تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

کربلا، معدن ِ بهانه های ذکر است!

شنیده ای ما ان شربتم عذب ماء فاذکرونی؟

عاشقان، بهانه جویان ِ ذکر اند و کُلمن های حرم، مصداق ِ ذکر!

وقتی وجود ِ مبارکت با عطش مخلوط است؛

ذکر ِ عطش، آدم را قبل از مردن می کُشد!

آهسته عبور کنید،

موتوا قبل ان تموتوا همین جاست!

کُلمن های کربلا، ذکر اند و روضه خوان!

آب ِ کُلمن ها خوردنی نیست!

مُردنی است!

نوشتی دو بطری آب!

یکی از کُلمن های حرم  ِ ارباب

یکی از حرم  ِ ساقی!

به فرض ِ محال، آب در دست رد شوم از رو به روی گ و د ا ل!

فکر ِ یک زائر ِ اوراق ِ آب به دست را نکردی، جلوی چشمان سقّا؟!

خدا رحم کرد تکه سنگ ِ سفارشی ات برای انگشتر،

نزدیک ق ت ل گ ا ه نبود!!!


گفته بودم که لیاقت ندارم برای مسافر شدن بر حریم ارباب

با این سلام ها و نشانه ها و سوغاتی های سفارشی و حسرت ها و آه های غبطه آلود ِ عمومی و خصوصی که گذاشتید؛

همه شک هایم یقین شد!

من شرمنده ام برای مسافر شدن!

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۰
تربت
                      نسیمی جان فزا  مـــــــــــــــی آید ...

                                                                     بوی ِ کرب و بلا مـــــــــــــــی آید ...

http://explorer20.persiangig.com/image/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86/%D9%86%D9%8A%D9%86%D9%88%D8%A7.jpg


وقتی حال ِ امروزمان بهتر از دیروز نیست؛ سیاهه های امروز سیاه تر از دیروز اند!

پس به جای تقلای نوشتن، خط خطی های دیروز را دوباره و دوباره مرور می کنم!



حرف های امشب ِ دلم، مقدمه ندارد!

اصلا مقدمه مال ِ کسی است که خبر ندارد از حال ِ بی حال ِ دلم!

تو که خود صاحب خانه ای!

چپ چپ نگاه نکن مولا!

می دانم مستاجر خوبی نبودم ام برای خانه دلم (ات)!

اصلا همین لکه های دل؛ شده اند ترمزدستی این نوشته های پریشان!

اما امشب دلم میخواهد حرف بزنم!

نمی دانم از کجا و از چه؟ 

فقط می خواهم حرف بزنم

نزنم، حنّاق می گیرم!

اسمت را که نوشتند میان زائران حسین؛ حزن امانت را می برد!

چه برسد که کوله باری از ناخوبی هم؛ سنگینی کند بر دوش دلت!

لامصّب عجب معمایست این حزن!

یادم باشد تل زینبیه؛ حزن را ببینم!

تک تک این ثانیه های انتظار را، تا دوشنبه 9.30 صبح می شمارم!

کاش لحظات وصلت هم، به اندازه این ثانیه های التهاب و بخیل؛ طولانی شوند!

گفتم وصل؛ دلم هُرّی ریخت!

یاد ِ فصل افتادم!

نرفته، عزای برگشت گرفته ام!

یادمان داده اند نیّت ِ رفتنمان شادی یاس باشد

برگشت سیری چند؟

راستش را بخواهی، من از حال ِ خوش ِ دیروز و فرداهای بی تو می ترسم!

من نه آداب زیارت می دانم، نه توفیقات و رمز رخصت ِ کربلایی شدن می فهمم!

بین خودمان باشد؛

یک آن هوس کردم کنکاوی کنم میان سالی که گذشت؛ شاید رمز رخصتت را بیابم برای مسافر شدن بر حریم حسین!

همین که مسافر ثانیه ها شدم؛ چنان سرم گیج رفت میان انبوه ناخوبی ها که به مسلمان بودنم هم شک کردم!

ناشکری نشود؛ لحظه های خوب کم نبوده اند!

