تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۷۱ مطلب با موضوع «هوای حسین...» ثبت شده است

و حالا این منم و این بغض و تنهایی

میانِ سیل اشک و حزن و بی تابی

کربلا نرفتن سخت است  

کربلا رفتن سخت تر!

تا نرفته ای شوق رفتن داری

تا رفتی شوقِ مُردن!

کربلا رفته ها می دانند؛  

بعد از کربلا، روضه حسین؛

حکمِ زهر دارد برای دلِ اوراق شده زائر!

آخر اینجا؛

دیگر عبّاس نیست؛

تا آرام شوی در حریم امنش...


و تو ای فرات!

تا یوم الحشر هم طواف کنی گردِ مضجعِ عبّاس؛

جبران نخواهد شد، روسیاهی مشک ها!

همه عالم را هم غرقاب کنی؛

تا ابد باید آب شوی از شرمِ طفل الرّضیع...

اینجا زیر مضجعِ سقّاست...

سرداب...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۰ ، ۲۲:۱۵
تربت

http://mioondar.persiangig.com/image/mazhabi/beiragh%20hosain.jpg

چشم یتیمم، حسابی بدعادت شده!

عادت کرده بشکند نماز و طواف و همع چیز را

وقت ِسعی و صفایِ ِتماشای گنبدت!

اصلا همه چیز زیر سر ِسرخ پرچم است!

فقط چرا اینبار خبری نیست از بازی باد با پرچم ؟

آه...

حیف شد!

عکس های اتاقم، باد ندارند!!!

بیخیال!

با باد یا بی باد؛

سرخ پرچمت؛

خبره بازی گرفتن دل ِماست!

چه روی گنبد باشد؛ چه توی قاب!

سرخ پرچمت را عشق است!


دلتنگ نوشت:

بقچه سوغات ِکربلایم، خاکی است!

 برای فضا رفتن؛

یک لیوان آب شنگولیِ تربت، کافی است!

7 خطش را که سر کشی؛

عروجت می دهد؛

تا بالای عرش!

آخر شنیده ام کربلا،

فوق ِعرش است!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۴
تربت

http://explorer20.persiangig.com/image/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86/%D9%86%D9%8A%D9%86%D9%88%D8%A7.jpg

کربلانامه نه شعر است؛ نه نص !

نه ادبیات است؛ نه سپید !

پناه دل بی قراریست،

برای گشایش عقده های یتیمی !

با چشم نخوان

با دل هم نخوان !

جنون شرط ورود است!

خراب شدنت تضمینی است اگر، مجنون الحسین باشی!

خرده نگیر بر دل خرابمان که وماصاحبکم بمجنون

که انّنا لمجنون لِلحسین

و هذا دلیل علی عقلنا !


قبل نوشت...

کربلا نامه 1...

کربلا نامه 2...

کربلا نامه 3...

  پریشانیّات ...

کربلا نامه (pdf)

۴۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۳:۲۲
تربت
http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/___imam_hoseyn_6/58_20090825_1660002533.jpg

پیراهن نخی آستین بلند!

عینک اوپتیک آفتابی!

یک چفیه!

کلاه نقاب دار!

یقه لباس هم بالاست!

السّلام علی الاجساد العاریات!!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۰ ، ۲۲:۴۵
تربت

به دلمان بسنده نکردی!

قاب حیاط خلوت طوبی محبت و نوایش را هم بهم ریختی حسین!

http://www.locopoc.com/PortalData/Subsystems/Locopoc/LocoAd/Images/Original/0_0_0_alizadeh%205-3.jpg

حرف های امشب دلم مقدمه ندارد!

اصلا مقدمه ماله کسی است که خبر ندارد از حال بی حاله دلم!

تو که خود صاحب خانه ای!

چپ چپ نگاه نکن مولا!

می دانم مستاجر خوبی نبودم ام برای خانه دلم (ات)!

اصلا همین لکه های دل؛ شده اند ترمزدستی این نوشته های پریشان!

اما امشب دلم میخواهد حرف بزنم!

