تربت الـ حـ سـ یــ ن






تربت الـ حـ سـ یــ ن

کربلا تربت می‌سازد و همه ابدان شیعیان را تربت می‌کند
از عطش، آب بدن خشک می‌شود و تشنه دنیا و آخرت می‌شود؛
هم تشنه آب ظاهری می‌شود و هم تشنه معنوی
کسی که تشنه کربلا شد، بدنش سرانجام تربت می‌شود
همین بدن ظاهری، حتی اگر نمرده باشد!
و این یعنی معنای موتوا قبل ان تموتوا

كلّ يوم اگر براي ما عاشوراست و كلّ ارض كــربلا، سلام هاي مقدّس ِ صبح و شام ِ حضرت ِ ناحيه، سرّ ِ خون - اشك هاي جناب ِ صاحب (عـجّل الله فرجه الشّريف) اند ... أَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّد حَبيبِ اللهِ وَ صِفْوَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِىِّ بْنِ أَبي طالِب الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ابْنَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّد الْحَسَنِ وَصِىِّ أَبيهِ وَ خَليفَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ في سِـرِّهِ وَ عَلانِـيَـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ في تُرْبَتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْ جابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَْ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّيَّـتِـهِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتَِمِ الاَْ نْبِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَيِّدِ الاَْوْصِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَِ الزَّهْرآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خَديجَةَ الْكُبْرى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ جَنَّةِ الْـمَـأْوى ... أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوكِ الْخِبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى غَريبِ الْغُرَبآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى شَهيدِ الشُّهَدآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى قَتيلِ الاَْدْعِيآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّيَّتُهُ الاَْزْكِيآءُ ... أَلسَّلامُ عَلى يَعْسُوبِ الدّينِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُيُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِياتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ ... أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ... أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ... أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ... أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ... أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِي الْمَهْدِ ميكآئيلُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُكِثَتْ ذِمَّـتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى ... أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتينِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامي بِلا مُعين ... أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ ... أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِيَةِ فِى الْفَلَواتِ ... تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِياتُ ... وَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهَا السِّباعُ الضّـارِياتُ ... أَلسَّلامُ عَلَيْك َ يا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِكَةِ الْمُرَفْرِفينَ حَوْلَ قُبَّتِك ...

بچه ننه ...

شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۰۸ ق.ظ

http://img4up.com/up2/00313210480604738238.png


روزی بود از جنس همان روزهای تلخ 1142 سال و 6 ماهی که او نبود و ما بودیم؛ شاید هم او بود و ما نبودیم یا اصلا چه میدانم؛ روزی بود از روزهایی که او با ما بود و ما غافل از او!

داشتم وبلاگ یکی از رفقا را حسب عادت بالا پایین می کردم؛ همه جای حیات خلوتش را 6 قفله کرده بود؛ نکند منیتی ظهور کند! یکهو چشمم افتاد به یک لوگو!

بوی سیب...

چه اسم قشنگی، ادم را می برد تا کربلا!

کلیک کردم!

یک جای خالی گذاشته بود وسط مراحل ثبت نام به اسم توضیحات!

دیدم جای خوبیست برای لاف زدن!

نوشتم:

هدفم از ثبت نام فقط اینست که اسمم بین خریداران یوسف نوشته شود. خودم هم بهتر از هرکسی می دانم جنس این سیاهه ها، ازجنس کلاف پیرزنی است که می خواست خریدار یوسف باشد!

لاف خوبی بود!

جمعه عصر؛

صدای زنگ تلفن و دعوای همیشگی سر برداشتنش!

-محمدرضا، با تو کار دارند؛ از بوی سیب!

هم ذوق کردم هم هول!

- اره میام اردو. کجا بهتر از قم؟

چهارشنبه، نزدیک غروب صندلی 17، 18 اتوبوس اصفهان- قم؛

حرف ها  و کل کل های خواهر برادری مسیر را کوتاه کرد!

