل لولیک الفرج

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۸۹ ، ۲۰:۲۸
تربت

http://javacl.persiangig.com/image/eyde_fetr/2v1ntbr.jpg

نشسته ام اینجا زیر آسمان رحمتت، کنج حسرت قلبی مالامال ندیدن یار

می نگرم به لحظات پایانی ضیافتی که زود پایان یافت
و عالمی که همچنان روزه دار غیبت مردیست از جنس نور
آری چه غریبانه گذشت لحظه های تنگ جدایی و چه دلگیر بود که به میهمانی ای فراخوانده شدیم که نبودیم لایق دیدار میهمان اصلی
چه دشوار بود با چشمانی یتیم ندیدن پدری مهربان، به نظاره بنشینی هلال رمضان را و دشوارتر اینکه دست از پا کوتاه تر به انتظار نشستیم نظاره هلال عید را و کجا عید است هنگامه پایان ماه رحمت که موسم غبطه است و حسرت
غبطه به حال بندگان ره یافته و آزاد شده و حسرت به حال خاسر و ضرر کرده خویش
آری چه تلخ بود سحرهای بی تو.افطار نبود افطاری که تو بر سر سفره اش نبودی
و باز هم چه خالیست جایت کنج دل شکسته ام
ابوحمزه این رمضان هم صفایی نداشت بی تو
شب قدر هم نخواستیم جز تو را وبازهم نجات نیافتیم از ظلمت هجرت در سحری
نفس هامان پر نشد از شمیم بازدمت ای نازنین
چشمان گنهکارمان آرام نگرفت به تماشای دریای جمالت
انگار نماز عید هم قرار نیست اقامه شود پشت قامت حیدریت
نگو که از عیدی هم خبری نیست که نخواستیم جز نگاه پدرانه ات را.
نمی دانم میان نجوای سحرت, لا به لای قنوت وترت, دعامان کردی یا نه؟
اما بدان آقاجان

که دل خسته تریم از فراغت‎ ‎‏ درپایان این ماه  و نبودیم اهل میهمانی حضرت دوست

چه زود گذشت سحرهای بی تو

دلمان شکست کجایی یوسف زهرا؟

حاج فتاح هم رها شد از بند و ما همچنان اسیریم. برهان ما را از زندان خویشتن یا مفک الاسری

آقا جان قدر ندانستیم و سفره برچیده شد. کوله بار گناهمان هنوز سنگینی میکند و جمع کردند بساط سفره رحمت را

رحم کن بر بیچارگی دل هایی که جلا نگرفت به شمیم رمضان
گلایه داریم از خویشتن خویش و شکوه به کجا بریم جز حریم دستان مهربانت
شکوه داریم آقا
شکوه از نفس اماره, که یک تنه ایستاد تا نرسیدیم به وصلت و هیهات که بازکنند غل و زنجیر ز پای ابلیس و یاور شود با شیطان نفس که دورترمان کنند از تو
پناه به تو ای خداوندی که به ضعفمان آگاهتری از خودمان

خدا می داند چقدر دلمان لرزید که گفتند ماه را دیدند‎ ‎و بازهم روشن نشد چشمان گناهکارمان به جمالت آسمانیت

افسوس, آنقدر که به آب و آتش زدیم تا رصد شود هلال ماه, اندکی در پی یافتن جمال قمر منیر نبودیم به تکاپویی اندک در تزکیه و خودنگهداریمان

آقا دعامان کن اگر ماه رمضان رفت با صاحب خانه باشیم دریکایک نفس های عمرمان
در این لحظات عید هم دست دعا به سوی معبود بلند کردیم و تنها تو را خواستیم
بازهم فریاد زدیم از سویدای دلی محروم از وصل محبوب که

الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
و کاش شب این آرزو سحر گردد
و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد
نه باید گفت
مردان غزل خوان شهر اینجاست نزدیک تر از ما به ما
ای کاش مردم شهر برگردند
ای کاش

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۸۹ ، ۰۱:۵۳
تربت

سلام آقاجان دومین جمعه ماه مهمانی هم فرارسید و از تو خبری نرسید

 چیزی شنیدم که تمام وجودم لرزید

باید با علم و بصریت یار مهدی (عج) بود که حسین(ع) را منتظرانش کشتتند!

http://www.mahdiehtehran.ir/picgallery/mahdi/mahdi)1.jpg

در محضر کلام نورانی حاج محمد اسماعیل دولابی

امام زمان (عج) اگر دست بر سر ما بکشند علم و حلم را به درون ما می ریزند.