نمی دانم از کجا و از چه؟

فقط می خواهم حرف بزنم

نزنم، حنّاق می گیرم!

اسمت را که نوشتند میان زائران حسین؛ حزن امانت را می برد!

چه برسد که کوله باری از ناخوبی هم؛ سنگینی کند بر دوش دلت!

...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۳۹
تربت
باران که می آید؛ آدمها عاشق می شوند!
و من جایی را سراغ دارم؛
که عطش بارید و آدم هاش؛
عاشقتر،نه!
معشوق،نه!
منصور یا مخلوط شدند!
عرفان و منطق سیری چند؟
من زار الحسین؛
یخالطه الله بنفسه !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۰ ، ۱۹:۱۱
تربت

http://hasti-vast.persiangig.com/image/PHOTO%20%20%20SAFFAT%20(75).JPG

 اینجا زمین داغ کربلاست

گوش دل را که باز کنی هنوز نوای العطش میشنوی در این دشت پر بلا

آری هنوز هم اینجا قحطی محبت است

چهل روزی می گذرد که آسمان در عزای هفتاد و دو عاشق شیدایی, خون می گرید. 

هو هوی باد گره میخورد میان بوته خارهای مغیلانی که از خار بودنشان شرمنده اند هنوز!

سوز هوا حکایتگر سوز و گداز جگرهایی است که سوخت در میان خیام آتش گرفته ی شام غریبان 

سکوتی مرگبار دشت بلا را فرا گرفته 

طولی نمیکشد که میشکند این سکوت با نوایی که آشناست برای فرات.

به یکباره دل علقمه آب میشود از هول؛ به یاد هول اهل حرم در شام عاشورا!!! 

صدا آشناست, بویی دارد شبیه شمیم عشق کاروان حسین!!! 

آری ساربان این قافله ماتم زده, سیاه پوش است و زینت عابدین! چهره نازنینش, زیر این غبار اندوه, یاد آور تنهایی جد غریبش علی است و شاید همین غربت باشد وجه تسمیه نام مبارک "علی ابن الحسین". 

نخل ها با خود میگویند, چه فرق کرده احوال کاروانی که جلودارش بود حسین. گویا دیگر علمداری هم ندارد به رشادت عباس. انگار از علی اکبر هم خبری نیست. سوت و کور است قافله ای که نباشد در آن لالایی رباب برای اصغر

کاروان حالتی غریب دارد 

چادرهای خاکی که هرکدام روایتگر مادریست و کوچه و درب و سیلی!  کودکانی خسته تر از همیشه که مرور میشود در دل پر دردشان خاطرات تلخ آن شام غریب و خارمغیلان و گوشواره و ... 

میان غم هایی که رسیدن به این دشت بلا, نمک میزند بر زخمشان, لا به لای ناله های تلخ تنهایی کودکان, بین شیون دلتنگی بیوه زنان خاندان رسول, سر به گریبان فروه رفته ی شیر زنی از صلاله پاک علی

حرف ها دارد با این دشت پربلا .

قامت خمیده اش گواه میدهد که متعلم است درمکتب زهرا

اینجا میان گودی قتلگاه و تلی که مزین است به نام زینب, زینب است که نشسته بروی غربتی غریب و سکوت است و سکوت و سکوت 

هان زینب ای دخت فرزانه علی. تو را چه شده؟ کوفه هنوز مبهوط است که شنوای کلام زینب بود یا علی! در و دیوار شام بیاد دارد طنین خطابه علی وارت را. حال که رسیدی به سر منزل مقصود؛ این سکوت نشانه چیست؟ 

حزن است یا بغضی که آرامش قبل طوفان بارش چشمان خونبار توست؟ با حسین نجوای دل میکنی یا ز شوق وصل کربلا خاموشی؟

اما به گمان سکوتت سکوتی است از جنس شرم و خجلت!!!

آخر هرچه قافله را رسد کردم؛ خالیست جای بلبلی که امانت حسین بود!!! 

