تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

کربلانامه 3 ...

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۵۷ ب.ظ

6. حیران!


http://www.3noqte.com/main/images/stories/ZARIH.jpg


ساعت به افق عاشقی، به نام حسین بود، که دل بهانه گیرمان، چشم خواب را بیدار کرد، تا بال باز کنیم به سوی دوراهیه عشق

خداییش اینجا اختیار، دردسر می شود برای آدم !

دلت مردد است، میان انتخاب بین حریم حسین و علمدار !

اذنمان را که گرفتیم از عباس، راهمان کج میشود تا بی نهایت عشق !

قبله دل و مسیرمان، یکی می شوند سوی حسین، تا پای برهنه سعی کنیم، در صفای ارباب !

راستش را بخواهی، به زیارت حسین آمده ایم یا خدا، خودم هم نمی دانم،

همین قدر بگویم، بالای عرش، سیر میکنیم !

بال هایمان مخفی است اما، پر زدیم از باب قبله تا 6 گوشه !

روبه روی بابا، وارث زبان دلمان شد و چشمانمان، حاجی بود در مدار عشق حرم، با طواف نگاه !

آخر نفهمیدم، ضریح در مسیر قبله ایستاد، یا کعبه چرخاند سویش را، تا تراز شود با قبله حسین !

فقط می دانم شیرین بود، طعم نمازمان !

نوای اذان، نگاه این دل خراب را، چرخاند سوی پایین پا !

گفته اند بهشت زیر پای مادر است،

پس چرا موذنمان، زیر پای بابا است !

عجب بهشت در بهشتی است اینجا !

بهشتی زیر پای بهشتی است در بهشت کربلا !

نگاه دلت تیز شود، بهشتی 6 ماهه هم، مخلوط شده با سینه بابا !

دوگانه صبح، مال حسین است؛

در حرمش هم که خوانده شود، نور علی نور میشود !

نور زیاد، دل کم طاقتمان را بی طاقت کرد، تا ورودی باب قبله آرامگاهمان شود، برای خواب های حسینی !

خواب در فردوس حسین، می ارزد به کل خواب و بیداری های عالم !

زیارت عاشورا، کنار ایوان حسین، خواندن دارد با زبان دل !

چند دقیقه ای، درنگ کردیم تا جمعمان جمع شود، برای ورود به مقعد صدقی در جوار حسین !

پروانه ها که جمع شدند، مهمانی آمد بس عزیز، که دل بی تابمان را بی تاب تر کرد !

کربلایی سعید، از خود چیزی نگفت، حسین بود که موج میزد میان کلامش !

حرف هاش، پشتوانه ای داشت از جنس ثقلین و همین بس بود برای دلهای کربلایی، تا گاه و بی گاه، تر شود چشم دلشان میان صحبت های حسینی !

خوب که شنگول شدیم به لطف مولا، کمی ولگردی کردیم، میان بارگاه بابا و مست غرور بودیم از حبّ حسین و دلمان فروشنده فخر شد به عالم و آدم !

میان صراط حرمین، دوباره دلمان چه چه مستی میزد...

میکشی مرا حسین ...

میکشی مرا حسین ...

میکشی مرا حسین ...


خواب کربلا، زیادش هم، سبک است !

تا ظهر رویا دیدیم !

نماز ظهر و عصر، مهمان دستان سقا بودیم و دعای بابا در ناحیه، دلمان را مقدس کرد !

البته طاقت دلمان فقط خواندن دعا بود !

سلام هایش باید دور از دسترس اطفال باشد !

دُز گپ های عجیبمان با روحانی بالا گرفت !

بین خودمان باشد، کمی سفرمان طویل تر شود، یقین دارم دیوانه میشود، مخ این دل بیچاره !

گپ صبحگاهی، سخت نشست بر دلمان تا آب اندازد دهان دل برای، تجدید گعده !

کربلایی سعید، شده بود مرشد پروانه ها و از قبه گفت برای دل مستمان !

قرار شد نیت زیارتمان بشود لبخند یاس!

یکهو یادمان افتاد فردا جشن تولد بانوی نور است !

از اینجا دلمان را پاس دادند تا قم !

از قم هم که تا مشهد راهی نیست !

هرچه باشد برات کربلایمان رضوی است !

از مشهد برگشتیم قم !

تا به خودمان آمدیم، از معصومه سیر کرده بودیم تا فاطمه !

تل نزدیک بود و ذکر شباهت امّ المصائب با فاطمه ثانی، کافی بود برای تکیدن حزن؛ وسط شوقمان !