از شورهای میان هیات بگیر تا اشک های هیات های مجازی!

یادت هست با نفس های بریده و صدایی گرفته،

آخر روضه های هفتگی صدایت زدیم؟

نسیمی جان فزا می آید

بوی کرب و بلا می آید

یادت هست قرارمان؟

ای خدا ما را کربلایی کن

بعد از آن با ما هرچه خواهی کن

یادت هست مرکب ِ قلم، با رسیدن به نامت لال می شد؛ تا نکند نزول اجلالت دهد به این فهم نافهم؟

چاق سلامتی هر شبمان که یادت نرفته؟

ابوحمزه ی گلزار ِ شهدا چی؟

و حالا،

چند منزل مانده به آغاز وعده دیدارمان،

ساده بگویم

دلهره دارم!

شوق هم شاید!

و کمی ترس !

راستی؛ گفته اند زیارتت با لباس خاکی و چهره پریشان استحباب دارد؛

دل چرک هم میخری؟

لابد آنسوی دلهره ام را هم می دانی که لقد احصیناه کل شی فی امام مبینی!

مدینه و کربلا و نجف را که با کاظمین و سامرا جمع کنی؛ یک مشهد الرضا هم بدهی تنگش و همه را از کلنا نور واحدم کم کنی؛ باقیمانده می شود مهدی!

ای قطعه گم شده ای که از پر پرواز کمی!

خودت رخصتمان دادی برای کربلایی شدن

پس خودت هم حسینیمان کن بابا!

به حرمت هق هق های هیاتت قسم!

به اشک روان و تنه لرزان بر روضه زهرا!

همانطور که بی لیاقت و با همه بی آبرویی؛ برات کربلایمان دادی

چشم به راه برات زیارتِ جمالِ یوسف آفرینت هم هستیم!

نجف را نشانمان دادی و در آغوش ضریح پدر حتی خوابیدیم!

(یک دقیقه خوابش را، به همه بیداری های عالم نمی دهم!)

کربلا هم که...

(قرارمان سکوت بود!)

کاش تربتمان کنی!

می ماند سامرا و یک بغل غربت!

گمانم سامرا از محبت خشک است!

کاش دست کم، چند چاه داشته باشد!

یکهو دیدی لازم شد!

بین خودمان باشد؛ دفعه قبل، دلم نیامد به دو موطن

لامصّب هرکارش کردم؛ قدم قدم از قدم برنداشت!

انگار جام کرده بود!

خدا را شکر که کفّ العباس و گ و د ا ل را ندید!

دیوانه که بوده و هست؛ وحشی می شد این دل ماتم گرفته!

بیخیال!

آقا

اینقدر به عکس حرمت زل زده ام که چشمانم سفیدی رفته!

مثله دل بیچاره ام که به هوای تو دنبال هر کس و ناکسی رفته!

از خودم زجر می کشم؛ انتظار فرجت را نه!

حجاب ظلمت خویش را درک کرده ام؛ حضور تو را نه!

دلم هوای تو را دارد؛‌ با هوای نفس چه کنم؟

رفیقی گفت: رفتی کربلا ساکت باش و فقط نگاه کن!

خوش مرام؛ 

دلت خوش است؟

کو نگاهی که حسین، در حریم کوچکش بگنجد؟

کو سکوتی که در ورای ناگفتنی هایش، حسین معنا شود؟

مولا!

باز این ترس لعنتی وول می خورد توی دلم!

اگر زیارت ذکر دل است با معرفت؛

نکند مسافرت باشم و زائرت نه!

نکند شب عاشورا دست از پا درازتر برگردم از ابتلا عظیم!

می خواهم حر باشم!

رمزش را هم که خودت یادمان دادی!

یا زهرایش با ما!

حر کردنمان با شما!

بسم الله...


من هنوز مسافر بودنم را یقین نکرده ام!

تا 12 تیر، منزل های مانده زیاد اند! این ها را گذاشتم تا باور کنم مسافر بودنم را!

خدا بخواهد، راهی ِ باب الجوادیم برای اذن حریم حسین!