زینب جان, قافله به کربلا رسید, اما به گمانم رقیه باز جامانده  دخت فاطمه, کنج خرابه را با دردانه شیرین زبان حسین چه تناسبی است؟ 

حسین جان, نوای محزون زینبت میلرزاند دل عرش را 

وا  اخاه! وا حسیناه! وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علی المرتضى! آه ثم آه! 

در فاصله ای نه چندان دور چند آشنا دیده میشوند  انگار بوی محبت میدهند!  آه, همان یار قدیمی است. وعده داده بود رسول امین که درک خواهد کرد پنج امام معصوم را. با خودش میگوید ای کاش در بدر و احد و خندق رفته بودم و نمیدیدم این روزهای پرملال خاندان نبوت را. 

چشم سرش دیگر سوی دیدن ندارد اما, چشم دلش حسابی باز است. مزار بی نشان حسین را اولین زایر بوده. به کربلا که رسید فریاد یا حسینش عرش را لرزاند لیک جوابی نشنید. حسین چه شده که نوای یاحسین جابر را پاسخ نمیدهی؟

"حبیب لا یجیب حبیبه! "  

ای جابر چه تمناى جواب دارى که حسین آغشته در خون خود  و این  پیکر صدچاک سری ندارد که نوای تو را لبیک گوید 

آه و ناله اهل حرم روی این خاک های گرم, که دیگر خاک نیست و مخلوط گشته با جان شهدای کربلا اذن بیشتر ماندن نمی دهد.

کاروان عزم مدینه دارد اما  این دل های بی رمق را نای دل کندن نیست 

خدای حسین , به حق حسین و دل های شکسته حریمش, به حق ساعت وداعشان با کرب و البلا, منتقم حسین را به فریادمان برسان که سخت محتاجیم و چنانمان کن نباشیم ز اهل کوفه ی پرمدعا و نلغزد پای ارادتمان. آنگونه کن ما را که خود می پسندی به حق حسین

       

http://www.arsh.ir/app/webroot/files/karbala.jpg                                                                    

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۵۲
تربت

http://www.3noqte.com/main/images/stories/hoseyniye/bahaneh.jpg

قلمی که هربار به آسانی روان میشد؛ بروی کاغذ میلغزد اینبار در نوشتن از ثارخدا

حسین جان کدامین سخن است که در وصف تو، زانوی کلامش نلرزد؟ کدامین قلم است که در برابر عظمتت روان باشد؟ کدامین شعر است که در بیان عشق تو بی وزن نشود؟ تو را بشری چون ما نتواند وصف کردن. آخر چه گویم از آنکه ملائک از حلمش متعجب گشتند.از مردی که در اوج غربت نوای هل من ناصر ینصرنی سر میدهد شاید میان این قلب های قفل خورده باز کند زنجیر ظلمات یکی از این دلهای سیاه را،

مردی که کلامی درخور وصفش نمی یابم و اصلا مگر میشود عشق بگنجد در کلام ؛ که عشق را با سنگ محک عقل و منطق، نتوان سنجیدن . عشقی که بهایش خون حسین باشد، باید هم دیه ای داشته باشد به عظمت خدا که خود فرمود

من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیه فانا دیه.

براستی که عجب معامله ای کردی با معشوق. معامله ای که بهایش تو ای و 72 عاشق.فقط خدا میداند عظمت این تجارت را. راستی کدامتان معشوقید؟ تو یا خدا؟ عاشق کیست؟ چرا همه چیز بوی خلط می دهد؟ من زار الحسین یخالط الله بنفسه یعنی چه؟ بزرگی می گفت، این عبارت را هیچ یک از علما جرات نکرده است باز کند و تشریح نماید. آری عقل خاکی ما را چه به فهم معنای عشق؟

 یک هزار و سیصد و هفتاد و یک سال است، بشریت متحیر مانده از این عظمت و دل بی تاب می شود در مصیتی که حتی به زبان هم نمی آید و آه...آه... و بازهم آه از دل بی تاب زینب، که شاهد روایت عشق بازی حسین است