خدا رحم کرد، سوخت طاقت سیرمان، تا خرابه شام قد نداد !

عاشقان پنجره باز است، اذان می گویند

وضویی زدیم توی رگ دلمان و حیف کمی بدجا نشستیم برای نماز !

باد با پرچشم گنبد، بازی میکرد و نام حسین، برفراز سرخ پرچم، آنقدر دلمان را به بازی گرفت که قریب بود نمازمان صعود کند تا مرز شکستن !

باز چشم چرانی نگاه ها، کار داد دست این دل خراب !

اصلا از حوالی این ق ت ل گ ا ه نباید گذشت انگار !

سلامی حک شده بالای عمارتش، که گمانم رمز اشک صبح و شام مولاست !

أَلسَّلامُ عَلَى الطّفل الرّضیع

أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ

السلام عَلَى الابْدانِ السَّلیبَهِ

بگذریم ...


رفقا قصد زیارت دوره داشتند و ما هم با دلی مردد همراهشان شدیم !

نزدیک تل نشده بودیم که دلمان ترمز دستی کشید !

مرکب دلمان، دو سه دوری خورد گرد حسین و دوباره چپ کردیم در دست انداز حزن !

لامصب قدم ها تکان نمیخورد !

جام کردیم بدجور !

با دلم دست به یقه شدیم !

همانجا وسط حرم !

گفتم مگر نگفتی اول سفر، یادم باشد حزن را ببینم در تل؟

گفت گل بگیر دهان دلم را البته با تربت !

یکهو طلبکار شد که وعده زیارتش داده ام نه دق مرگ کردن !

راست میگوید بیچاره !

می ترسم تل را ببیند، باورش شود، روضه گ و د ا ل !

خلاصه دست از پا درازتر برگشتیم سوی سقّا !

دلمان خوش جور، اُخت شده با این نوا !

پا میگذارد در بین الحرمین، زبان حالش این میشود ...

میکشی مرا حسین ...

میکشی مرا حسین ...

میکشی مرا حسین ...


7. بی خوابی:


دلت خواب ندارد در کربلا

دوباره خودش برای خودش راه افتاده سوی حرمین و لاجرم میکشاند جسمت را دنبال قدم های بلندش !

نماز صبح را که خواندیم در حریم حسین، رفتیم دنبال گوشه ای دنج برای تماشای عشق

تقلایمان جواب داد برای یافتن جایی دنج

تماشایمان نه !

همین که نشستیم، پلک های سنگین، مسافرمان کرد به دیار رویا و شکر که رویاهامان هم، این روزها در کربلاست !

بیدار که شدیم سبک شده بودیم و شارژ!

تا وضویی تازه کنیم؛ کربلایی سعید هم آمده تا جمعمان جمع شود برای شنیدن از حسین !

گفت و گفت و گفت

ما هم، پر زدیم و زدیم و زدیم تا باز رسیدیم به نام فاطمه معصومه !

رزق من حیث لایحتسبمان از قم رسید و حسابی جلا گرفت جگر دلمان !

کربلایی سعید حرف بی حساب نمی زد اما، اینبار چیزی گفت که دلمان شاک شد و مرتاب !

بهترین زیارت، زیارت از زبان امام زمان است.

قبول اما،

استاد مسالهٌ !

گناه دل بیچاره ما چیست، که تنها زیارت ابن الزّهرا، ناحیه است برای حسین !

قرار شد برویم برای زیارت حر!

تا پای ماشین رفتیم همین که آمدیم سوار شویم، یکهو چشممان افتاد به سرخ پرچم یاحسین و دوباره دل زورگویمان، راهیمان کرد سوی بین الحرمین !

نشستیم در حائر و چشمانمان را پر کردیم از تماشا !

یک اشتباه بچگانه کردیم و کم بود بهایش بشود جان دادنمان !

نمیدانم چه شد که لهوف خواندم در حائر !

همین قدر بگویم اگر عباس نبود برای آرام کردنمان، دق کرده بودیم از حزن جلو چشمان مادر!

آب و نان و نمکمان، از روز ازل صدقه سری حسین بوده و هست اما،

امروز رزقمان خاصّ الخاص بود !

غذای ظهر آخر کربلایمان، از حرم حسین بود و نام حسین کافی بود تا طعمش برای دلمان، طعنه زند به همه اطعمه های فردوس !

رفتیم تا رسیدیم خدمت علمدار؛

نگاه و سکوتمان جمع شدند تا زیارتمان کامل شود!

