تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

این روزها واژگان، بازیچه من شده اند برای عشق بازی با تو

و من بازیچه تو ام برای تو!

چه می شود کرد؟

دست، بالای دست زیاد است!

من کلمات را می گردانم، می چرخانم، سیر می دهم؛شاید لایق شان نامت شوند

و
تو مرا می گردانی، می چرخانی، سیر میدهی؛ شاید لایق دیدارت شوم!

تقلای من که بی حاصل است!

کاش ماله
تو جواب دهد!
http://www.askdin.com/gallery/images/2732/1_12058202894ucv028.jpg


دایره سیر واژگان کلامم؛ لغت نامه دل است
و دایره سیر من
از مشهد است تا مکه؛
از نجف تا کربلا؛
از سامرا تا کاظمین؛
از مدینه تا بقیع؛
از قم تا جمکران؛
از شاهچراغ تا عبدالعظیم؛
از همه امام زادگان تا گلزار شهدا؛
و کاش
از عکس های اتاقم باشد تا
خوده خوده خودت!
۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۰ ، ۱۵:۳۲
تربت

به دلمان بسنده نکردی!

قاب حیاط خلوت طوبی محبت و نوایش را هم بهم ریختی حسین!

http://www.locopoc.com/PortalData/Subsystems/Locopoc/LocoAd/Images/Original/0_0_0_alizadeh%205-3.jpg

حرف های امشب دلم مقدمه ندارد!

اصلا مقدمه ماله کسی است که خبر ندارد از حال بی حاله دلم!

تو که خود صاحب خانه ای!

چپ چپ نگاه نکن مولا!

می دانم مستاجر خوبی نبودم ام برای خانه دلم (ات)!

اصلا همین لکه های دل؛ شده اند ترمزدستی این نوشته های پریشان!

اما امشب دلم میخواهد حرف بزنم!

نمی دانم از کجا و از چه؟

فقط می خواهم حرف بزنم

نزنم، حنّاق می گیرم!

اسمت را که نوشتند میان زائران حسین؛ حزن امانت را می برد!

چه برسد که کوله باری از ناخوبی هم؛ سنگینی کند بر دوش دلت!

...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۳۹
تربت

http://www.3noqte.com/main/images/stories/hoseyniye/bahaneh.jpg

طراطِ نگاشتن از ثارالله، لغزنده است برای هر قلمی
حسین جان کدامین سخن است که در وصف تو زانوی کلامش نلرزد؟کدامین قلم است که در برابر عظمتت روان باشد؟ کدامین شعر است که در بیان عشقت بی وزن نشود؟ تو را بشری چون ما نتواند وصف کردن.آخر چه گویم از آنکه ملائک از حلمش متعجب گشتند.از مردی که در اوج غربت نوای هل من ناصر ینصرنی سر میدهد شاید میان این قلب های قفل خورده باز کند زنجیر ظلمت یکی از دلهای سیاه را
مردی که کلامی درخور وصفش نمی یابم و اصلا مگر میشود عشق بگنجد در کلام که عشق را با سنگ محک عقل و منطق، نتوان سنجیدن.عشقی که بهایش خون حسین باشد، باید هم دیه ای داشته باشد به عظمت خدا که خود فرمود
من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیه فانا دیه
براستی که عجب معامله ای کردی با معشوق.معامله ای که بهایش تو ای و 72 عاشق.فقط خدا میداند عظمت این تجارت را
راستی کدامتان معشوقید؟تو یا خدا؟عاشق کیست؟ چرا همه چیز بوی خلط می دهد؟من زار الحسین یخالط الله بنفسه یعنی چه؟بزرگی می گفت، این عبارت را هیچ یک از علما جرات نکرده است باز کند و تشریح نماید. آری عقل خاکی ما را چه به فهم معنای عشق
1372سال است، بشریت متحیر مانده از این عظمت و دل بی تاب می شود در مصیتی که حتی به زبان هم نمی آید و آه و آه و بازهم آه، از دل بی تاب زینبی که شاهد عشق بازی حسین است
اگر ابراهیم خلیل تنها قصد ذبح اسماعیل کرد؛ اینجا حسین در کمتر از یک روز، 72 یوسف آفرین را در برابر یگانه محبوبش به زمین داغ کربلا می زند وبه عمل تفسیر می کند ففدیناه بذبح عظیم را
حسین جان مگراز کدامین باده معرفت مست بودی که چنین میان میدان کرب و البلا، پیمانه بهت و شگفتی بشریت را تا یوم حشر لبا لب کردی باخون خویش
وه که بالا می رود؛ دست تسلیم عقل و منطق وعرفان و همه و همه، در برابر ابر مردی که در آخرین لحظه عمر، امید هدایت قاتل خویش دارد
مبهوت میشوم از خالقت،که تو را آورد میان خلقی که نبودند لایق درک مردی خدایی
ای آسمانی، به چه کار آمده بودی میان اهل زمین
مگر نمی دانستی که اینان نه اهل وفای به عهداند ونه قدر می دانند وجود مبارکت را
راستی حسین جان، گفته اند تشنه بودی
اما مولا، مگر نیست که لقد احصیناه کل شی فی امام مبین
پس قصه عطشت چیست
به گمانم تشنه بودی اما نه تشنه آب
تو تشنه ی تشنه کردن بودی. آمدی تا تشنه خدا کنی، خلقی را که در عطش غفلت،کشیدند بر ولی الله تیغ جفا
اما عزیز دل زهرا،اینجا ندای هل من ناصرت را با تیر سه شعبه لبیک گویند اینان یارای شنیدنت را هم ندارند؛ به غنیمت می برند همه چیز را حتی پیراهن کهنه را؛ پیر و جوان و شیرخواره سرشان نمیشود؛ برای گلوی شش ماهه ات نقشه ها کشیده اند
به خدا ندارم توان شرح آنچه کرده اند و اصلا چه کس دارد یارای روایت این قصه ی پر غصه را جز زینب
ای گرامی دخت حیدر کرار،خود بخوان شرح عشق بازی حسین را؛ که دیده ای لحظه لحظه ی درخشش شموس طالعه ای را، که یک به یک در میدان عشق حق درخشیدند و خاموششان نکرد جز کینه و بغض پدر غریبت علی
نه،العفو!
قلمم به خطا رفت که والله،شموس طالعه و انجم ظاهره غروبی نمی شناسند.آری اینان به زعم خویش یریدون لیطفئوا نور الله باافواههم.اما کور خوانده اند که والله متم نوره
آه حسین،ای غریبانه ترین واژه عالم؛ببخش بر من نقص کلام را و براستی کدامین کلام توان وصف مصیبتی را دارد که خداوند آنرا مصیبت اعظم خواند
راستی رفقا،حسین را منتظرانش از تیغ گذراند؛نکند انتظار ما هم کوفیست؟
باید ازخویش بپرسیم چراحجت حق
خیمه را امن تر از خانه ما میداند


خدایا انتظارمان را با علم، علممان را با ایمان، ایمانمان را با یقین، یقینمان را با صدق، صدقمان را با صبر و همه این ها را با بصیرت اباالفضلی همراه کن؛ باشد تا از همراهان حجتت باشیم.

بحق زهرا


درکلام نور

دانلود صحبت های حاج محمداسماعیل دولابی

کربلا و عطش

آثار محبت امام حسین

امام حسین


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۰۴
تربت

چون باران باش
رنج جدا شدن از آسمان را
در سبز کردن زندگی
جبران کن
و
به یاد داشته باش
که زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند.
فراموش نکن که:
دیروز به تاریخ پیوست
فردا معماست
و امروز هدیه ی خداست


پی نوشت: مضمونه یه حدیث از مولا: مومن اهله حاله!!!

قال امیرالمومنین (ع):

ما فات مضی و ما سیات فاین؟ قم فاغتنم الفرصه بین العدمین

آنچه گذشت گذشته و آنچه خواهد آمد کجاست؟ (آینده هنوز نیامده)؛ پس برخیز و فاصله بین دو نیستی را غنیمت شمار...

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۲۳
تربت
با همه بد بودن ها؛

دست خودم نیست افسار دل...

لامصب نه وقت میشناسد؛ نه قدر!

اصلا یتیمی این چیزها سرش نمی شود!

یکهو تنگ می شود برای جای خالی ات!

طعم دهانه دلم، تلخ است...

تلخه تلخ...

شاید به تلخی  وقتی که چشم باز کردم و دیدم؛

رها کرده ام دستم را ز دستان پدرانه ات؛

به هوای دکان های این دنیای بازیچه...

آهای...

بگو همه مترجمان عالم جمع شوند...

می خواهم؛ سکوتم را برایت معنا کنند...


دوباره جوره این دل رم کرده را؛

پریشانی کلام می دهد!

به قلمه دلم، نخندید!

در کوثر اشک؛

غسل شهادت کرده اند؛

تک تک حروفش!

شاید مقتول شوند؛

به تیغ ابرویی!

آهسته عبور کنید!

آه یتیم میگیرد!

اصلا دلم می خواهد له کنم، همه قواعد نگارش را؛

زیر پای قلمم !

به کسی چه مربوط؟

بابایم را بدهید؛ ادبیات و شعر و غزل ها که سهل است،

عالم؛ ارزانیتان!

http://amiralmomeninheydar.plogger.ir/upload/a/amiralmomeninheydar/pictures/11932137047840.jpg

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۰۰
تربت
به بهانه اکران دیرهنگام این فیلم در رسانه به اصطلاح ملی؛ مناسب دیدم مطلب زیر را که حدودا شش ماه پیش سیاهه کردم در اینجا قرار دهم

http://www.iranroshd.ir/Images/News/Home/9/9271.JPG

نقد آثار هنری، که سینما نیز یکی از آنها محسوب می شود کاری است بس دشوار که نیاز به شناخت دقیق هنر در درجه اول و ثانیا اشراف بر ابعاد مختلف عوامل موثر بر خلق اثر هنری دارد...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۴۰
تربت

واین است صدای آزادگانی که شنیده نشدند و نمی شوند

قابل توجه دوستانی که گوششان را به سنگینی زده اند و با مصلحت سنجی های روشنفکرانه،  استفاده از هر وسیله را برای رسیدن به هدف مجاز می دانند ( و خدا می داند هدف چیست )

اگر رفقا اجازه دهند و به فروش کلوپی حضرات اخراجی لطمه ای نخورد و گوش شیطان کر موجبات شادی نادرها و سیمین ها را هم فراهم نکنیم و به ساخت رسوایی دهنمکی خدشه ای وارد نشود و هزار انگ دیگر بارمان نکنند؛ می خواهم نقل قولی کنم از دو آزاده ای که رنجیدیند از اخراجی های افراطی و رنجش خود را بی هیچ ملاحظه ای از پس سانسور های مصلحت سنجانه رسانه به اصطلاح ملی؛ در ماه عسل مهمانی خدا ابراز کردند.

این حرف؛ صحبت حقیره بی تجربه و جوگیر نیست!

صحبت آزاده ایست که جنگ، اسارت، شهادت، و بسیاری از کلمات قشنگی را که امثال من فقط در لق لقه کردنه آن ها متبحر شده ایم را به چشم دل، باطن و یقین دیده اند و با آن زندگی کرده اند

جلالوند:

« اخراجی ها با آبروی ما بازی کرد!!!»

در خانه اگر کس است یک حرف بس است...

بگذریم که اغلب بیش تر از یک حرف، مجالی برای گفتن نیست؛ که به لطف مسئولین رسانه فرصت برای روح بازی و خرافات و ... زیاد است و برای خیلی چیزها وقت نداریم!


پ.ن: و باید خداقوتی گفت به احسان و رفقایش؛ برای شیرنی ماه عسلشان

پ.ن: راستی یه سوال. زمان نقد شاهکارهای حضرات کیه؟ وقتی پروانه ساخت رسواییشان را گرفتند؟


نقد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۰ ، ۲۰:۳۶
تربت

http://javacl.persiangig.com/image/eyde_fetr/2v1ntbr.jpg

نشسته ام اینجا زیر آسمان رحمتت، کنج حسرت قلبی مالامال ندیدن یار

می نگرم به لحظات پایانی ضیافتی که زود پایان یافت

و عالمی که همچنان روزه دار غیبت مردیست از جنس نور

آری چه غریبانه گذشت لحظه های تنگ جدایی و چه دلگیر بود که به میهمانی ای فراخوانده شدیم که نبودیم لایق دیدار میهمان اصلی

چه دشوار بود با چشمانی یتیم ندیدن پدری مهربان، به نظاره بنشینی هلال رمضان را و دشوارتر اینکه دست از پا کوتاه تر به انتظار نشستیم نظاره هلال عید را

و کجا عید است هنگامه پایان ماه رحمت؛ که موسم غبطه است و حسرت

غبطه به حال بندگان ره یافته و آزاد شده و حسرت به حال خاسر و ضرر کرده خویش

آری چه تلخ بود سحرهای بی تو.افطار نبود افطاری که تو بر سر سفره اش نبودی

و باز هم چه خالیست جایت کنج دل شکسته ام

ابوحمزه این رمضان هم صفایی نداشت بی تو

شب قدر هم نخواستیم جز تو را وبازهم نجات نیافتیم از ظلمت هجرت در سحری

نفس هامان پر نشد از شمیم بازدمت ای نازنین

چشمان گنهکارمان آرام نگرفت به تماشای دریای جمالت

انگار نماز عید هم قرار نیست اقامه شود پشت قامت حیدریت

نگو که از عیدی هم خبری نیست که نخواستیم جز نگاه پدرانه ات را.

نمی دانم میان نجوای سحرت, لا به لای قنوت وترت, دعامان کردی یا نه؟

اما بدان آقاجان

که دل خسته تریم از فراغت‎ ‎‏ درپایان این ماه  و نبودیم اهل میهمانی حضرت دوست

چه زود گذشت سحرهای بی تو

دلمان شکست کجایی یوسف زهرا؟

برهان ما را از زندان خویشتن یا مفک الاسری

آقا جان قدر ندانستیم و سفره برچیده شد. کوله بار گناهمان هنوز سنگینی میکند و جمع کردند بساط سفره رحمت را

رحم کن بر بیچارگی دل هایی که جلا نگرفت به شمیم رمضان

گلایه داریم از خویشتن خویش و شکوه به کجا بریم جز حریم دستان مهربانت

شکوه داریم آقا

شکوه از نفس اماره, که یک تنه ایستاد تا نرسیدیم به وصلت و هیهات که بازکنند غل و زنجیر ز پای ابلیس و یاور شود با شیطان نفس که دورترمان کنند از تو

پناه به تو ای خداوندی که به ضعفمان آگاهتری از خودمان

خدا می داند چقدر دلمان لرزید که گفتند ماه را دیدند‎ ‎و بازهم روشن نشد چشمان گناهکارمان به جمالت آسمانیت

افسوس, آنقدر که به آب و آتش زدیم تا رصد شود هلال ماه, اندکی در پی یافتن جمال قمر منیر نبودیم به تکاپویی اندک در تزکیه و خودنگهداریمان

آقا دعامان کن اگر ماه رمضان رفت با صاحب خانه باشیم دریکایک نفس های عمرمان

در این لحظات عید هم دست دعا به سوی معبود بلند کردیم و تنها تو را خواستیم

بازهم فریاد زدیم از سویدای دلی محروم از وصل محبوب که

الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
و کاش شب این آرزو سحر گردد
و کاش مرد غزل خوان شهر برگردد

نه باید گفت

مردان غزل خوان شهر اینجاست نزدیک تر از ما به ما

ای کاش مردم شهر برگردند

ای کاش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۵۵
تربت
باران که می آید؛ آدمها عاشق می شوند!
و من جایی را سراغ دارم؛
که عطش بارید و آدم هاش؛
عاشقتر،نه!
معشوق،نه!
منصور یا مخلوط شدند!
عرفان و منطق سیری چند؟
من زار الحسین؛
یخالطه الله بنفسه !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۰ ، ۱۹:۱۱
تربت