نام زائر حسین بس سنگین است

نائب الزیاره بودن سنگین تر!

توفیق داشته باشم؛ به یاد ِ محبتتان هستم؛ میان زیباترین دوراهیه عالم؛

بین الحرمین


بعضی وقت ها آدم دلش هوای ِ کشیده می کند!

از آن آب نکشیده هایی که هوش رفته را به سر این بی سر و پا برمی گرداند!


۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۳
تربت
بسم الله ِ الباقی

راستش را بخواهید، برای اهالی ِ وادی ِ غفلتی از قماش ما، که «قد اقترب حسابهم»؛ حال آنکه «فی غفله معرضون» اند و «انّه طغی» را به حدِّ سفلی رسانده اند و دریدن ِ «حدود الله» ای که قرار بود «فلاتقربوا لها»؛ عادت روزانه شان شده است و با تخته گاز ِ جهل و غرور، رد کرده اند تمام چراغ قرمزهای اداره راهنمایی و رانندگی ِ صراط مستقیم را؛ مواضعی است برزخ وار؛ که چه بخواهند و چه نخواهند؛ محکوم اند به توقف دربرابر تابلوهای مثلثی اعلان خطرش، و در این ترمزهای همراه با حسرت، «طوعا او کرها»، باید دستی ِ فتامَّل را بکشند تا سری برگردانند و به نظاره بنشینند، مسیر نامستقیم ِ طی شده را 

و شکر و سپاس از آن خدایی است که به لطف و رحمانیتش، یکی دو تابلوی ِ برزخی ِ ایست، برای هر بنی بشری قرار داده و 17 خرداد هر سال؛ هشدار، نشانه و حجّتی است، علیه نفس ِ یاغی ِ این کمترین، تا با شرمی غیرقابل وصف، به مسیر ناصواب ِ طی شده بنگرد و تلخی ِ برزخی شرم آلود را به نظاره بنشیند. 

آری. در ایستگاه های تعویض ِ عدد ِ عمر، باید دل شیر داشته باشی تا سر ِ عبرت برگردانی و مسیر ِ طی شده عمر رفته را، به نظاره بنشینی و «إِنَّ الإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» را به چشم  ِ دل بنگری و دل ِ شیر را، نه به گستاخی، که تعبیر کنید به صدق و ایمان!

اما حال و هوای ِ این روزهای من، حال و هوای همان هایی است که در یوم الحشر ِ تنهایی، انگشت ِ حسرت می گزنند!

حال و هوای پسربچه ای که عمری برای این روزهای جوانی نقشه ها کشید و حالا همه آرزوهای کودکیش را نقش بر آب می بیند و بازهم این شعر ِ تکراری، که گمانم تا یوم ِ الحشر همراه من است، حتی روی سنگ مزارم!

دارد زمان آمدنت دیر میشود! دارد جوان منتظرت پیر می شود!

مولا، قبول، جوان منتظر کجا و منی که با ضخامتِ حجابِ ظلمتِ ناخوبی ها، تا مرز ِ «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ» رفته ام کجا؟

اما مولاجان، خودت یادمان دادی که ناامید شدن در این درگاه ِ رحمانی ممنوع است؛ همانجا که حتی برای «الذین اسرفوا علی انفسهم» هم، ندای «لاتقنطوا من رحمه الله» سر می دهند و نابنده های لوس و سرشار از غرور را، «عبادی» می خوانند و وعده شان می دهند که «انّ الله یغفر الذّنوب جمیعا»

من آدم بشو نیستیم آقا، قبول! 

نه به نماز و روزه ام امیدی هست نه اهل این الرّجبیون و شعبان و رمضانم!

اما مگر نه اینست که «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»، در شان شماست و صاحب امر کن فیکونید؟

پس بیا و این روز ِ پدری، بازهم بابایی کن در حقمان و به گوشه چشمی، آنگونه کن ما را که خواهی

مولای انتَ کما اُحب، فَجعلنی کَما تُحب


اگر مرگ نوعی تولّد است، تولّد نیز نوعی مرگ است!