_ فک کنم دیر شده ها. میترسم جامون بذارن... ( امان از این جـــــــــاموندگی)

_ ( با همون لحن آروم همیشگیش ) نه، میرسیم انشاالله

از جا بلند شدم و رفتم طرف راننده

_آقا ببخشید، واسه قم کجا باید پیاده شیم؟ 

_همین جا!

دم عوارضی منتظر تاکسی شدیم؛

_ آقا تا زنبیل آباد میرید؟

_کجاش؟

_درست نمی دونم، گفتن کوچه 29 مجتمع زیارتی صدا و سیما

- سوار شید...

مثل همیشه زل زده بودم به دونه های بارون. دلم میخواست تا بی نهایت زیرشون قدم بزنم.

وسط این چشم چرونی ِ خیس؛ نگاهم قبلش رو پیدا کرد!

اصلا من به گنبد جماعت حساسم!

دیوونگی که شاخ و دم نداره، داره؟

تو یه لحظه هزار تا چیز از جلوم رژه رفت!

گپِ بین الطلوعین با کربلایی سعید کنار بین الحرین!

ذکری که یکی دو ماهیه جا خوش کرده رو لب ِ دلم!  یا فــــــــــاطمه اشفعی لی ...

و شعر قشنگ علی تو مشهد؛

بیخود نبوده است که نامش کریمه شد؛ بانوی قم به کرب و بلا می برد مرا

یعنی میشه؟

برو بابا. ساده ایا. متوهمه دیوونه!

- آقا رسیدیم همیجاست!

با کلی ذوق و شوق دوتایی میریم طرف یه ساختمون چند طبقه

خنده های همیشگیمونو که قورت دادیم، یه قیافه کاملا جدی به خودمون میگیریم و میریم تو

- سلام. ببخشید بوی سیب؟ ( خودم از دیالوگم خندم میگیره. انگار تلفنه)

_ سلام خوش اومدین. بله

- دیر که نیومدیم؟

- نه زیاد، اما بچه ها حرمن. اگه یکمی بجنبید می تونید واسه جمکران رفتن بهشون برسید

صداش آشنا بود. آقای مولایی رو میگم. همونی بود که زنگ زده بود واسه اردو

- همراهتونن یا وبلاگ نویس؟

-  با خنده میگم، خواهر برادریم!

تا به خودم میام تو تاکسی نشستیم و داریم همراه خانم گلاب میریم سمت حرم

- فرصت واسه زیارت نیستا. فقط یه سلام بدید و بیایید در ِ 18

یادم می افته به کربلایی سعید وقتی تو نجف بهش گفتم؛ ( کربلانامه)

-حاج آقا واسه نجف یه روز کم نیست؟

جوابمو تا کربلا نداد!

- سید، یـــــــه نظر بسه! خوندی نظره رحیمه یستکمل بها الکرامه؟ با یه نظر کارتو میسازن. باقیش بازیه و واسه دل خودمون. اصل کار، همون یه نظره

- الو سلام آقای جوشقان نژاد؟ ببخشید ما کنار در 18 ایم!

یهو با دست میزنه به شونم. ما اینجاییم!

- پس اون کی بود پشت خط؟ ببخشید سلام!

- سلام اون آقای فرازیه! خوش اومدین...

بین همه چهره های جدید، یهو روحم با دیدن یه نفر شـــــــاد میشه

- وای تو اینجا چیکار میکنی؟

- هیچی رد میشدم گفتم بیام اینجا!

مهدی بود؛ هم دانشگاهی و مهم تر از اون، همسفری کربـــــــــــلا

داشتیم گپ میزدیم یهو آقای فرازی رو دیدم!

وسط سلام احوال پرسی ناخودآگاه خجالت کشیدم. آخه حسابی تو مسنجر اذیتش کرده بودم!

