السلام علی العشق...
گمانم سعی و صفای این دل خراب؛
از مشهد است تا کربلا
و از کربلا تا مشهد!
و خدا نکند دل بیچاره ای میان حرمین ِ عشق
بمرید از تشنگی عصیان
که سعی و صفای اینچنینی را
زمزم عشقی باید
از جنس ماء معین اربابی مهدی نام...
اَ اَدخلُ یا عشق؟
وقتی مدینهُ العلم محمد باشد و علی باب الرّسول
وقتی بانو بضعهُ الرّسول می شود و امّ ابیها
وقتی حسین، منّی می شود و محمد من الحسین!
و وقتی مجتبی میان این سیاهه هم، غریب است!
باید دوزّاری دلت بیافتد که کلّنا نور واحدا، قانون مکرر اهل کسا است
پس عجیب نیست اگر
ویزای کربلا از دستان مبارک امام الرّئوف باشد و باب کربلا،
از باب الجوادش باز شود و آنجا بسته!
آخر ِ سعی است یا اول ِ صفا؛
خدا می داند...
دارم میرم
دارن میبرنم مشهد!
از کربلام چیزی نمونده
110 روز زیاده بخدا
خسته ام از خودم
همین!
کربلایت که رضوی باشد؛ لاجرم مهر تکمیل زیارت حرمین؛ اذن دخولِ باب الجواد است...
.
.
.
التماس دعا