هدیه دادن مستحب است و رسول الله (ص) فرمودند:

خَیرُ إخوانِکُم مَن أهدى إلَیکُم عُیوبَکُم!

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۰۰
تربت
بسم الله الواقف علی الضّمائر و المطّلع علی السّرائر

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

المُومِن مِراه المُومِن

با توجه به حدیث نورانی فوق که البته شرح و بحثش رو باید اهلش انجام بدن، به نظر میرسه با این پیش فرض که خطاب کننده و مخاطب هر دو مومن هستند، چند نکته برای آینه بودن باید رعایت بشه

1. اولین شرط آینه بودن اینه که آینه دقیقا محاسن و مشکلات رو نشون بده و به فرض مثال اگر آینه خودش کاو یا کوژ باشه به علت بزرگ نمایی یا کوچک نمایی نه تنها کمکی به فرد در شناخت معایبش نمیکنه بلکه با پیچیده کردن تصویر، مخاطب دچار سردرگمی میشه و حتی اعتماد و حسن ظنّش از بین میره و ممکنه در موارد مشابه دیگه به هیچ آینه ای اعتماد نکنه!

2. یکی دیگه از شرط های آینه بودن اینه که آینه خودش صاف و تمیز باشه و الّا تصویر کدری ارائه میده ( البته در این مورد خاص بر اساس تاکید کلی اسلام بر حسن ظن، یقین دارم این شرط برقرار بوده)

3. نکته دیگه ای که باید به دقت بهش توجه کرد اینه که، اجتنوبوا مواضع التّهم (دور شدن از موضع تهمت)یک بحثه و سوظن زدایی از محیط اطراف یک بحث دیگه است! خلاصه کلام باید از موضع تهمت دور شد اما غالبا وظیفه پاسخگویی در برابر سوظن های اطرافیان را نداریم!

mirror.png (544×480)

غرض از این مقدمه نسبتا طولانی، درخواستی بود از یکی از مخاطبان بزرگوار وبلاگ، که تذکر در گوشی ای را منتقل کردند البته تا همین جا هم به شدت ازشون ممنونم چراکه حرفشون گرچه مبهم بود اما بهانه ای شد تا خیلی از رفتارهامو مرور کنم 

اما از جایی که صدای درگوشی صحبت کردنشون واضح نبود و منظورشون رو متوجه نشدم و با توجه لحن صحبتشون که مسلما از روی خیرخواهی بوده، از ایشون تقاضا دارم اگر نیتشون اصلاحه که مسلما هست؛ مطلبی که میخواستند متذکر بشوند رو دقیق و مفصل توضیح بدهند.

با تشکر


بعد نوشت:

اول یک تشکر مجدد از مخاطبی که تذکری رو منتقل کردند

دوم اینکه اگه بخوام خودمو تبرئه کنم شاید بهترین کلام، صحبت آقا امیرالمومنین (ع) باشه که فرمودند

کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

و اگر نبود کَمْ مِنْ قَبیح سَتَرْتَهُ؛ صادق آل محمد فرمود: یک لحظه ستاریت خدا از شما برداشته شود؛ اجسادتان هم بروی زمین می ماند!

و سوم هم یک خطاب به خودم!

طالب حیرانی خلقان شدیم / دست طمع اندر الوهیت زدیم

در هوای آنکه گویندت زهی/  رشته ای بر گردن جانت زدی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۲۸
تربت

امشب لیلة الرّغائب است و همه آرزوی ما غائب !

و کاش شام این آرزو سحر گردد

و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد

نه باید گفت، مرد غزل خوان شهر اینجاست

نزدیک تر از ما به ما

باید گفت

کاش مردم شهر برگردند

که امامی سخت منتظر است!


رغائب جمع مکسر رغبت است و رغبت یعنی میل شدید

آرزو، میل شدیدی است که معمولا دور از دسترس است!

بین خودمان باشد،

اینقدر نیامدی که رغبتمان، آرزو شد!

راستی مرحله بعد از آرزو، خیال است!

نکند خیال پرداز شویم!


پ ن: جهت تعجیل در فرج مولا, یک دقیقه تفکر در اعمالمون

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۱۱
تربت