راهی جمکران شدیم.

خدایی جمکران بارونیش قشنگ تره!

توی راه چندباری با مهدی واسه سنگای حرم نقشه کشیدیم اما حیف نشد که بشه! آخه آقای فرازی حسابی ازشون حفاظت می کرد!

شامو مهمون حرم عمه جان بودیم. حســــــــــابی چسیبد.

برگشتیم مهمانسرا

- ببخشید کلید اتاق 7 رو لطف می کنید؟

- بردنش!

در میزنم و داخل میشم.

- سلام

- سلام

یه سرچ چهره شناسی میکنم!

با پیش زمینه ای که از یکی از پستای رفقا تو ذهنمه جور در میاد!

ایول حدسم درست بود. کـــــــــاش می شد خدا رو بوسید!

پررویی من و کم رویی سید محمد سریع رفیقمون می کنه.

حالا با مهدی و محمد داریم درباره شعر علی که براشون پلی کردم حرف میزنیم و به به، چه چه میکنیم!

- اوه، راستی گفتن 9.30 پایین باشیدا

یکیم دیرتر از بقیه میریم پایین!

اگه اسم وبلاگاشونو می گفتن احتمالا آشنا بودن اما الان هیشکیو نمی شناسیم

یکمی حرف میزنیم و میشنویم

جالب ترین قسمت گپ شبانه، معارفه است

تبدیل تصورات مجازی به تصویرای حقیقی خیلی سر و صدا داره

اووووووووووو - وااااااااااااااااااای و صداهایی از این دست که نوشتنشون ممکن نیس!

تا صبح با مهدی و سید محمد از هر دری گپ میزنیم

میشه گفت کل کارگاه ها رو چرت زدیم!

مشغول حرف زدن بودیم که فهمیدیم سنگا رو قرعه کشی کردن و سرمون بی کلاه مونده

- اشکالی نداره می گن به لوح تقدیرا هم سنگ چسبیده!

هرچی به اختتامیه نزدیک میشم قلبم تندتر میزنه. کاری به جایزه ها ندارم اما دلمو خوش کردم به قرعه کشی!

هرکسی که میاد تو سالن حکم یه رقیبی داره که از ته دل مطمئنم از من قوی تره!

اسم سیدمحمد رو که خوندن خیالم راحت شد!

بقیه هم که اکثرا قابل پیش بینی بودن

شـــافی، حسینیه دل، سپهرا، طهورا

اینا رو کم و بیش می شناختم. بقیه هم حتما عالـــــی بودن که مولا دعوتشون کرده

قرعه کشی که شروع شد تپش منم تندتر شد!

دوتا کارت داشتم. یکی خودم یکی خواهرم. یه نگاهم به کارت بود یه نگاهم به اونطرف سالن

اولی. نه!

دومی. نه!

سومی. تا گفت دویست، رنگم پرید. اه اینم نشد!

هرچی بیش تر می گذشت از خودم ناامیدتر میشدم!

آخر جلسه بود

اسم هرکی درمیومد کلی جاش ذوق می کردم !

خصوصا اون مادری که به نیت پسرش کارت گرفته بود!

یهو با خودم گفتم تا الان که خودت بودی چیزی نصیبت نشد

کربلا رو واسه مادرت نیت کن؛ شاید بچه ننه بودنت اینجا هم بکار بیاد!

دوتا دیگه مونده بود!

و من یادم رفته بود که هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا

از کجا و چطورشو نمی دونم اما مطمئن شدم این یکی شماره منه مادرمه

- 313

- قبول نیست گفتیم از بین 200 تا 300

- خوب 213

- طوری که انگار منتظرش بودم ناخودآگاه دستم بالا رفت!

بدنم داغ بود؛ قلبم به شماره افتاد؛ با صدایی که مثل تنم میلرزید اسممو گفتم!

تا اینجاشو خوب یادمه اما اینجا به بعدشو دیگه نه

چند دقیقه ای مات بودم و مبهوط، گیج و منگ!