تا قامت  حجت خدا را نیبنی قیامت شناس نخواهی شد و از قیامت سر در نمی آوری. حتی یک روز قبل از قیامت هم شده باید قامت حجت خدا را ببینی ( قیامت قامت و قامت قیامت/ قیامت می کند آن قد و قامت/ موذن گر ببیند قامتت را / به قد قامت بماند تا قیامت)

ظاهرا می گوییم آقا می آید ولی در حقیقت ما به خدمت آقا می رویم. ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم باید از پشت دیوار دنیا بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بوده است.

ما مثل بچه ای هستیم که پدرش دست او را گرفته تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکنند. بچه جلب ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود و وقتی متوجه میشود که دیگر پدر را نمی بیند گمان میکند پدرش گم شده است در حالیکه در واقع خودشگم شده است. انبیا و اولیا پدران خلق اندو دست خلایق را میگیرند تا آنها را از بازار دنیا به سلامت عبور دهند. غالب خلایق جلب متاع های دنیا شده اند و دست پدر را رها کرده اند و در بازار گم شده اند. امام زمان گم و غایب نشده است ما گم و محجوب شده ایم.

کسی که غیبت و حضور حجت خدا برایش یکسان باشد به حضرت راه پیدا می کند. تا وقتی شخص می خواهد حضرت بیایند و پدر آدمهای بد را در بیاورند از دیدن حضرت خبری نیست. هر وقت عبد و تسلیم شدی و فاعلیت خدا را در همه حوادث دیدی و به آن تن دادی آن وقت برای ملاقات حجت خدا آماده شده ای.

تلاطمات و نا آرامی هایی که در روزگار ما در سراسر عالم بروز نموده است حاوی بشارت بزرگی است. جهان از درد زایمان به خود می پیچد و عن قریب فرزندی را بیرون خواهد داد. سواری که از دور می آید پیش از آنکه خودش برسد و دیده شود گرد و غباری که از زیر پای اسبش بر میخیزد دیده میشود. گرد و غبار ها و آشوب ها و نا آرامی های جهان در روزگار ما, خبر از نزدیک شدن فرس الحجاز یعنی امام زمان(عج) می دهد.

