مولا جان؛
از بای ِ بسم ِ الله ِ ولایت،
تا سین ِ النّاس ِ جهالت،
14 بار، با 2 تکرار!
یا به تعبیری 12 بار؛
وعده داده است؛
لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ!
یک بار اولیا الله مخاطب اند؛
یک بار الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا؛
یک بار هم فَمَن تَبِعَ هُدای؛
الّذینَ امَنوا و عَملوا الصّالحات و اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة هم هستند!
بشارت داده به مَن امَنَ بالله و الیوم الاخر و عمل صالِحاً!
مَن اَسلمَ وجهه لِلّه و هو محسن نیز، ماجور اند!
و آنان که یُنفقون اموالهم فی سبیل الله اند بی منّت و اذیّت
ایّها الشَّریکُ القُرآن،
مسالهٌ یا مولای!
مگر نه اینست که زینب، بنت و اخت و عمّهَ اولیا الله است؟
مگر نه اینکه علیوار ایستاد و استقامَت علی الکَرب العظیم؟
مگر نه اینست که تَبِعَت مِن هدایت الامام؟
مگر نه اینست که بذل مهجه کرد حسینش را در راه آمَنَت بِرَبِّ الحسین و عَملت صبراً جمیلاً و اقامه نافلهً جالسا!
مگر نه اینست که آمَنت بربِّ ثار الله و نَظَرت الی یومِ الاخر ِ اخاها؟
مگر نه اینست که اسلم وجهها لوجه الله ِ الرّسول؛ که این کشته فتاده به هامون، اخا المحسنُ الزّهراست!
و مگر نه اینکه یکجا انفاق نمود تمام مال و جانش را بی منّت و میان هجوم آزار ها، ما رات الّا جمیلا؟
پس چیست رمز ِ آنکه حزن را نتوان بی زینب، معنا کردن!
خلف وعده ی اَصدَق القول است یا صَدرها معدنُ الحُزن، جَعل است؟
نکند مثل ِ حسین که همه اش فرق می کند؛
زینب هم،
همه اش فرق می کند!

عتیقه ای یافتم باب ِلور ِپاریس!
تک تک ورق های کتابچه عمرم؛
پوسیده هجر اند!
آرام ورق بزن؛
به تار مو نه؛
به نام حسین بندند!