شعر اون دختر 7 ، 8 ساله جرقه خوبی بود برای تکیدن!

توی اون حال و هوا، ذهنم پر شده بود از سوال

چرا من؟ چرا اینجوری؟ و هزارتا چرای دیگه!

بین همه جواب هایی که به ذهنم میومد؛ یکیو بیش تر از همه دوست داشتم!

هرچقدر هم تقلا کنی، آخر کارت با فضل و رحمت ماست...

مراسم تمووم شد!

اما خراب شدن من تازه شروع شد!

رفتم سمت خواهرم!

اشکش هم نشونه شوق بود هم غبطه!

سریع گفتم: این مال من نیستا. ماله مامانه!

شافی رو دیدم که انگار دنبال سنگ می گشت!

از زهیر فقط یادمه که جاش بالای سن خالی بود و یک تبریک!

یادمه اسم باب الجواد رو که اورد؛ له تر از له شدم!

ترنج هم بود، از الان آماده کربلا!

حسابی اوراق شدم. اوراق ِ اوراق

اونقدری که اصلا نمی فهمیدم دارم با کی حرف میزنم یا کی رو دیدم!

فقط  یه چیز رو خوب فهمیدم؛

ما رو هرکاری بکنن،

آخرش بچه ننه ایم

به قول سید؛ با ما به زبان مادری سخن بگو

http://www.shia-leaders.com/wp-content/uploads/2011/08/sms-fatemiyeh.jpg


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۱۵
تربت

نظرات  (۲۲)

هز قرعه که میخوندند برمیگشتم عقب ببینمت ...
دقیقه ی نود که دیگه آه از نهادم بلند شده بود برگشتم عقب. دستت که رفت بالا دلم میخواست پاشم دست بزنم! گفتم إإإإإإإإإإ داداشم.داداشم.داداش منه ...

اشک دم مشک شنیده ای؟ مصداقش منم. من در اختتامیه ...
این خانواده به جوان هایشان خیلی حساس اند سید...
ح س ی ن (علیه السلام) شان به علی (علیه السلام) ...
رضا (علیه السلام) یشان به جواد (علیه السلام) ...
و ...
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ بیدی خشک که دوست داشت مجنون باشد...
حتماً می‌دانی که سید، عشق از همین جاهاست که شروع می‌شود. از همین دیوانه‌گی و متوهم بودن، از همین تندتر زدن قلب، از همین تند و تندتر زدن قلب، از همین بچه‌ننه بودن، از همین داغ شدن بدن، از همین به شماره افتادن قلب، از همین لرزیدن صدا، از همین مات و مبهوت بودن، از همین سوالات ِ چرا من و چرا من و چرا من، از همین تازه شروع شدن خرابی‌ها، از همین اوراق شدن‌ها. اصلً عشق در همین لحظه‌های ساده می‌شکفد، در دل همین ثانیه‌ها می‌زند. عشق چیز خوبی‌ست سید!

بچه‌ننه! دعامون کن!
من کربلا ندیده را هم یاد کنید...
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ لبیک یااباصالح(عج)
سلام

ارث زن در اسلام ، عدالت یا بی عدالتی در حق زنان ؟؟؟؟
نظر شما درمورد سهم ارث مرد و زن چیست؟
منتظر قدوم پرمهرشما...

یا علی
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ مُتَرَصِّد
سلام علیکم

تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی

ملتمس دعا
یا الله...
آنها که عاشقانه به عمه هایشان می نازند و به مادر عشق، که خیلی راحت مادر می خانندش و تو را جز حسرت باز نصیبی نیست... ناز یک جا می خرند از ایشان که، نیازشان ترک نمی شود لابد...
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ سید مهدی موسوی
سلام

"آیا کسی هنرمندان را ترور خواهد کرد؟"

منتظر نظرات و دیدگاه های شما هستم
مادر
.
.
دل ِ آسمان برایت تنگ است ...

