دل نوشته یا هجرنامه، پریشانیّات یا اوراقیّات، بهانه یا تکرار نوشت؛
چه فرق می کند وقتی طعمشان تکراریست!
تو که احصیناه کلُّ شیٍ فی امام مبینی و حساب، کتابت دقیق؛
حتما می دانی، 72 روز می گذرد از آخرین لاف های عاشقانه ام!
نه اینکه یادم رفته است که مولایی دارم مهدی نام؛ نه!
راستش را بخواهی، چشمِ دلم ترسیده!
شنیده بودم کربلا دیده، اوراق می شود و محزون؛
ترسو شدنم امّا؛ حکایتی دارد!
کوفی گزیده، از خودش هم می ترسد!
تا دلت بخواهد، خوف کرده ام!
من از حسین، حسین گفتن ها می ترسم!
از سینه زن ها، می ترسم!
از اعداد و اسم ها، می ترسم!
از لبّیک می ترسم!
من از دعای آمدنت هم، می ترسم!
از خودم بیش تر از همه، می ترسم!
از این نوشته های شلخته می ترسم!
از رنگ و لعاب کوفی می ترسم!
اصلا از طوبی محبتم، می ترسم!
از ظلمات نفس و عجب و منیّت ها، می ترسم!
از شمارشگر ِ اربعین می ترسم!
از این طرفِ عاشورا بیشتر از 10 روز ِ اوّلش، می ترسم!
از بی عمویی، بیش تر ِ بیش تر، می ترسم!
من از ناحیه می ترسم!
اصلا بی تو، از همه چیز می ترسم...
مولا جان؛
از بای ِ بسم ِ الله ِ ولایت،
تا سین ِ النّاس ِ جهالت،
14 بار، با 2 تکرار!
یا به تعبیری 12 جا؛
وعده داده است که؛
لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ!
یک بار اولیا الله را؛
یک بار الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا را؛
یک بار هم فَمَن تَبِعَ هُدای را؛
الّذینَ امَنوا و عَملوا الصّالحات و اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة هم هست!
مَن امَنَ بالله و الیوم الاخر و عمل صالِحاً هم، مبشَّر اند!
مَن اَسلمَ وجهه لِلّه و هو محسن نیز، ماجور اند!
و آنان که ینفقون اموالهم فی سبیل الله اند بی منّت و اذاً
ایّها الشَّریکُ القُرآن، مسالهٌ!
مگر نه اینست که زینب، بنت و اخت و عمّهَ اولیا الله است؟
مگر نه اینکه علیوار ایستاد و استقامَت علی الکَرب العظیم؟
مگر نه اینست که تَبِعَت مِن هدایت الامام؟
مگر نه اینست که آمَنَت بِرَبِّ الحسین و عَملت صبراً جمیلاً و اقامه نافله کرد نشسته و بذل مهجه نمود!
مگر نه اینست که آمَنت بربِّ ثار الله و به تماشا نشست یومِ آخر ِ اخا را؟
مگر نه اینست که وجه مبارکش را، رو به وجه الله ِ رسول نمود که این کشته فتاده به هامون برادر ِ محسن است!
و مگر نه اینکه تمام مال و جانش را انفاق کرد و بالای تل، ندید الّا جمیلا، بی منّت؟
پس چیست رمز ِ آنکه حزن را نتوان بی زینب معنا کردن!
خلف وعده ی اَصدَق القول است یا صَدره معدنُ الحُزن جَعلی است؟
شاید هم؛
مثل ِ حسین که همه اش فرق می کند؛
زینب هم، همه اش فرق می کند!
عتیقه ای یافتم باب ِلور ِپاریس!
تک تک ورق های کتابچه عمرم؛
پوسیده هجر اند!
آرام ورق بزن؛
به تار مو نه؛
به نام حسین بندند!!!