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۸۹ ، ۰۰:۲۸
تربت

http://www.parsiblog.com/FirendsAlbum/ghazaleentezar/2vxhmjr.jpg

به ثانیه شمار این کلبه باقی مانده خیره میشوم
ثانیه ها از پی هم میگذرند جوان ها پیر میشوند، مهمانی ها یکی پس از دیگری تمام میشوند.و تمام عالم روزه دار غیبت امامیست که بشریت محروم کرده است ، خود را از درک محضرش
آری چه غریبانه میگذرد لحظه های تنگ جدایی و چه دلگیر است که به میهمانی ای فراخوانده شوی که لایق دیدار مهمان اصلی، نیستی
چه دشوار است با چشمانی یتیم ندیدن پدری مهربان، به نظاره بنشینی هلال رمضان را
چه تلخ است سحرهای بی تو.افطار نیست افطاری که تو بر سر سفره اش نباشی
آه که چقدر جایت خالیست کنج دل شکسته ام
دوست دارم رنج فراغت را فریاد بزنم
آخر آقاجان ما تفیله توایم در ماه خدا. بی تو در این سفره رنگارنگ رحمت، میلی نیست به مناجات. اشتهامان کور شد از فراغت
ابوحمزه بی تو صفایی ندارد
نجوای دعای سحر از تو شنیدن خوش است
شب قدرمان تو ای آقا پس کی می آید آن وقت سحر که نجاتمان دهی ازغصه ظلمت نفس و سیرآبمان کنی از آب حیات دیدارت در این تاریکخانه دنیا؟
یعنی میشود در این ماه نفس هامان پرشود از شمیم بازدم نازنینت؟
یعنی میشود این چشمان گنهکار اندکی آرام گیرد زیر دریای تماشای جمالت؟
میشود وجود تاریکمان نورانی شود به نوازش دستان پرمهرت؟
مولاجان راستش دلمان میخواهد نماز عید امسال را پشت قامت حیدری تو بخوانیم و خدا نکند قامتت چون حیدر خم شده باشد زیر بی مهری مدعیان انتظارت
آقاجان میخواهیم عیدی امسالمان را از تو بگیریم یک نگاه پدرانه ات بهترین تحفه است ما را
مولاجان حالا که لایق درک ظهورت نیستیم لااقل قول بده به ما
قول مردانه که ما را فراموش نکنی
میان نجواهای دعای سحرت
اولین قطره اشکی که در قنوت نماز شفعت جاری شد، ما را آنجا یاد کن
اگر آنجا نشد، هنگامه نقش بستن اولین سلام زیارت عاشورای جد تشنه ا ت در این ماه، روی لباهای مبارکت، سیراب کن دل های تشنه ی نورمان را به یادی از اهالی ظلمات
دعاکن مارا آن شویم که تو میخواهی
دعا کن شیطان نفس را رها نکنیم در این ماه بهشتی
دعا کن با هرنفس همراهت باشیم و دور نیافتیم از تو به قدر نفسی
ولی افسوس که چه دور کرده ایم خود را از تو
در بازار مکاره دنیا و قیل و قال نفس، دست پر مهرت را چون کودکی که سرگرم ویترین اسباب بازی شود رها کردیم،  به هوای دنیای بازیچه و چه دور افتادیم
اما آقاجان
حالا نگاه کن به حال خستمان به چشمانی که در پی یافتنت
به هر کس و ناکسی خیره شد
به پاهای لرزانمان نگاه کن که رنج دوری تو را فریاد میزند
به دل شکسته ای که بازیچه هوی و هوس شد
به روح غل و زنجیره شده شهوت ها
به جوانی بنگر که هر ثانیه از عمرش در اضطراب دوریت میگذراند و مدام در این التهاب است که
دارد جوان منتظرت پیر میشود
آری آقا جان براستی
دارد زمان آمدنت دیر میشود
سرت را درد نیاورم آقا یک کلام خسته ایم از خویش و محتاج نوازش پدرانه ات نه آماده درک مهمانی پرزرق و برق رحمت رمضانیم نه اصلا راستش را بخواهی اهل آن!
من کجا و درک این ماه و روضه و نماز و سحر کجا!
پس زود بیا پدر خوبم زوده زود قبل از اینکه فرزند سربه هوایت از دست برود
راستی پدرجان سوالی است کنج ذهنم که مرا سخت مشغول کرده آنچنان که دنیا مشغولم کرده!
براستی مولاجان جواب این سوال چیست؟
باید از خویش بپرسیم چرا حجت حق
خیمه را امن تر از خانه ما میداند
جواب روشن است و تلخ، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟
اما آقا میخواهم همه دعایم در این ماه این باشد
الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
و کاش شب این آرزو سحر گردد
و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد
نه باید گفت
مردان غزل خوان شهر اینجاست نزدیک تر از ما به ما
ای کاش مردم شهر برگردند
ای کاش

۵۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۹ ، ۰۲:۲۶
تربت

سلام

سلامی به گرمای محبت خدا به بندگان گنهکارش

سلامی به خنکای آرامش یادش (اَلا بِذِکرِ اَلله تَطمَئِنُّ القُلوُب)

سلامی با طعم درک معیتش(هُوَ مَعَکُم اَینَ ما کُنتُم)

سلامی به لطافت محبت خلوت های سحرگاه

سلامی با عطر نجوای یا من ارجوه ...

سلامی از جنس ستاریتش برای بندگان نابنده اش

سلامی به معنای الَسّلامُ الموُمِنُ المُهَیمِن

و سلام بر تو ای گل زیبای نرگس. سلام بر تو ای آل یس. سلام بر تو ای داعی به سوی خدا. سلام بر تو ای باب خدا. سلام بر حجه الله فی ارضه. سلام بر تلاوت کننده و مفسر کتاب خدا. سلام بر لحظه لحظه صبح و شامت. سلام بر تو ای بقیه الله در زمین. سلام بر تو ای میثاق اخذ شده خداوند. سلام بر تو ای وعده ضمانت شده. سلام بر تو ای رحمه واسعه الهی. سلام بر تو آنگاه که به نماز می ایستی. سلام بر رکوع و سجودت. سلام بر مروارید اشک ها قنوتت که در انتظار آمدن ما سیمای وجه الله ایت را مزین میکند.سلام بر ندای تکبیر و تهلیلت.  سلام بر طنین استغفارت برا ی امت رسول خوبیها. سلام بر تو آنگاه که صبح عصر میکنی. سلام بر تو ای امام مامون. سلام بر نسیم سحر آنگاه که از عطر خوش بوی محبتت را از خیمیه سبز انتظارت به ارمغان آورد. سلام بر تو ای منتظَر ای منتظِر.سلامی به وسعت دوری من از تو.سلامی به گرمای نزدیکی تو به من. سلامی از جنس حسرت.حسرت یک عمر ندینت برای من و حسرت سربه راه شدنم برای تو. سلامی به ملالت یک عمر دوریم از تو و سلامی به محبت یک آن غافل نشدنت از ما.

و سلامی از نوع سلام شما, که سلام ما نه سلام است بل همه جواب سلام شماست

مولاجان؛ فرزندان ناخلفت را دعا کن تا آن شوند که تو میخواهی به گل روی مادرت زهرا

http://dl.lxl.ir/mojtaba./picture/emam_zaman.jpg

دارد جوان منتظرت پیر میشود/ دارد زمان آمدنت دیر میشود

تفسیر گریه های غریبانه شماست/ عالم عصر جمعه چه دلگیر میشود

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۸۹ ، ۱۶:۲۱
تربت

اَللهمَّ اَرِنِی طَّلعهَ الرّشیدَه

http://najva.persiangig.com/image/najva%206/emam%20zaman%20(3).jpg

تشرف علامه حلی به محضر امام زمان (عج) با صدای مرحوم کافی 

تشرّف علی بن مهزیار به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) 

تشرّف اسماعیل هرقلی به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) 

تشرّف محمد بن عیسی بحرینی به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) 

تشرّف مقدس اردبیلی به پیشگاه مقدس امام زمان (عج)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۸۹ ، ۱۶:۵۷
تربت

سلام میدونم تکراریه امابه قول شریعتی:در علم و و ادب تکرار ملال آور است و بیهوده «عقل» تکرار را نمی پسندد؛ اما «احساس» تکرار را دوست دارد.احساس با تکرار جان می گیرد

شوق وصال باشد ولی فروغ دیده نباشد...سلام بر تو ای جمعه ای که قرار است تمام امید ها و آرزوها را به خویش نزدیک نمایی و تمام رودها را به هم پیوند زنی . سلام بر تو ای جمعه ای  که قرار است در لطافت پونه ها اردو زنی ٬ باز هم صدای اذان سبز به گوش می رسد .  هیچ می دانی چند سال است که در انتظار تو غبار جاده ها را به چشم می خریم؟

http://www.3noqte.com/main/images/stories/ali/1175086380.jpg

عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است ؟چرا آب به گلدان نرسیده است ؟چرا لحظه ای باران نرسیده است ؟و هر کس  در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است و به ایمان نرسیده است و غم عششق به پایان نرسیده است ؟ بگو حافظ دل خسته از شیراز بیاید.
بنویسد .که هنوزم که هنوزاست چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است ؟دل عشق ترک خورد :گل زخم نمک خورد :زمین مرد:زمین مرد :خداوند گواه است. دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است.ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی: برسد کاش صدایم به صدایی ....
عصر این جمعه ی دلگیر .وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس .تو کجایی گل نرگس ؟

نگهم خواب ندارد .قلمم گوشه ی دفتر .غزل ناب ندارد .شب من روز و نه مهتاب ندارد

همه گویند به انگشت اشاره :

مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد .....؟؟

تو کجایی ..؟تو کجایی؟ شده ام باز هوایی .شده ام باز هوایی ....

تو کجایی ....
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۲:۲۵
تربت