در وادی مقدس طوی کربلا، باید برهنه کنی سر و پا را که فاخلع نعلیک همین جاست !

نشستیم رو به رو حریم حسین و دل عاشوراییمان عاشورا خواند برای بابا !

شب جمعه نزدیک شد و داشت سر جدا شده بابا، حسابی شلوغ می شد از مهمان ها !

معرکه ایست در معرکه حرمین !

مغرب و عشا که خواندیم؛ یکهو دلمان رفت نجف، شاید هم نجف آمده اینجا، چه میدانم !

حدیث معرفت عجب صفایی داشت، کنار حسین !

انگار کنار علی بودی !

عجب سرّی است همراهی علی و حسین !

راستی کربلای معلّی یعنی چه؟

بین 14 نور، همراهی علی و حسین هم در علقمه معمایست !

لابد علی هم امشب حسین است امشب، مثل زهرا !

و مگر می شود بضعه الرّسول جدا شود از رسول !

انبیا هم که جیره خوار محمد اند و کل ائمه هم دلداده مادر !

نتیجتا؛ جمعشان جمع است امشب !

شاید سرّ عظمت شب جمعه، همین جمع بودن است، چه میدانم !

عجالتا الحمدلله که در جمعشان، جمعمان کردند بی لیاقت !


8. شب آخر !


http://saha3.persiangig.com/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86/66_20090825_1688173558.jpg

وارد حائر شدیم و با مطلقه دلمان را چسباندیم به ضریح !

به حسب دستور مولانا الصّادق، ناحیه را باز کریم جلو چشم دلمان و همه زورمان را زدیم که نفهمیم چه می گوییم!

هرچند آخرکار، بوی سوختن دلمان از سلام های ناحیه، سوزاندِ مشام جان را !

کم کمک، سهمیه دلمان داشت تمام میشد از بین الحرمین !

کربلا که فوق عرش باشد، گمانم بیش از 3 روز ماندن در این نورستان نور، حکم فکان قاب قوسین أو ادنی دارد برای طاقت بی طاقتمان و حدود اللهی است که فلاتقربوا لها !

همین سه روز مجاورت در منبع نور هم، دلمان را سوزاند، چون کاغذی که میسوزد در کانون عدسی از تمرکز نور !

لطف و کرمشان را پایانی نیست و خودشان آرام آرام دلت را می کنند تا دق های کربلایت، مضاعف نشوند با حزن دل کندن از حریم بابا !

دست دلت نیست که دلش میخواهد برود !

اصلا، کربلا وادی نفرت است و عشق !

تنفر دارم از تمام خاک هایش !

بوی بی وفایی دارد و غربت !

به حکم دل، فرض است له کردن این خاک لعنتی زیر پای دل، آنهم با همه توان !

آهای !

اشتباه نکن

اگر کیمیا است تربت کربلا، برای دل خرابمان،

نه اینکه خاکش تحفه ای باشد !

برعکس، نفرین شده و بوی بی وفایی میدهند تک تک ذراتش !

اگر رمز شفای تربت را خواستی،

لاجرم باید، ناحیه بخوانی !

الاجساد که عاریات باشند و نعل اسب ها تازه؛

حسابی مخلوط میشوند المدفونین بلا اکفان با زمین کربلا !

آنوقت اگر خد التّریب، ازآن جگرگوشه مصطفی باشد، شفا بودن این خاک نامرد، شقّ القمر نیست !

گرفتی رفیق؟

گفتم شقّ القمر،

دلم زایر عباس شد !

خودمانیم،

عجب شق القمری کردند کنار فرات !

شقّ القمر که نه؛

شق شق کردند، قمر بنی هاشم را !

بگذریم ......

راستی، کلی نقشه کشیده بودیم برای هروله از حریم عباس تا حائر یاس!

از بس جگرمان را تکه تکه کردند چون اجساد المقطعات، نشد که جمع شویم!

راستش را بخواهی، وداع را خواندیم و فرار کردیم از این بیت الاحزان!

خدا رحم کند به جگر ابن زهرا که قرار است صبح و شام، خون گریه کند اینجا!

گفتم ابن زهرا, یادم افتاد جمعه است امروز!

الا که راز خدایی خدا کند که نیایی!

نیا آقا!

ببین با حسین چه کردند!

و البته که دیده ای آنچه را که طاقت شنیدنش را هم نداریم ما!

نیا آقا!

دلم ترسیده!