دعوت نامه اش مبارک ِ دلتان.
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ کاش مےشد خدا را بوسید...
فدای خریدار دلهای اوراقی...
دارد میله های قفست اورق می شود...
پاسخ:
فدای کمان ابرویش...
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ مهدی مرادلو
سلام
سیدجان تبریک میگم
راستش خیلی خوشحال شدم از این اتفاق
برای ما هم دعا کنید
مخلص هر چی بچه سید
یا علی
خداحافظ
پاسخ:
یا علی
سید نیا بگو جایت خالی بود
حتی پر بود
در هیچ کدام از آنجا هایی که نوشتی
جای من نبود
جای من نیست
ز ه ر ا نبود
من را به قم هم راه ندادند
چه برسد به ...

در راه ش دلت اوراق تر ... هرچه در این راه شکسته تر شوی انگاری بیشتر میخواهندت
گوارای وجودت

هوای سیده را هم داشته باش
...
پاسخ:
...
یاد عشقم افتادم و اشک توی چشم هام جمع شد.
یاد هویزه و دی ماه یاد جمکران..
یاد مشاوری که گفته بود برو عاشق بشو ...ولی من که عاشق بودم....
راستی اگر من عاشق بودم چرا نسل بعد از من نیاز به تیمار دارد ؟
یعنی بد عاشقی کردم که عشقم به ارث نرسیده ؟


بسیار مطلب زیبایی بود.موفق باشید. اجرکم عندالله
پاسخ:
مرسی
سید تبریک که خاص دعوت کرد جدتان...بوی سیبی که عطر عشق دارد جایست که حسینیان دل آگاه را می توان با دیده مبهوت نگریست و شور دلشان را خارج از مجاز درک کرد... توفیقتان مدام باد تا باران ببارد...
پاسخ:
مثل 9.75 ای که دقیقه 90، پاس شود!
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ کاش مےشد خدا را بوسید...
گوارای وجودت تنفس جنون حریم حرم...
پاسخ:
شیعتی ان ما شربتم ماء عذب فذکرونی
سلام
حضوراً نتوانستم تبریک بگویم امیدوارم همیشه موفق باشید و هر وقت برای دست بوس رفتید مارا هم یاد کنید
پاسخ:
...
آنجا نمی شود زبان گرفت که باب الجواد راه ورودی به قلب توست ...
آنجا می نشینی پایین پا ،
به تپش که افتادی،
به مرگ که رفتی
برایش زبان بگیر :
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس
مگر مادر من برگشته ست ...؟
پاسخ:
...
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ بیدی خشک که دوست داشت مجنون باشد...
فلسفه نباف پسر خوب!
من آن‌جا بودم
و عشق را دیدم.
پاسخ:
کم من ثنا جمیل لست اهل لست اهل له نشرته
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ نای دل فقط آه
سر آغاز جنون هست کربلا...
پاسخ:
جنونی للحسین دلیل علی عقلی...
۱۵ بهمن ۹۰ ، ۰۴:۰۸ حنیفا سادات
قدم نزده بودیم قلمتان راتا قبل از بوی سیب...
اما هرکس که نامش خوانده می شد ما ذوق می کردیم...
بچه ننه بودن هم نعمتی است که نصیب همه نمی شود...
جسارتا زیر اسم رفیقتان،لینکتان کردیم....
پاسخ:
ممنون از لطفتون
بزرگ ترین حادثه ی مجلس بود

زائر شدن شما...



چقدر ذوق مرگ شدیم
یادش بخیر...


الله اکبر

ادم میماند چه بگوید

زیارت من حیث لا یحتسب را....

نوش روح شما دو نفر
پاسخ:
...
سلام
مبارک است . . .
حیف است آدم سید باشد اما بچه ننه نباشه . . .
التماس دعا
یا زهرا
پاسخ:
یا مادر!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی