وقتی حرف های ناگفته ی خواهر در حرف نگنجند؛
عالم به جایش روضه خواهد گفت!
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم ِ مهر تو بر چهره ما پیدا بود
(یادت هست روی ناقه از رویای دیدنت در خواب، چهره ام پریشان شد؟)
یاد باد آن که رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
(یادت هست شمع جمالت، پروانه ی دلم را روی نی سوزاند؟)
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
(یادت هست مجلس بزم و تنهایی ام را؟)
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
(یادت هست لبخند میان تشتت را به بوسه های گودال؟)
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
(یادت هست سه ساله ات در خرابه جاماند؟)
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
(یادت هست بزم شامی و خنده های موزون ِ خیزران را؟)
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت
معجز عیسویَت در لب شکّرخا بود
(یادت هست در میانه ی رگ بوسی نگاهت سوی معجر بود؟)
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
(یادت هست عباس که رفت کمرت خم شد؟)
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
(یادت هست قامتم تا نبود؟)
اینجا زینبی حیدروار، سر بر چاه ِ گمشدن ِ یوسفش سایید
یعقوب ِ کربلا اما؛ فقط سـ کـ و ت گفت!
از بس که محزون بود!
میگویند روزه ی مسافر تنها به شرط نذر کامل است
برای روضه ی عطش؛
نذر ِ روزه کرده بود!
بالای تمام قبرها ابرهای کاروان بارید
مگر بر مزار ِ رشید!
آخر اینجا همه مبهوت اند!
از بس قامت ِ مزار ِ سقا،
آب رفته بود!
نگاه های سکینه اما
سنگین تمام شد برای امن!
حکمتت را شکر حضرت ِ حکیم
چشم اگر داشت، صدباره مرده بود جــابر!
با دل اگر زائر حـ سـ یـ ن بود؛
با چشم زائر روزهای کودکی اش بود
وسط ِ بوسه های احمدی!
(+)
ترجمه ها نه آزاد است و نه تحت الّفظ
سیاهه ها امّا
بوی جـــــنون می دهند که پریشانند!
امشب اما تفاّل های حافظ هم روضه های باز اند!
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم ِ مهر تو بر چهره ما پیدا بود
(یادت هست روی ناقه از رویای دیدنت در خواب، چهره ام پریشان شد؟)
یاد باد آن که رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود
(یادت هست شمع جمالت، پروانه ی دلم را روی نی سوزاند؟)
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
(یادت هست مجلس بزم و تنهایی ام را؟)
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود
(یادت هست لبخند میان تشتت را به بوسه های گودال؟)
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
(یادت هست سه ساله ات در خرابه جاماند؟)
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادب
آن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
(یادت هست بزم شامی و خنده های موزون ِ خیزران را؟)
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت
معجز عیسویَت در لب شکّرخا بود
(یادت هست در میانه ی رگ بوسی نگاهت سوی معجر بود؟)
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستی
در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
(یادت هست عباس که رفت کمرت خم شد؟)
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
(یادت هست قامتم تا نبود؟)
اینجا زینبی حیدروار، سر بر چاه ِ گمشدن ِ یوسفش سایید
یعقوب ِ کربلا اما؛ فقط سـ کـ و ت گفت!
از بس که محزون بود!
میگویند روزه ی مسافر تنها به شرط نذر کامل است
برای روضه ی عطش؛
نذر ِ روزه کرده بود!
بالای تمام قبرها ابرهای کاروان بارید
مگر بر مزار ِ رشید!
آخر اینجا همه مبهوت اند!
از بس قامت ِ مزار ِ سقا،
آب رفته بود!
نگاه های سکینه اما
سنگین تمام شد برای امن!
حکمتت را شکر حضرت ِ حکیم
چشم اگر داشت، صدباره مرده بود جــابر!
با دل اگر زائر حـ سـ یـ ن بود؛
با چشم زائر روزهای کودکی اش بود
وسط ِ بوسه های احمدی!
(+)
ترجمه ها نه آزاد است و نه تحت الّفظ
سیاهه ها امّا
بوی جـــــنون می دهند که پریشانند!