اگر روزی ابراهیم خلیل تنها قصد ذبح اسماعیل کرد؛ اینجا حسین در کمتر از یک روز، 72 یوسف آفرین را در برابر یگانه محبوبش به زمین داغ کربلا می زند وبه عمل تفسیر می کند فدیناه بذبح عظیم را

حسین جان مگراز کدامین باده ی معرفت مست بودی که چنین میان میدان کرب و البلا، پیمانه بهط و شگفتی بشریت را تا یوم حشر کردی لبا لب با خون خویش؟

وه که بالا می رود؛ دست تسلیم عقل  و منطق و عرفان و همه و همه،  در برابر ابر مردی که حتی در آخرین لحظه عمر، امید هدایت قاتل خویش دارد

مبهوط میشوم از خالقت، که تو را آورد میان خلقی که نبودند لایق درک مردی خدایی

ای آسمانی، به چه کار آمده بودی میان اهل زمین ؟ مگر نمی دانستی که اینان نه اهل وفای به عهداند و نه قدر می دانند وجود مبارکت را.

راستی حسین جان، گفته اند تشنه بودی؛ اما مولا، مگر نیست که؛ لقد احصیناه کل شی فی امام مبین. پس قصه ی عطشت چه رازی دارد؟  به گمانم تشنه بودی اما نه تشنه ی آب. تو تشنه ی تشنه کردن بودی. آمدی تا تشنه ی خدا کنی، خلقی را که در عطش غفلت، کشیدند بر ولی الله تیغ جفا

اما عزیز دل زهرا، اینجا ندای هل من ناصرت را با تیر سه شعبه لبیک گویند اینان یارای شنیدنت را هم ندارند؛ اینان به غنیمت می برند همه چیز را حتی پیراهن کهنه را؛ اینان پیر و جوان و شیرخواره سرشان نمیشود؛ اینان برای گلوی شش ماهه ات نقشه ها کشیده اند؛ ای کاش خیمه هایت بی علمدار نمی ماند؛ ای کاش گوشواره و خلخالی نبود؛ ای کاش انگشتر بدست نازنینت نبود و ای کاش همه ی اینها حرف بود و جامه ای از جنس حقیقت بر تن نداشت. به خدا ندارم توان شرح آنچه کرده اند و اصلا چه کس دارد یارای روایت این قصه ی پر غصه را جز زینب!!! ا

ای گرامی دخت حیدر کرار،خود بخوان شرح عشق بازی حسین را؛ که دیده ای لحظه لحظه ی درخشش شموس طالعه ای را، که یک به یک در میدان عشق حق درخشیدند و خاموششان نکرد جز کینه و بغض پدر غریبت علی. نه. العفو قلمم به خطا رفت که والله، شموس طالعه و انجم ظاهره غروبی نمی شناسند. مگر نه اینست که والله متم نوره؟ آری اینان به زعم خویش یریدون لیطفئوا نور الله باافواههم. چراغی را ایزد بر فروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

کلام را یارای ادامه نیست، آه حسین ای غریبانه ترین واژه عالم؛ ببخش بر من نقص کلام را و براستی کدامین کلام توان وصف مصیبتی را دارد که خداوند آنرا مصیبت عظیم خواند.

راستی رفقا، حسین را منتظرانش از تیغ گذراند؛ نکند انتظارمان انتظاری باشد از جنس انتظار کوفیان.

باید از خویش بپرسیم چرا حجت حق

خیمه را امن تر از خانه ی ما می داند

خدایا انتظارمان را با علم، علممان را با ایمان، ایمانمان را با یقین، یقینمان را با صدق، صدقمان را با صبر و همه این ها را با بصیرت اباالفضلی همراه کن؛ باشد تا از همراهان حجتت باشیم.

بحق زهرا


درکلام نور

دانلود صحبت های حاج محمداسماعیل دولابی

کربلا و عطش

آثار محبت امام حسین

امام حسین


 


 

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۸۹ ، ۰۱:۴۳
تربت
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۸۹ ، ۲۱:۵۷
تربت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۸۹ ، ۲۲:۴۷
تربت