مادرانه ...
یک شب که هزار شب نمی شود!
بعضی شب ها، تا ابد تاریک اند ...
سینه زدن های محرّم، کلی توفیق دارد با فاطمیّه!
هرچه سینه های محرّم، داغ دل کم می کنند و مردانه اند؛
سینه های فاطمیّه، رمق می گیرند و مادرانه اند!
لامصّب همین که دست بالا برود،
بازو و سینه، تیر می کشد...
دیر و زود دارد، سوخت و سوز نه!
اول ذی الحجه گفت: پیر شوید پای هم!
9 سال نشد!
34 ساله و 18 ساله،
پیــــــــــــر شدند!
قال الرسول الله (ص) لبنتها فاطمه الزّهرا: فداها ابوها ...
- فاطمه فدایی علی شد،
- پیغمبر اگر در خانه بود،
فاطمیّه می شد محمّدیّه!
احمد که آمد؛ آتش رفت ...
از آتشکده ها هم!
احمد که رفت؛ آتش آمد ...
تا آشیان ِ دخترش هم!
برای سوزاندن ِ شهرهای احمدی؛
درهای مدینه مقدّم تراند!
راوی بودند و محدّث!
«انا مدینة العلم و علیّ بابها»
میخواست از دیوار هجوم کند!
نهیب زد مگر نامسلمانی؟
لیس البرّ بأن تأتوا البیوت من ظهورها !
مفسّر قرآن بود و حافظ ...
و أتوا البیوت، من أبوابها !!!
مثلا با آتـــــش!
مثلا با مشت!
مثلا با قلاف!
مثلا با لگد!
گفت یؤمن ببعض و یکفر ببعض چه صیغه ایست؟
گفت وأتوا البیوت من أبوابها؛ و اتّقوا الله؛ از در که آمدی؛ تقوا کن!
گفت تقوا چیست؟
گفت تقوا یعنی؛ نگه داشتن خود!
نگه داشتن ِ زبان!
نگه داشتن ِ بغض!
نگه داشتن ِ دست!
نگه داشتن ِ حـرمت!
نگه داشتن ِ تــازیـانه!
شنیده ام سنّت الله را تغییری نیست که فرمود: لن تجد لِسنّة الله تبدیلا
پس به حکم لقد احصیناه کلّ شی فی امام مبین، حیدر که باشی، علم کلّ شی، احصا می شود در وجود مبارکت!
آنوقت حجاب ها هرقدر هم ضخیم باشند؛ باز مشمول ِ کلّ شی اند!
رو گرفتن چاره نیست مادر!
وقتی مردم شهر کاالنعام اند، بل هم اضل!
در و دیوار سبقت می گیرند تا السّابقونَ السّابقون شوند؛ برای تبرّک شدن!
قحطی محبت که باشد؛ مسمار از همه مقرّب تر است!
عاشقان را به منجنیق حاجتی نیست!
در آشیان ِ علی؛
درب های سوخته هم گلستان اند ...
ابراهیمان را ز آتش چه باک؟
میخ در اما،
حکایتش مادری است ...
شعله عشق ِ علی که شمعش شد؛
6 ماهه ای پر کشید!
از بس که پروانه بود ...
بعضی آیه ها به حکم دلم منسوخ اند!
ما اسالکم علیه من اجر، الّا المودّه فی القربی!
گفت ناسخش کجاست؟
گفت آنجا که و اذا لمحسن سُــألت؛
بایّ اجرا قُـتلت ...
بعضی کارها نشد ندارند!
مثلا ادای یک شبه ی اجرهای بیست و سه ساله
لابد میخواست اجر احمد را ادا کند
تا رمق داشت در را کوفت!
امان از وقتی که ریحانه های احمدی
می شوند بنفشه های حیدری!
بابا آمد
بابا در آتش آمد
بابا با کسای نیم سوخته آمد ...
به سند حدیث ِ عشق ِ کسا،
هر نور عطری داشت!
مادر اما میان ِ کوچه ها گم شد!
از بس که عطرش پریده بود ...
(کلّی دُخان خواندند تا بین ِ دودها، قدخمیده پیدا شد)
فاطمه و احمد ندارد!
اینبار فاطمه کسا می خواست!
انّی اجدی فی بدنی مسمارا ...
شنیدن و دم نزدن اگر سخت است؛
حیدر و دربند بودن مرگ است!
من أراد أن ینظر إلى شهید یمشی* على وجه الأرض؛
فلینظر الی علیّ ابن ابی طالب!
* روی زمین کشیده شدن و خاکی شدن و دربند بودن؛
به عربی چه میشود؟
توی کوچه پس کوچه های بنی هاشم،
اینقدر خاکی شد که شد بوتراب!
وسط ِ تماشاهای مادری؛
دوباره،
جان داد مجتبی ...
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ
وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؟!
نه حَسنِین و نه زینبِین!
فضّه هم ورم بازو را ندید!
بعضی زیارت ها خواندنشان کنار هر حرمی مستحب است!
کلّنا نورا واحدا است دیگر!
اما علی جان!
امشبی را زهرایت مهمان باباست
تصدّقت،
امین الله نخوان!
مادر که نباشد،
بچه ها گرسنه می مانند و تشنه!
همین که آمد، سیراب می شوند!
از وقتی رفته ای، حسین تشنه است!
تا بینه و بین السما کالدّخان نشده،
برگرد مادر!
گاهی وقت ها دو دست هم صدا ندارد!
اصلا ید الله باید 4 تا باشد!
نام حبیبه الله سنگین است!
بال شکسته اش سنگین تر!
شنیده ای انا و علی من شجره واحدا؟
علیٌّ منّی و انا مِن علی!
دست خدا و دست محمد ندارد!
إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ!
بیچاره که شدی بخوان یا غیاث المستغیثین !
خدا را چه دیدی!
شاید دو تا یدالله از آستین مصطفی دستگیر که نه!
فاطمه گیر شد!
امانتی را که پس داد؛ دستان خاکی اش را به هم زد بوتراب!
آخر کار علی است
اولِ بسم الله ِ زینب!
6 ماهه و غلاف شمیر و غسل شبانه!
روی نیلی و معجر خاکی و بهانه!
دخترها؛
هرچه چادرشان خاکی تر
هرچه قامتشان خم تر
هر چه دستشان به دیوارتر
مادرتر اند ...