شرمنده اما،

خدا کند که نیایی...

اگر طالبی تا زیارت کنی محبت ناب را بین امام و ماموم، باید زائر سامرا شوی!

اینجا، جامعه، حال و هوایی دیگر دارد و زیارتمان تشکری است برای ارمغان معرفت علی النقی!

سرّ من رأی، دل محزونت را مسرور می کند با همه غربتش!

اصلا نام حسن را، عجین کرده اند با غربت!

از مجتبی تا عسگری!

از بقیع تا سامرا!

وجه اشتراک، غربت است و مظلومیت!

انگار محبت زوار، چشمانشان را کور کرده!

قدرت تشخیص طلا و خاک ندارد!

نام امام، جواز بوسه باران محبت است برای هرچه بویی داشته باشد از معشوق!

میله ها، جای مضجع را گرفته اند تا یادآور شوند؛ عسگر بودن امام را!

حکیمه خاتون و زیارتنامه اش دلت را پر می دهد، تا عمه الساداته زینبیه و معصومیه!

راستی اینجا، بوی نرگس بیشتر به مشام دل می رسد، از بارگاه نرجس!

نزولت از پله های سرداب، عروجی می شود تا یاده صاحب خانه!

اینجا خانه امام زمان است و شاید سر سادگی و خاکی بودنش، اقتدا به علی است که فرمود وضع حاکم باید در سطح پایینترین مأمومین باشد!

سرداب، رمزی است برای شیعیان و محبینش، تا یادشان باشد اگر اولنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد و کلنا محمد است، قرار نیست م ح م د آخر، رنگ بویی بیابد از جنس شیب الخضیب!

دلمان را که ودیعه دادیم به دو امام دل ها، سرور را زائر میشویم در قاب چشمان زوّار!

آری الحق و الانصاف، اینجا سرّ من رأی است...

رفیقی میگفت، مداد عمرمان هر روز تراشیده می شود!

غروب جمعه مضاعف می کند دلهره ها را!

بابا

در هراسه آنم که این جمعه های تکراری، قلمت را آنقدر کوچک کنند که به دستت نرسد!

9. گام آخر:


http://www.askdin.com/gallery/images/594/1_mazhabi_0004.jpg

با معراج الشهدا شروع کردیم و جان گرفتیم در آغوش ایوان طلای علی، کربلاییمان کردند و زائر سامرا شدیم و حالا در آخرین کوچه سیر عشق، میهمان کاظمینیم!

اینجا حریمی است آشنا برای دلت، حتی اگر اولین بار باشد که پا به کاظمین گذاشته ای!

صفای مشهد الرضا را که با آرامش حریم معصومه مخلوط کنی، میشود حال و هوای بارگاه ابا الرضا و ابن الرضا!

و در این سه تایی رضوی، معصومه حلقه اتصال است تا بوی حرمش را استشمام کنی از کاظمین!

سینه زوار اینقدر سبک است در این حریم که گویی پر میزنند بالای این دو گنبد طلایی!

حال دلمان حسابی خوب است و قاب چشمانمان پر است از تماشای بابا!

عجب روزی بود امروز!

زیارت 5 پدر برای دله یتیممان سورپرایزی بود دلنشین!

آخرین جماعتمان در بارگاه امام، نماز صبح بود!

هرچه داشتیم ودیعه گذاشتیم کنار مولا و ساک دلمان را بستیم برای برگشت!

افسوس زود گذشت ثانیه های سفرمان و صد شکر که بی آنکه لایق باشیم، مهمانمان کردند به حریم عالیاتشان!

مسیر سفرمان عینا تکرار میشود و خدا کند به نستکمل بهم کرامه شویم به نظرهً رحیمه ای!

یادت هست گقتم؛

دایره سیره من

از مشهد است تا مکه؛

از نجف تا کربلا؛

از سامرا تا کاظمین؛

از مدینه تا بقیع؛

از قم تا جمکران؛

از شاهچراغ تا عبدالعظیم؛

از همه امام زادگان تا گلزار شهدا؛

حالا دوباره تکرار می کنم ای کاشم را

کاش پایان این سیر

از عکس های اتاقم باشد تا

خوده خوده خودت!

پس بیا و دایره سیرمان را کامل کن بابا

دعا کن زائر بارگاه حضورت شویم در کربلای دلمان!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۷/۱۵
تربت

نظرات  (۱)

به بابایت بگو بیاید
جمع کند من را......
پاسخ:
جمع کردن شما به چشم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی